
چگونه روابط دوستانه پایدار داشته باشیم؟
327 بازدیدمطالعه بیشتر ...
سؤال. یک مدیر چگونه می تواند بر انگیزش افراد تأثیر مثبت داشته باشد و یا ایجاد انگیزه نماید؟
پاسخ: مدیران با شناخت نیازها و نوع انگیزه ها و به کارگیری به موقع آنها، می توانند انگیزه کارکنان خود را ارتقا بخشند، و چنانچه اداره و سازمان دچار رخوت و سستی شده آن را به طرف نمایند.
تعدادی از مهم ترین راه های ایجاد انگیزه در کارکنان یک سازمان از این قرار است:
برخی افراد به خاطر ایمان و هدف مند بودن، خود را مسئول و پاسخگو می دانند. و این بستر مناسبی برای مدیران است که با توجیه صحیح و آموزش متناسب با شغل، و سپس با سپردن مسئولیت و اختیار، انگیزه آنان را افزایش دهند.
این نوع انگیزه این باور را در انسان تقویت می کند که هر کس باید در پیشگاه عدل الهی پاسخگوی رفتار و گفتار خویش باشد. «لَا یسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُونَ» (انبیاء: 23) از کارهای خداوند سؤال نمی شود ولی انسان ها مورد سؤال قرار می گیرند.
روزی فرا می رسدکه هرکس باید نسبت به تصمیمات، اوامر و نواهی و تمامی کارهایی که انجام داده پاسخ دهد. انسانی که به این باور رسیده کمتر دچار خطا می شود و از انجام مسئولیت شانه خالی نمی کند.
مدیران باید توجه داشته باشند که روح انسان فوق العاده لطیف است و به سرعت عکس العمل نشان می دهد. اگر انسان در کاری بر روح خودش فشار بیاورد-تا چه برسد به روح دیگران ـ عکس العملی که ایجاد می کند گریز و فرار است.
برخی مدیران گمان می کنند با سخت گیری به کارمندان زودتر به مقصد می رسند، ولی آنان هیچ گاه به مقصد نمی رسند. روح آدمی اگر تحت فشار قرار گیرد مثل مرکبی است که زخم برداشته باشد، از راه می ماند و دیگر قدم از قدم بر نمی دارد. خشونت ها و ملامت ها و سخت گیری ها از این قبیل است. [i]
پیامبر اکرم به معاذ بن جبل که به ماموریت یمن اعزام می شد فرمود:
«بَشِّر وَ لاتُنفِّر، یسِّرِْ وَ لاتُعَسِّر». [ii]
بشارت بده و نفرت ایجاد نکن. آسان بگیر و سخت نگیر.
مدیر کاردان نه سخت گیر است و نه تندرو. او به جای سخت گیری برای انجام کار بیشتر، به انجام صحیح و درست کارها می اندیشد و به زیردستانش فرصت می دهد تا با تمرکز و اتقان کارها را پیش ببرند.
کارکنانی که از شغل خود راضی اند و احساس امنیت شغلی دارند، با انگیزش درونی انجام وظیفه می کنند. لذا نباید کاری کرد که احساس نگرانی و ناامیدی و ناامنی شغلی در آنان پدید آید.
امیرمؤمنان وقتی مالک اشتر را به جای محمدبن ابی بکر به مصر اعزام کرد، احساس کرد محمد ناراحت شده و ممکن است انگیزه او ضعیف شود، برای جلب اعتماد و رفع نگرانی در نامه ای به وی نوشت: به من گزارش شده که در رابطه با گماردن اشتر به جای تو آزرده شده ای. مطمئن باش که این جابه جایی نه به دلیل کم کاری تو بوده و نه برای واداشتن تو به تلاش بیشتر. اگر ولایت مصر را از تو گرفتم، ولایت جای دیگر را به تو سپردم که سنگینی اش کمتر و در عین حال برایت خوشایندتر است. [iii]
مدیران باید به گونه ای سخن بگویند و عمل کنند که کارکنان به آنان اعتماد نمایند. اگر روابط مدیران و کارکنان بر اساس دوستی و رفاقت و صمیمت و نه دستور دهی باشد، محیط کار لذت بخش تر و اعتماد بیشتر خواهد شد.
افراد مستقیم و غیرمستقیم باید در جریان مسائلی که به آنان مربوط می شود قرار گیرند تا شبهات و ابهامات آنان ـ که دشمن انگیزه است ـ از میان برود. لذا مدیران باید زمان مناسبی را برای پاسخ گویی در نظر گیرند و قبل از بروز شایعات، افراد را در جریان امور قرار داده و شفاف سازی کنند.
دستیابی به اهداف شغلی و پیشرفت در مهارت شغلی از انگیزش های مهّم به شمار می آید. مدیران باید با ایجاد آموزش های مهارتی، زمینه های موفقیت را تقویت کنند و بی تفاوت از کنار آن عبور نکنند.
امیرمؤمنان به مالک اشتر فرمود:
«فَإِنَّ کثْرَةَ الذِّکرِ لِحُسْنِ [فِعَالِهِمْ] أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاکلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». [iv]
کارهای مهمی که [زیردستان] انجام داده اند برشمار، زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را بر می انگیزاند و ترسوها را به تلاش وا می دارد.
مشاغل لذت بخش و متناسب با خواسته و رضایت افراد، سبب انگیزش در آنان می شود. مدیران باید به این مسأله توجه کنند و تا آنجا که ممکن است مسئولیت های افراد را متناسب با علاقمندی آنان انتخاب نمایند.[v] انسانی که با اکراه و اجبار به انجام کاری وادار می شود کم انگیزه و یا بی انگیزه شده و کارایی اش پایین می آید.
امیرمؤمنان فرمود:
«فَإِنَّ اَلْمُتَکارِهَ مَغِیبُهُ خَیرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ»
انسانی که به اجبار و اکراه وادار به عملی شود نبودش بهتر از وجودش می باشد. [vi]
البته اگر کار و مأموریتی زمین مانده از این قاعده مستثنی است.
برای رضایتمندی از عمل سه شرط لازم است:
الف. افراد آنچه را که انجام می دهند دوست داشته باشند و به کارشان عشق بورزند.
ب. از اهمیت و کارکرد وظایفشان با خبر باشند.
ج. ازنظر خود و سایرین کار خوب انجام دهند. [vii]
برخی مشاغل مانند پژوهش، نیازمند محیطی آرام و بی سر وصداست. به مثابه ماهیگری می ماند که فقط در دریای آرام می تواند ماهی بگیرد. اگر دریا طوفانی و ناآرام باشد نه تنها قادر به گرفتن ماهی نیست که قایق و تور ماهیگیرش نیز در خطر است. از این رو، گاهی محیط کار، سیستم کاری و تشکیلات، مانند: دور بودن، پر سروصدا بودن محیط، مسئله گرمایش و سرمایش یا محدودیت های سازمانی باعث از بین رفتن انگیزه در برخی کارکنان می شود. مدیران باید به این مسأله توجه داشته باشند و با تدبیر عمل کنند.
برخی از مدیریت ها استبدادی است. شیوة مدیریت استبدادی، شیوة مدیریت فرعونی است. چون اطاعت و فرمانبری ها از روی ترس انجام می گیرد، نه از روی میل و رضایتمندی.
قرآن کریم در مورد فرعون می فرماید:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه» (زخرف: 54)
پس او قومش را سبک شمرد و آنان(از روی ترس) از او اطاعت کردند.
مدیران مستبد موفقیتی نخواهند داشت و در طولانی مدت مورد تنفر کارمندان قرار خواهند گرفت.
رسول خدا فرمود:
«شَرُّ النّاسِ یومَ القیامَةِ الذّینَ یکرَمُونَ اتّقاءَ شَرِّهِم»[viii]
بدترین مردم در روز قیامت کسانی اند که به جهت در امان ماندن از شرّشان مورد احترام قرار می گیرند.
نگاه مدیران خوب و متعهد به کارمندان، نگاه ابزاری نیست، بلکه نگاه به کرامت انسانی است. مدیران موفق به کارمندان بها داده و آنان را در تصمیم گیری ها دخالت می دهند.
امروزه سازمان ها برای بهره برداری بهینه از توانایی های کارکنان، متوجّه شده اند که شیوه«دستوردهی ـ نظارت» فاقد کارکرد است، لذا از آن فاصله گرفته به سمت«توصیه ـ توافق و تشویق» روی آورده اند. کارفرمایان با این تغییر متوجّه شده اند که پرداخت پاداش در برابر کار خوب افراد، بسیار اثربخش تر از تهدید آنها به تنبیه و توبیخ به خاطر کارهای بد است.[ix] اعلام رضایت از کارکنان بهترین تشویق و ایجاد انگیزش است.
کارمندان متعهد، از کار، کم نمی گذارند، و منافع خود را بر منافع سازمان ترجیح نمی دهند.
کارمندان مطیع و نه متعهد، کارکنان با انگیزه ای نیستند. آنان تا وقتی تحت نظارتند فعالیت می کنند و آنچه را فرمان می گیرند انجام می دهند، تا ازتنبیه وسرزنش دور بمانند. ولی همین که خودرا تحت نظارت نبینند به کمترین ضرورت اکتفا می کنند و دیگر ابتکاری نخواهند داشت و راه حلی برای مشکلات، پیشنهاد نخواهند داد. دغدغه ای ندارند؛ چون اینان راه ورسم اطاعت و نه تعهد را آموخته اند. اطاعت منهای تعهد یعنی تسلیم در برابر خواسته ما فوق چه به آن اعتقاد داشته باشد وچه اعتقاد نداشته باشد.
هر انسانی برای خود شخصیتی دارد و برای هویت خویش ارزش قائل است. احترام گذاشتن به شخصیت افراد، احساس هویت و شخصیت را در آنان زنده می کند و انگیزه آنان را بالا می برد و موجب می شود متقابلاً برای مدیران و اجرای دستورات آنان احترام قائل شوند.
یک مدیر خوب و شایسته با افراد زیر دستش با تواضع و احترام رفتار می کند و برای آنان شخصیت قائل است و همین امر انگیزة کاری آنان را بالا می برد.
امیرمؤمنان به مالک می نویسد:
«وَ أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْق»[x]
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چون حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش اند.
مهر و محبت واحترام رسول خدا به مسلمانان موجب شده بود که آنان پروانه وار بر گرد وجودش بچرخند و برای اجرای دستوراتش بر هم سبقت گیرند.
امیرمؤمنان فرمود:
«من تألّف النّاس أحبّوه»[xi]
کسی که با مردم رفتاری خوب داشته باشد، او را دوست دارند.
در پرتو محبت است که خارها گل می شود و انسان های ناآرام خوب می گردند.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را.
آری، محبت دل ها را به خود جذب می کند و موجب قوام و پایداری مدیریت می گردد.
یک مدیر موفق در گفتار و رفتارش صداقت دارد، به کارمندان دروغ نمی گوید و از سیاسی کاری اجتناب می ورزد. صداقت و یکرنگی خواست فطرت و خرد آدمی است که در مقابل دورویی قرار دارد.
امیرمؤمنان فرمود: به پاس نعمت هایی که خداوند به انسان بخشیده به بندگان خدا و برادرش نزدیک تر شود و بر صمیمیت و همدلی خویش بیفزاید.[xii]
https://keramatzade.com/10-ways-t-motivate-employees
حتما برای شما هم پیش آمده که در میان خانواده یا دوستان خود افرادی را می بینید که همیشه و در هر حال از شرایط خود ناراضی هستند و یک احساس نارضایتی دائمی همواره با آن هاست. جالب تر آن است که وقتی به شرایط مالی و اقتصادی آن ها خوب دقت می کنی، می بینی که از این لحاظ کمترین مشکل را نسبت به بقیه افراد دارند. ماجرای احساس فقر دائمی و نارضایتی همیشگی از اوضاع زندگی، قصه ای است که سال هاست گریبان گیر ایرانی ها شده و گویی با افزایش رفاه و بهبود شرایط نیز اوضاع برای آنها تغییری نمی کند. این موضوع همان علت گفتگوی ما با دکتر جلال الدین یونسی روان شناس و استاد دانشگاه است که در ادامه می خوانید.
نارضایتی از زندگی را در چهره و مکالمات بسیاری از افراد در جامعه به وضوح میتوان مشاهده نمود گله و شکایت مداوم از اوضاع و شرایط اعم از اجتماعی، اقتصادی، شغلی و زندگی شخصی همراه با صورتهای افسرده و دلزده انسانهای بسیاری که حتی حوصله همصحبتی با یکدیگر را ندارند و ترجیح میدهند در تنهایی خود فرو روند و یا افرادی که مدام با خود و دنیای اطرافشان در جنگ بوده و ابراز ناراحتی میکنند که چرا؟ چرا من در جایی که میخواهم نیستم؟ چرا خانهای را که میخواهم ندارم؟ چرا در رشتهای درس میخوانم که دوست ندارم؟ چرا شغلم آزارم میدهد؟ و مهمتر از همه چرا من خوشحال و شاد نیستم عده بسیاری فارغ ازدغدغههای عامه مردم در رفاه کامل زندگی میکنند ولی برخی از آنان نیز بسیاری از این چراها را هر روز برای خود مطرح میکنند.
این همه نارضایتی از کجا میآید؟ شاید شما منشاء آن را، نداشتن شانس می دانید و فکر می کنید، شانس حتی آدرس خانه شما را نمی داند. اما غافلید از این موضوع که به دلیل رفتارهایتان، منفی نگری آدرس خانه شما را، خوب می شناسد و هر روز به سراغ تان می آید.
معمولا آدمهای ناراضی چند دلیل عمده در ذهنشان دارند و متأسفانه باید گفت اگر درمان نشوند، این امر درخت پربار زندگی شان را خشک می کند.
دو روانشناس آمریکایی در تحقیقات خود کشف کردند که انسانها نزدیک به 47 درصد از زمان بیداری خود را به چیزی غیر از آن کاری که در حال انجام آن هستند فکر می کنند.
به گزارش مهر، آموزه های فلسفه سنتی و مذهبی نشان می دهد که خوشبختی می تواند با زندگی کردن در لحظه پیدا شود به طوریکه بسیاری از بزرگان دین اسلام نیز تاکید کرده اند که "فرزند زمان حال خود باشید" و یا "در زمان حال زندگی کنید".
اکنون دو روانشناس دانشگاه هاروارد به نامهای "متیو کیلینگزورث" و "دنیل تی. گیلبرت" در تحقیقاتی نشان دادند که حق با این فلسفه سنتی است.درحقیقت این محققان دریافتند که انسانها 9/46 درصد از زمان بیداری خود را به چیزی متفاوت از کاری که انجام می دهند فکر می کنند و به دلیل این "پرسه زنی ذهن" افراد به شدت احساس نارضایتی می کنند.
این دو روانشناس اظهار داشتند: "ذهن انسان سرگردان است و یک ذهن سرگردان، بدبخت است."
برخلاف حیوانات، انسانها می توانند زمان بسیاری را به فکر کردن درباره چیزی بگذرانند که در اطراف آنها وجود ندارد.این فکر کردن می تواند درمورد حوادثی باشد که در گذشته رخ داده اند و یا حوادثی که می توانند در آینده اتفاق بیفتند و یا هرگز رخ ندهند حتی در برخی از این افراد، پرسی زنی ذهن آنچنان توسعه یافته است که به نظر می رسد یک حالت پیش فرض در مغز آنها باشد.
این دانشمندان به منظور ردیابی این رفتار، برای تلفن همراه "آی- فن" یک نرم افراز را توسعه دادند که به صورت تصادفی با دو هزار و 250 داوطلب تماس می گرفت و از آنها می پرسید که در آن لحظه چقدر احساس خوشبختی می کنند، مشغول انجام چه کاری هستند، آیا مشغول فکر کردن به کاری هستند که در آن لحظه انجام می دهند و یا به یک چیز مورد علاقه، یا ناخوشایند یا خنثی فکر می کنند.داوطلبان می توانستند بین 22 فعالیت با ویژگیهای کلی مثل راه رفتن، خوردن، خرید کردن، تماشای تلویزیون و ... یکی را انتخاب کنند.
نتایج این بررسی ها نشان داد که ذهن مصاحبه شوندگان به طور متوسط 9/46 درصد از دفعات تماس نرم افزار را مشغول پرسه زنی در افکار متفاوت بود و این پرسه زنی ذهن هرگز به زیر 30 درصد نرسید.براساس گزارش ساینس، این محققان در این خصوص توضیح دادند: "پرسه زنی ذهن در طول تمام فعالیتها موجب می شود زندگی ما بسیار ناخوشایند باشد."
این تحقیقات همچنین نشان داد افراد زمانی احساس خوشبختی می کنند که مشغول انجام تمرینات فیزیکی و یا گفتگو هستند درحالیکه زمانی که استراحت می کنند، در زمان کار و زمانی که در خانه از رایانه استفاده می کنند بسیار ناراضی و ناخرسند هستند.
بیتفاوتی، احساس افت عملکرد و گاهی اضطراب به صورت دائمی موجب نارضایتی فرد از زندگی میشود.
همچنین افرادی که هدف مشخصی در زندگی ندارند یا علایق و استعدادهای خود را پیگیری نمیکنند، دچار عدم رضایت از زندگی و در نهایت افسردگی میشوند.
برخی افراد دیدگاه مشخصی در زندگی ندارند و نداشتن عقیده و انتخاب مسیری مشخص برای زندگی منجر به عدم رضایت از زندگی میشود.
همچنین گاهی عدم رضایت از زندگی مربوط به ناخودآگاه فرد است. برخی براساس ناخودآگاه خود با موفق شدن مشکل دارند زیرا موفقیت برای فرد، مسئولیت به همراه دارد، بنابراین آنها ترجیح میدهند در مسیری قرار گیرند که آسانتر است.
این افراد در درازمدت به دلیل در جا زدن و عدم رشد تواناییهای مغز، دچار اضطراب و بیانگیزگی میشوند، همانطور که جسم رشد پیدا میکند مغز نیز در طول زمان نیاز به رشد دارد و این رشد ناشی از پیگیری نگرش و مسیری مشخص از سوی فرد است. وقتی فرد رشد نمیکند، به دلیل تکراری شدن و عدم حل مسائل جدید، احساس ناتوانی در گذران زندگی میکند.
* آیا عدم رضایت از زندگی ژنتیکی است؟
باید از این افراد شرححال دقیق گرفته شده و علل بیرونی و درونی بررسی شود؛ گاهی مشکلات روانشناختی ناشی از مسائل ژنتیکی است، همچنین رویکرد فرد به مسئله و هیجان او نیاز به بررسی دارد.
درمانهای دارویی و رواندرمانی در بهبودی این افراد مؤثر است. در موارد متوسط تا شدید، درمان دارویی بسیار کمککننده است.
افراد باید به این دیدگاه برسند که برای زندگی سالم باید ذهن رو به رشدی داشته باشند، بنابراین هر چند وقت یکبار خود را ارزیابی کنند و به خود روحیه بدهند، همچنین پیگیری
علایق و استعدادها و واقف شدن به اینکه سلامت روان منوط به داشتن سلامت جسمانی، اجتماعی و رشد معنوی است، میتواند در سلامت آنها و رضایت از زندگی مؤثر باشد.
* شیوههای فکری خود را تغییر دهید
باید از شیوههای متفاوت فکری برای پیگیری مسائل استفاده کنیم. افرادی که همیشه با یک شیوه مسائل خود را حل میکنند دچار رکود میشوند، ما باید تولیدات فکری داشته باشیم. افرادی که اندیشه تولید میکنند، احساس رضایت از زندگی دارند.
وی خاطرنشان کرد: پایبندی به رشد ذهنی باید در بین افراد رواج پیدا کند و به آن اهمیت و اولویت دهند. افرادی که به این عامل توجه میکنند، درنهایت به حس رضایت از زندگی دست مییابند.
برای حل مشکل باید دقیقاً از زمان دقیق بروز نارضایتیها آگاه باشیم. حتی جزئیترین دغدغهها را نیز باید مشخص کرده و از زمان بروز واکنش منفی در مورد آن مطلع باشیم. آگاهی دقیق از تعداد دفعات ابراز نارضایتی، انگیزهی بیشتری برای برطرف کردن آن به ما میدهد.
در هرلحظهای که مشکلات و مسائل آزاردهنده به ذهن شما خطور میکند، فوراً با تمرکز بر نکات مثبت و شادیبخش افکار خود را منحرف کنید. در این مرحله نیز تعداد دفعاتی که مجبور شدهاید با تکیه بر افکار مثبت، مسائل ناخوشایند را از ذهن خارج کنید، دقیقاً به خاطر داشته باشید زیرا تنها راه برای مؤثر بودن این راهکار، ثبت این اعداد و سعی در کاهش آن است.
شناسایی دقیق علت نارضایتی بسیار مهم است. ممکن است راهی عملی برای حل کامل مشکل وجود داشته باشد و دیگر نیازی به مدیریت و کنترل عوارض آن نداشته باشید. بهعنوانمثال اگر بیدار شدن در صبح باعث بروز نارضایتی میشود، ممکن است علت کمخوابی باشد و خوابیدن بهموقع و کافی طبیعتاً علت اصلی ناراحتی را برطرف خواهد کرد و دیگر دلیلی برای ابراز آن وجود نخواهد داشت.
این افراد به معنای واقعی همهی انرژی مثبت شمارا گرفته و موجی از نارضایتی، نگرانی و ناخشنودی با خود به همراه میآورند. معاشرت با این افراد به معنای استقبال از احساسات منفی و بروز شرایط ناخوشایند است.
کلماتی مثل اگر و اما زمینهساز نارضایتی هستند و بیشتر توسط افرادی به کار میروند که کنترلی بر زندگی خود ندارند. با به کار بردن این نوع کلمات خود را برای توجیه و پذیرش مسائل ناخوشایند آماده میکنید و دیگر هیچ تلاشی برای تغییر شرایط نخواهید کرد.
افراد خوشبخت همیشه امیدوار هستند و سعی میکنند که کنترل همهی جنبههای زندگی را در دست بگیرند و این تلاش را با به کار بردن کلمات مثبت به نمایش میگذارند.
بهطورکلی تغییر هر عادتی به زمان زیادی نیاز دارد و اگر انتظار دارید که بعد از یک ماه عادت ابراز نارضایتی و گلایه کردن را کنار بگذارید، باید پشتکار زیادی داشته باشید و ناامید نشوید. اگر این کار مشکل به نظر میرسد میتوانید ابتدا این کار را در یک روز انجام دهید و بعد به بررسی تغییرات خود بپردازید. در مرحلهی بعد دور روز را بدون ابراز نارضایتی بگذرانید و بعدازآن یک هفته. بهمرورزمان و با مشاهده تغییرات مثبت به ادامهی این کار برای مدتهای طولانیتر ترغیب خواهید شد.
تلاش برای ترک عادت مانند هر کاری دیگری بهصورت گروهی موفقیت بیشتری به دنبال دارد. با شروع اقدام برای ترک عادت ابراز نارضایتی، به دوستان و خانوادهی خود اطلاع بدهید و از آنها بخواهید بر پیشرفتتان نظارت کنند. مطالعه بازخورد اطرافیان کمک بزرگی در این کار است و به شما نشان خواهد داد که کدامیک از جنبههای منفی گلایههایتان، بیشترین تأثیر منفی را در اطرافیان دارد و شما میتوانید بر حل آن تمرکز بیشتری داشته باشید.
thirdpartyinsurance.ir
|
قضاوت امر بسیار مهمی است. ما در بیشتر مواقع در حال قضاوت در مورد مسائل جاری و گذشته و افراد هستیم. گاهی اوقات این روحیه قضاوت کردن آن قدر افراطی میشود که مانع ارتباط درست و صمیمانه ما با دیگران میشود. لزومی ندارد تا در مورد همه چیز و همه کس قضاوت کنیم. وقتی قضاوتکردیم موضع داریم و با موضع و دید پیشداورانه به استقبال افراد و مسائل میرویم.
وقتی بدون هیچ دلیل و مدرکی یا با حداقلها و عدم بررسی همه جانبه دست به قضاوت در مورد یک فرد میزنیم و میگوییم که او آدم فلانی است راه ارتباطی خود را با او مسدود کردهایم در مورد او با دیگران صحبت میکنیم و قضاوت خود را نشر میدهیم و ناگهان بواسطه یک اتفاق و با تکمیل اطلاعاتمان متوجه می شویم که اشتباه کرده ایم . راحتترین راه این است که می رویم و عذر خواهی می کنیم ولی با اذهانی که خراب کرده ایم چه می کنیم؟
در مدیریت قضاوت عجولانه در مورد امور و افراد بزرگترین آفت برای یک مدیر و سازمان متبوعه اش می باشد .قدری صبوری و بررسی بیشتر هر ماجرا از بوز بسیاری از مشکلات ناشی از قضاوت غلط جلوگیری می کند . با یک منبع اطلاعاتی قضاوت کردن ما را دچار مشکلات عدیده ای می کند . وقایع و رفتار افراد از فیلترهای ذهنی دیگران که عبور میکند شکلی متناسب با دیدگاهها و غرض ها و اهداف آنها پیدا می کند که الزاما دیدگاههای سازمان و مای مدیر نیست.
در نقل قولها نسبت به دیگران مخصوصا خیلی باید مراقب بود . حتی اگر نیت منفی نیز در کار نباشد، انتقال کلمات بخودی خود از شخصی به شخص دیگر دچار تغییر می شود . یا حالت بیان یک جمله که عوض شود معنای ان متفاوت خواهد شد . پس عجولانه قضاوت نکنیم . هر کاری هم که می کنیم فرصت آخرین دفاع را هم بدهیم و بگذاریم کسی که می خواهیم در موردش قضاوت کنیم نیز حرف بزند .
متاسفانه گاهی اوقات نسبت به دیگران قضاوتهای نادرستی داریم، چیزهایی را در ذهنمان میپرورانیم و آنها را بسط میدهیم و سپس این برداشتهای نادرست را به دیگران نیز منتقل میکنیم و در نهایت این کلاف سردرگم دست به دست میگردد و همگی را در دام خود گرفتار میکند. متاسفانه چه بسیار خانوادههایی که به خاطر قضاوت نادرست نفر سومی از هم پاشیده شدهاند.
این حالت سطحی نگری نه تنها در شان انسان مومن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل نیز نمی باشد. قضاوت انسان عاقل باید مبتنی بر تحقیق و دوراندیشی باشد؛ صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یک رفتار خوب یا بد نباید مبنای قضاوت انسان قرار گیرد. اما متاسفانه بسیاری از مردم این گونه هستند؛ یعنی منشا قضاوت آنها را همین ادراکات سطحی و ابتدایی تشکیل می دهد.
از این رو، در بسیاری از موارد با قضاوت های نادرست، در دامهای شیطان می افتند. حضرت عیسی علیه السلام ضمن دادن هشدار نسبت به این آفت، می فرماید: خوشا به حال آن کسی که بینش یا بینایی اش در دلش باشد نه در چشمش: «طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه.» صرف دیدن با چشم، بینش نیست، یک رویت سطحی است که حیوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب» در این تعبیر، عقل می باشد که جامع ادراکات درونی و عمیق است. بنابراین، ما باید سعی کنیم از قضاوت های منفعلانه و سطحی در مورد اشیا و اشخاص که منشا آن، تنها ادراکات حسی ظاهری است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روی تحقیق و دقت قضاوت کند و عقل خود را به کار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمی خورد. در دنیا چیزهایی وجود دارد که ممکن است انسان با مشاهده آنها به قضاوت های عجولانه ای دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بیندیشد، متوجه می شود که بسیاری از چیزها که ظاهری فریبنده دارند، باطن خوبی ندارند.
چه بسا به دنبال یک نگاه، سال ها گرفتاری و بدبختی باشد. همچنین با دیدن ظاهر اشخاص نمی توان در مورد شخصیت حقیقی آنها قضاوت کرد. ممکن است کسانی ظاهری موجه داشته باشند، اما در باطن افرادی دو رو و منافق باشند و به عکس، کسانی ظاهر خوبی نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد.
ترس از قضاوت دیگران
بنابراین، ما نباید به دیدنی های ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلکه باید به دنبال ادراکات حسی، عقل خود را نیز به کار بگیریم. بسیاری از مردم به جای اینکه به دنبال رفع عیوب خود باشند، مدام در پی جست وجوی عیوب دیگران هستند. این گونه افراد رفتار دیگران را زیر ذره بین قرار می دهند تا به محض مشاهده کوچک ترین لغزش و یا اشتباهی، شروع به عیب جویی نمایند. این حالت از خودخواهی انسان سرچشمه می گیرد؛ یعنی چون انسان حب ذات دارد، نمی خواهد باور کند که آلوده است و دارای عیوب بسیاری است. با آنکه همه انسانها بر نقصها و ضعف های خود آگاهند، اما برخی از آنان به دلیل داشتن حس خودپرستی و خودخواهی، چنین وانمود می کنند که هیچ گونه عیب و ایرادی ندارند.
این افراد برای سرپوش گذاشتن بر عیوب خود، خودشان را با افرادی که دارای عیوب بدتری هستند مقایسه می کنند تا از این طریق هم خود را بهتر از دیگران جلوه دهند و هم دلشان را به این خوش کنند که آن قدرها هم آدم بدی نیستند! ما اگر می خواهیم این انگیزه شیطانی را از خود دور کنیم، باید به جای عیب جویی از دیگران، درصدد یافتن عیوب خود و رفع آنها باشیم.
فردی که منفیگرا است، در برخورد با هر شخصی فورا نکات منفیای را که در ذهنش پرورانده، برایش تداعی میشود و ناخودآگاه امواج منفی را به سمت خود جلب میکند و چون توقعی غیر از برخورد منفی از سوی دیگران ندارد دقیقا همانها را به سمت خود جلب کرده و جز آن نصیبش نخواهد شد در نتیجه هر روز وسعت دایره منفینگری او افزایش مییابد و گستره حلقه مهر و آرامش در زندگیاش تنگتر و تنگتر میشود. احساس میکند که از زندگی راضی نیست، جسم و روحی خسته دارد و حریصانه به دنبال جلب توجه است و به هر حربهای متوسل میشود اما میبیند که هر لحظه محوتر و محوتر میگردد.
وظیفه من و شما این است که در هر جمعی که متوجه شدیم برخی افراد در آنجا مشغول بدگویی، قضاوت و تولید امواج منفی هستند این چرخه را بشکنیم و قانون کارما و قانون جذب را به سادگی به آنها یادآور شویم.
بیایید از همین امروز شروع کنید و با خودتان قرار بگذارید که برای یک ساعت بعد، از ذهنتان مراقبت کنید. سعی کنید افکار منفی را از ذهنتان دور کنید و اگر قضاوتی به ذهنتان آمد آن را بر زبان نیاورید و داوریها را به تاخیر بیندازید. سعی کنید امروز بر مبنای برداشتهای دیروزتان افراد را به محاکمه نکشید.
برای یک روز تمرین کنید و خود را نگهبان آبروی دیگران بدانید و لذت داشتن ذهنی آرام و پاک را تجربه کنید. فقط برای یک روز تمرین کنید مطمئن باشید آنقدر احساس آرامش میکنید که دوست دارید همه روزیهایتان این چنین باشد.
باور کنید حتی اگر زیباترین چهرهها را هم داشته باشید اما ذهنی زیبا و اثرگذار نداشته باشید، ماندگار و اثرگذار نخواهید بود. ایمان داشته باشید که هیچ چیز به اندازه یک ذهن زیبا و آرام شما را محبوب نخواهد کرد. بیایید کاری کنید که دیگران شیفته ذهن و منش شما شوند وگرنه زیباترین چهرهها هم در پس پرده تکرار، دچار روزمرگی خواهند شد.
بیایید تمرین کنید که به جای آرایش ظاهر، هر روز ساعتی را به آرایش ذهنتان اختصاص دهید:
امروز ریشه قضاوت را در ذهنم جراحی میکنم.
امروز بدگویی را پاکسازی میکنم.
امروز برداشتها و نگاهم را زیبا میکنم و افکار زاید را از ذهنم میزدایم.
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد.
او پدر پسر را دید که در راهرو میرفت و میآمد و منتظر دکتر بود.
به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: “چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟”
پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم، و اکنون امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.”
پدر با عصبانیت گفت: “آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟”
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب الهی گفته شده میگویم «از خاک آمدهایم و به خاک باز میگردیم» شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است، پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترین کارمان را انجام میدهیم به لطف و منت خدا.”
پدر زمزمه کرد: “نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.”
عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد: “خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.”
و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و درحالیکه بیمارستان را ترک میکرد گفت: “اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.”
پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: “چرا او اینقدر متکبر است؟ نمیتوانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟”
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: “پسرش دیروز در یک حادثهی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود، و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد، با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”
هرگز کسی را قضاوت نکنید! چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند…
قضاوت کردن درباره دیگران کار بسیار سخت و در اکثر موارد کار ناشایستی است و معمولا افراد حق ندارند درباره یکدیگر قضاوت کنند. چرا که زندگی و شرایط افراد با یکدیگر بسیار متفاوت است و فقط مقام خداوندی است که از تمام جنبه های زندگی و شرایط بندگان آگاه است و طبیعتا حق قضاوتدرباره آن ها را دارد.
بنابراین گزارش آنچه در قرآن درباره قضاوت نکوهش شده، قضاوت زودهنگام و براساس حدس و گمان است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیم».
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است!
بنابراین ما از درون انسان ها و نیت آنها آگاه نیستیم. تنها خداوند حکیم است که می داند در دل هر انسانی چه می گذرد و هم اوست که بر اساس آنچه می داند قضاوت می کند و جزای عمل انسان را می دهد. پس بدانیم و آگاه باشیم که قضاوت در مورد خوب و بد دیگران و نیت اعمالشان در حوزه صلاحیت ما نیست لذا ما انسان ها به جای خداوند متعال حق نداریم در مورد خوبی و یا بدی کسی نظر داده و "نباید قضاوت کنیم!"
https://liability-insurance.ir
https://iranfireinsurance.ir
|
عاجزترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر کسی است که دوستان به دست آورده را از دست بدهد.
دوستی چیست؟دوستان کسانی هستند که کسانی است که به یکدیگر محبت می کنند. چه متقین و اهل آخرت که دوستی شان با یکدیگر به خاطر خداست( نه به خاطر منافع مادی) و چه اهل دنیا که دوستی هایشان به منظور منافع مادی است . "
" دوستی یعنی همنشینی، معاشرت و گفتگوی انسان با افرادی که به آنها علاقه و محبت دارد، زیرا با غیر دوست معمولاً کسی قصد معاشرت ندارد. ایندوستی و ارادت و محبت ، یا لِذاته است (یعنی به خودی خود مطلوب است ) و یا مجازی و واسطه ای است که انسان به وسیله آن به دوست حقیقی برسد."

بنابراین دوستی ها ممکن است براساس منافع مادی وخواهش های نفسانی و اغراض و احساسات باشد و یا بر اساس یک انگیزه صحیح . با استفاده از آنچه گذشت، دوستی صحیح بر اساس معیارهای دینی را این چنین تعریف می شود :
محبت، علاقه، ارتباط روحی، حسن معاشرت و گفتگو میان دو فرد و یا بین افراد جامعه با ملاک صحیح و انگیزه های الهی ، به طوری که دوستان بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و اجتماعی و احتیاجات دنیوی و اخروی خود را تأمین کنند.
این نوع از دوستی مخصوص اولیاء و مؤمنان واقعی است که تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام صرف نموده اند. آری اینان نخبگان عالم و کسانی هستند که از غیر دوست رسته ، و به دوست پیوسته اند و آنچنان لذت ایندوستی را چشیده اند که حاضر نیستند دنیا و آنچه در آن است را با لحظه ای انس و محبت و مناجات با خدای تعالی و ارادت به ساحت معصومین علیهم السلام عوض کنند
آنان که ایمان دارند بیشترین محبت و عشقشان به خداست .
برپایه آنچه تا بدین جا درتعریف دوستی گفته شد روشن می شود که هرعلاقه و محبتی که انسان به غیرازخداوند تبارک و تعالی و ائمه معصومین علیهم السلام دارد، دوستی مجازی است. حال اگر این دوستی برخاسته از خواهش های نفسانی و شر و فساد باشد ، رهزن آدمی است و انسان را به منجلاب فساد می کشد و اصولاً چنین دوستی هایی ناپایدار خواهد بود.
اما اگر این دوستی، دارای معیار صحیح بوده و از انگیزه الهی و فطرت انسانی نشأت گرفته باشد، ضمن آنکه پایدار می ماند، سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.
بی شک یک مسلمان که با نگاه دینی، روش زندگی خود را ترسیم می کند و تمام مراحل و ابعاد آن را حرکت به سوی کمال می داند؛ درانتخاب دوست- که سهم عظیمی درسعادت وشقاوت دارد ونقش مهمی در زندگی بایفا می کند- دقت کامل را به عمل می آورد و دوستانی را جهت معاشرت و زندگی برمی گزیند که در این مسیر یار و مددکار او باشند. در این صورت است که این نوع دوستی و محبت مجازی، به بستر و واسطه ای برای رسیدن به آن حقیقت مطلق تبدیل می شود.
مقاله مرتبط:چگونه بدانیم که آیا فردی شما را واقعا دوست دارد؟
نخستین نکته ای که در اینجا باید بر آن تأکید شود این است که دوستی و محبت دارای مراتب و درجاتی است. نباید تصور کرد که دوستی بین افراد، یکسان است. حقیقت این است که دوستان مراتب مختلفی دارند؛ بعضی به عنوان دوست کامل شناخته می شوند ؛ زیرا از همه ی ویژگی ها و شرایط یک دوست کامل برخوردارند و بعضی شرایط کمتری را در خود جمع کرده اند.

دوستی و رفاقت حدودی دارد. کسی که واجد تمام آن حدود نیست، دوست کامل نیست و آن کس که دارای هیچ یک از آن حدود نباشد اساساً دوست نیست.
اول آن که: ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یکسان باشد.
دوم آن که: زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
سوم آن که: دست یافتن به مال و یا رسیدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.
چهارم آن که: در زمینه رفاقت ، از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه نکند.
پنجم: تو را در مواقع مشکلات و مصائب ترک نگوید
با اطمینان می توان گفت که اینها دوستان برترهستند و اگر دوستی با این خصوصیات پیدا کردید، بدانید کیمیایی یافته اید که نباید آن را به آسانی از دست دهید. زیرا ارتکاب چنین خطایی از خرد به دور است دوستی مؤمن، جزئی از دین می باشد و شخص عاقل مراقب دین خود است.
دوستی چیست؟ تفاوت بین دوستان و مراتب دوستی احتیاج به دلیل و برهان ندارد. لابد شما در زندگی دوستانی دارید که دوستی با آنان عذاب آوراست و به این ترتیب همیشه سعی می کنید خود را از آنان دور نگه دارید. در مقابل بعضی هستند که انسان حاضر است با صرف ساعت ها وقت وطی مسافت های طولانی و یا با تحمل رنج و مشقت، او را پیدا کند و ساعتی با او همنیشن باشد. این مطلب همان چیزی است که ما از آن به عنوان مراتب دوستی یاد کردیم.
همان طور که در تعریف دوستی اشاره شد، دوستی باید بر اساس معیار و ملاک صحیح استوار باشد. زیرا معمولاً ملاک افراد جهت گزینش دوستان، متفاوت است. چه بسا افرادی که با مقاصد نفسانی برای رسیدن به خواسته های دنیوی و یا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آمیز یا انگیزه های عاطفی غیرمعقول – تعصب ها- و خلاصه دوستی های بی بنیاد و تصادفی اقدام به انتخاب دوست کنند. اما مسلمانی که با چراغ راهنمای عقل و با تدبیر و اندیشه، کلیه نیازهای مادی و معنوی و از آن جمله دوست یابی خود را تأمین می کند قطعاً دوستان خود را با ملاک صحیح و انگیزه الهی و برای خدا برمی گزیند. او می داند که تنها دوستی های پایدار، دوستی اهل ایمان است که در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند،
در قیامت همه دوستان به استثنای متقین، دشمن یکدیگرند.
اصولاً لازمه دوستی متقابل این است که یک طرف، طرف دیگر را به کارها و وظایفش کمک کند. اگر این کمک در غیر رضای خدا باشد، در حقیقت به بدبختی و شقاوت و عذاب دائمی آن طرف کمک کرده است
ای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستی های متقین که دوستی مایه پیشرفت آنان در راه خداست و در روز قیامت هم به سود ایشان خواهد بودکسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد وبرای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمانش کامل شده.
دوستی چیست؟ داشتن دوست خوب یکی از لذتبخشترین تجربههای زندگی است. ارسطو، فیلسوف نامدار یونان باستان، دوست خوب را به منزلهی یک روح در دو بدن میداند. اما هیچ وقت با خودتان فکر کردهاید چه تعداد از افرادی که در حال حاضر دوست خطابشان میکنید، نمونهی یک دوست خوب و تمام عیارند؟ به نظرتان کدام یک از دوستیهایی که تا به الآن برقرار کردهاید تا آخر عمر دوام خواهند شد؟ فکر میکنید یک دوست خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا همیشه دوستتان باقی بماند؟ در ادامه با ما همراه باشید تا 9 مورد از ویژگیهای دوست خوب را بشناسید.
1. دوست خوب کمکمان میکند با خودمان مهربانتر باشیم
شاید چون نتوانستهاید در مصاحبهی کاریِ اخیرتان آنطور که میخواستید عمل کنید، حسابی از دست خودتان دلگیر هستید یا شاید به هر دلیلی حتی از دیدن تصویر خودتان در آینه بدتان میآید. بسیاری از ما هر وقت زندگی به کاممان نباشد، عادت داریم خودمان را سرزنش کنیم. در چنین شرایطی، یک دوست خوب میتواند نظر ما را دربارهی خودمان تغییر بدهد. دوست خوب اگر احساس کند از خودمان بدمان میآید، سعی میکند به طریقی حالمان را خوب کند.
دقیقا به همین دلیل، کسانی که از نعمتِ داشتن دوستان صمیمی برخوردار هستند، احساس خیلی بهتری نسبت به خودشان دارند، چرا که دوستانشان باعث دلگرمیشان میشوند و پشتشان را خالی نمیکنند. دوست خوب میتواند اعتماد به نفسمان را بالا ببرد. چنین افرادی وقتی کمکمان میکنند که نسبت به خودمان احساس بهتری داشته باشیم، خودشان هم حسِ خیلی خوشایندی پیدا میکنند.
2. دوست خوب اشتباهاتمان را گوشزد میکند
همهی ما گاهی بدون اینکه متوجه باشیم، مرتکب خطاهایی میشویم که شاید در آینده برایمان گران تمام بشوند. دوست خوب میتواند چنین خطاهایی را تشخیص دهد و اشتباهاتمان را سر بزنگاه گوشزد کند، اما نه به منظور مچگیری یا کینهتوزی، بلکه از روی خیرخواهی. چنین صداقتی موجب شکلگیری دوستیهای واقعی میشود. در دوستیهای بیاساسی که مدت زیادی از شکل گرفتنشان نمیگذرد و همچنین دوستیهای تصنعی، مطمئن باشید طرف مقابلتان چیزی جز خوشایندتان نخواهد گفت. اما در دوستیهای واقعی، طرف مقابل به خودش اجازه میدهد هرچه را در ذهنش میگذرد، روراست بیان کند. افراد صادق و قابل اعتماد میتوانند تجربهی یک دوستی واقعی را نصیبمان کنند.
3. دوست خوب وقتی با شماست، جز به همان لحظه به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند
دوست خوب کسی است که همهی هوش و حواسش به لحظهی با هم بودنمان است، طوری که احساس کنیم حضورش در زندگیمان یک اصل حیاتی است. دوست خوب علاوه بر نیازهای خودش به نیازهای طرف مقابلش هم توجه میکند و وقتی در کنار دوستش وقت میگذراند، فکرش فقط و فقط همانجاست. پس برای اینکه بتوانید همهی هوش و حواستان را به دوستتان اختصاص دهید، پیشنهاد میکنیم وقتی با هم هستید تلفن همراهتان را در جیبتان بگذارید. بر اساس نتایج پژوهشی که در سال 2012 انجام شد، تلفن همراه روی روابط بینفردی تأثیر منفی میگذارد. اما مطمئن باشید یک دوست خوب هرگز اجازه نمیدهد تلفن همراهش کوچکترین خدشهای به روابطتان وارد کند.

4. دوست خوب شنوندهی خوبی است
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که موقع درد دل کردن، دوستتان یکدفعه وسط حرفتان بپرد و دربارهی مسائل مربوط به خودش شروع به صحبت کند؟ در چنین مواقعی چه حسی دارید؟ حتما احساس کردهاید که روند گفتوگو رضایتبخش نیست، چرا که دوستتان فقط سعی دارد دربارهی موضوعاتی که به خودش مربوط میشوند، صحبت کند. اما در دوستیهای واقعی، روند گفتگو همیشه دوطرفه است. اینکه هر دو طرف به همدیگر اجازهی صحبت کردن بدهند، موجب تقویت روابط بینفردی میشود. پس برای اینکه به یک گفتگوی متعادل برسید، سعی کنید وقتی طرف مقابلتان صحبت میکند، با تمام وجود به صحبتهایش گوش کنید. کسانی که شنوندهی خوبی هستند، این حس را منتقل میکنند که صحبتهای طرف مقابلشان قابل درک است.
5. دوست خوب در سختیها حمایتمان میکند
اینکه فقط در خوشیها کنار یکدیگر باشیم، برای یک دوستی واقعی کافی نیست. دوست خوب کسی است که در تمامی فراز و نشیبهای زندگی پشتمان را خالی نکند. دوستی چیست؟به عبارت دیگر، دوست خوب کسی است که سعی کند در خوشیها، ناراحتیها، موفقیتها، شکستها و خلاصه در تمامی تجربههای زندگی، شریک احساساتمان شود. در دوستیهای واقعی، وقتی طرف مقابلمان را به اندازهی کافی شناختیم، سطح اعتمادمان آنقدر بالا میرود که خودمان هم اجازه میدهیم دوستمان در اوقات سخت زندگی همراهیمان کند. اگر چنین فردی در زندگیتان باشد، حتما میدانید که دوست خوب درست مثل اعضای خانواده میماند.
6. دوست خوب اضطرابمان را کم میکند
دوست خوب باید بتواند عواملی را که طرف مقابلش را به اضطراب و تنش دچار میکند بشناسد. دوست خوب وقتی تحت فشار روانی هستیم، درکمان میکند و میتواند کمکمان کند که در چنین شرایطی درست تصمیم بگیریم. حتی زمانی که نیازی به همفکری نداشته باشیم، حضور یک دوست خوب میتواند حسابی آرامشبخش باشد. بر اساس پژوهشی که در سال 2011 انجام شد، پژوهشگران دریافتند وقت گذراندن با دوستانِ خوب در کاهش استرس مؤثر است.
7. دوست خوب نمیگذارد مغرور شویم
دوستی چیست؟ دوست خوب کسی است که از دستاوردها و موفقیتهایمان خرسند شود و البته کمکمان کند که هرگز به خاطر داشتههایمان دچار غرور نشویم. حتما شما هم دوستانی دارید که از ایام قدیم یکدیگر را میشناسید و خیلی قبلتر از زمانی که در کسبوکارتان اسم و رسمی به هم بزنید، با هم دوست بودهاید. چنین دوستانی خودِ واقعیمان را میشناسند. در نتیجه نه تنها در موفقیتها همراهیمان خواهند کرد، بلکه هر زمان که احساس کنند مغرور شدهایم، یادمان میاندازند که فروتنی پیشه کنیم.
8. دوست خوب برای با هم بودنمان وقت میگذارد
گاهی دوستیها به دلیل مشغلههای کاری یا خانوادگی کمرنگ میشوند، اما دوستان واقعی هیچ وقت اجازه نمیدهند که مشغلههای زندگی روی روابطشان تأثیر بگذارد. دوست خوب سعی میکند با همهی مشغلههایی که دارد، باز هم برای با هم بودنمان وقت بگذارد یا حتی شده تلفن بزند. اگر برای دوستانمان وقت نگذاریم، روابطمان به تدریج کمرنگ و کمرنگتر خواهد شد. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از دوستیهای دوران کودکی بعد از ازدواج و بچهدار شدن کمکم از بین میروند.
9. دوست خوب باگذشت است
دوستی چیست؟همهی ما گاهی در روابطمان قضاوتهای نادرست میکنیم. دوستان واقعی به جای اینکه دلخوریشان را از یکدیگر پنهان کنند، مشکلشان را مستقیما مطرح میکنند تا سوءِتفاهمها از بین برود. دوستان خوب یکدیگر را درک میکنند و به همین دلیل میتوانند نسبت به هم بخشنده و باگذشت باشند. اگر در روابطمان مدام درگیر دلخوریهای گذشته باشیم، روابطمان هیچ پیشرفتی نخواهد کرد. دوست خوب کسی است که بتواند گذشت کند و اگر خطایی کردیم که باعث دلخوری شد، اینقدر باگذشت باشد که بتواند از اشتباهاتمان بگذرد. پس بیایید این واقعیت را بپذیریم که همهی ما گاهی اشتباه میکنیم، اما میتوانیم به کمک یکدیگر یاد بگیریم انسانهای بهتری باشیم.
https://liability-insurance.ir
https://iranfireinsurance.ir
|
عاشق شدن پیش زمینه مناسب و مورد انتظار برای ازدواج است. از این جمله اینطور برمی آید که باید برای رابطه عشق ازدواج کنید و پس از آن هم روی آن کار کنید. یک ازدواج موفق، تحقق نهایی یک جذبه رمانتیک است.
یک ازدواج خوب ازدواجی است که کاملاً و آزادانه بر رشد فردی وابسته باشد و ازدواج بد دقیقاً عکس این وضعیت است. ازدواج کردن اصولاً یک ماجرای رمانتیک با تاکید بر حقوق افراد و آزادی از کنترل والدین می باشد. وابستگی عاطفی و خوشبختی مورد انتظار بر ملاحظاتی مثل همراهی، شباهت های فرهنگی و تجارب اجتماعی یکسان می چربد. ما با افتخار اعلام می کنیم که دیگر برای آسودگی، ارتقاء شغل یا راضی کردن خانواده هایمانازدواج نمی کنیم، بلکه برای ایجاد یک رابطه مطبوع و خوشایند که کاملاً هم داوطلبانه است و هدف آن خوشبختی فردی و رشد شخصیتی است، ازدواجمی کنیم.
برای بسیاری از ما سوال پیش می آید که آیا بهتر است بعد از ازدواج عاشق طرف مقابل شد یا قبل از ازدواج !
گذشته خانوادهها برای فرزندانشان همسر انتخاب میکردند و به تنها چیزی که فکر نمیکردند،رابطه عشق و علاقه فرزندشان بود. آنها معتقد بودند علاقه بعد از ازدواج به وجود میآید، اما امروز بسیاری از جوانها تا عاشق نشوند، به ازدواج فکر هم نمیکنند!
واقعا کدام شیوه برای تشکیل زندگی درستتر است؛ شروع یک زندگی عاشقانه یا شروع زندگی به امید عاشقانه شدن؟
اجازه بدهید ابتدا مشخص کنیم «رابطه عشق» چیست. مردم این واژه را به معناهای متفاوتی به کار میبرند. گفته میشود «عشق» بهمعنی «خواستن» است، اما در زبان عربی، به پیچک صحرایی یا نیلوفر «عَشَقه» میگویند، چون به درختی میپیچد و از آن بالا میرود و آنقدر رشد میکند تا آن گیاه را بخشکاند.
میتوان رابطه عشق را بهشکلی ساده، دوست داشتن تعریف کرد یا آن را نوعی محبت شدید و حتی اغراقآمیز دانست که نشانه بیثباتی خلق و اشکال در شناخت و تفکر است.
پس اگر از معنای اول صحبت کنیم،رابطه عشق برای ازدواج لازم است و اگر از معنای دوم سخن بگوییم،رابطه عشق برای ازدواج مضر است: مطالعات غربیها نشان داده زوجهای متاهل یکی از تفاوتهای اساسی خود را با افراد مجرد، عشق بزرگتر و رابطه عاشقانه متقابل یا دوطرفه میدانند . عشق شدیدتر لزوما با خوشحالی و رضایت بیشتر پس از ازدواج همراه نیست، اما با پایدار ماندن این رابطه مرتبط است.

البته ممکن است هرچه افراد رابطه عشق بیشتری را تجربه کنند، احساس شادمانی بیشتری هم داشته باشند. پس عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن اثر مطلوب و شناختهشدهای بر ازدواج دارد.
رابرت استرنبرگ، روانشناس آمریکایی، در یکی از نظریههای معروف خود که به نام «مثلث عشق» مشهور است، برای رابطه عشق سه رأس معرفی میکند که «صمیمیت»، «کشش جنسی» و «تعهد» هستند. هر نوع ترکیبی از این سه رأس را میتوان یک رابطه عاشقانه دانست.
بهشکلی قراردادی، ما رابطهای را که فقط صمیمیت داشته باشد (و نه کشش و تعهد)، «دوستی» ساده میدانیم. کشش جنسی بهتنهایی نوعی عشق را پدید میآورد که معادل «شیدایی و نابخردی» است و تعهد تنها «عشق پوچ» نام دارد.
رابطه عشق، یک افسانه نیست. یک واقعیت شیرین است که سختی های زندگی را برای ما هموار می کند. اگر عشق به زندگی نباشد، هیچ یک از ما صبح از خواب بیدار نخواهیم شد، اگر عشق به فرزند نباشد، هیچ مادری زحمت بارداری و زایمان را به خود نخواهد داد، و اگر عشق به کار نباشد، هیچ کشاورزی گندم درو نخواهد کرد. پس چیزی به اسم «افسانه عشق» وجود ندارد چرا که عشق، سر منشأ حیات است. اما چیزی که وجود دارد و باعث زحمت می شود «عشق افسانه ای» است. عشق افسانه ای، همان طور که از اسمش پیدا است، اشتیاق و عطش شدید برای رسیدن به محبوب است. چرا می گوییم که این دسته از عشق ها، افسانه ای هستند؟
مقاله مرتبط:چگونه بدانیم که آیا فردی شما را واقعا دوست دارد؟

عشق های افسانه ای مانند یک جور بیماری هستند. این دسته از عشق ها چند ویژگی عمده دارند:
برای ازدواج که یک رابطه طولانیمدت است، به چیزی بیش از یک یا دو جزء فقط نیاز داریم. «عشقهای رمانتیک» فاقد جزء تعهد هستند و احتمالا دوام نمیآورند. «عشقهای ترحمآمیز» جزء شهوت را ندارند و در نتیجه ممکن است در آینده با رضایت چندانی در ازدواج همراه نباشند. «عشقهای سرابگونه» هم فاقد جزء صمیمیت هستند و به خواستگاری یا نامزدی عجولانهای منجر میشود که در آنها تصور بر این است که تعهد بر پایه شور و کشش جنسی بنا خواهد شد و نیازی به صمیمیت نیست.
از سوی دیگر، عشقهای شورانگیز پیش از ازدواج ممکن است بهجای آنکه یک رابطه صمیمانه را نشان دهند و تعهد آینده را پیشگویی کنند، نشاندهنده آشفتگیهای روانی مانند اختلالات خلقی، اختلال انطباقی (برقراری یک رابطه جدید برای جبران فقدان یا ناخشنودی پیشآمده که در آن صمیمیت ابرازشده از سوی طرف مقابل بهصورت اغراقآمیزی تصور میشود) و اختلالات شخصیت (مانند اختلالات شخصیت مرزی که از جمله با رفتارهای ناگهانی، فکر نشده اما زودگذر و ناپایدار مشخص میشود) باشند.
عشقی که نمایانگر «آرمانیسازی» معشوق است و در آن عاشق به معشوق معنایی خداگونه میدهد، به احتمال بسیار با فرایند مخرب «ارزشزدایی» دنبال میشود. فرد عاشق، معشوق خود را کامل و بینقص میداند و او را تنها کسی تصور میکند که قرار است بدبختیهای زندگی را بزداید و او را به خوشبختی و سعادت برساند.
با اولین اشتباه معشوق، این مقام مقدس و معصومانه از او گرفته میشود و معشوق گرگی دانسته میشود که در لباس گوسفند نمایان میشود و تنها هدف او تصاحب عواطف و داراییهای عاشق بوده است! به این معنی باید روی عشقهای شدید پیش از ازدواج تامل کرد. من توصیه میکنم در چنین مواردی با یک روانپزشک یا روانشناس مجرب مشاوره شود.

رابطه«عشق» به تنهایی کافی نیست
رابطه عشق پیش از ازدواج به هیچوجه سلامت ازدواج و خوشبختی زوج را تضمین نمیکند اما در عین حال، اگر کور و افراطی نباشد، میتواند به احساس شادی و رضایتمندی در ازدواج منجر شود. از طرف دیگر، ازدواج با کسی که فرد او را دوست ندارد، خطرناک است و تضمینی وجود ندارد که پس از ورود به زندگی مشترک «عاشق» همسر خود شود. ممکن است کسی به شریک زندگی خود عادت کند، اما لزوما او را دوست نخواهد داشت.
از سوی دیگر، باید بدانیم برای یک ازدواج موفق عشق کافی نیست و خصوصیات متعدد دیگری مانند توافق خصوصیات شخصیتی، تواناییهای جسمی، روانی، عقلی، مالی و شغلی، سازگاری خانوادهها از نظر فرهنگ، تحصیلات و طبقه اجتماعی-اقتصادی، نیازها و اهداف مشترک یا همراستا و حتی تفریحات مشترک باید در نظر گرفته شود
برای اینکه بفهمیم جایگاه رابطه عشق در زندگی مشترک کجاست باید به مواردی که لازم است قبل از ازدواج و همینطور بعد از ازدواج به آنها اهمیت داده شود توجه کنیم. برای ازدواج کردن چند شرط کلی لازم است:
اگر بعد از داشتن همه این ویژگی ها دو نفر به دل یکدیگر هم نشستند، آن وقت می توانند به آن ازدواج فکر کنند. حالا همین دو نفر برای حفظ و تداوم زندگی مشترکشان لازم است چند شرط لازم را داشته باشند که عشق اولین شرط است و بعد از آن مواردی مانند احترام به تفاوت ها و پذیرش آن، تعهد و مسئولیت پذیری، گذشت و غیره قرار می گیرند. بله، جایگاه واقعی و درست عشق، دوران بعد از ازدواج است.
حتماً شما هم این شعار را از رسانه ها شنیده و یا خوانده اید که «انتخاب عاقلانه، زندگی عاشقانه». واقعیت همین است اگر شما درست و عقلانی انتخاب کنید و کسی را به همسری برگزینید که در کنار دیگر ملزومات به طور کلی از او خوشتان هم آمده باشد (نه اینکه عاشق دو آتشه او شده باشید) بعد ازازدواج و در جریان زندگی کم کم خواهید توانست عشق را نیز تجربه کنید. عشقی که به تدریج ایجاد شود و شما را خلاق تر و رشد یافته تر کند، همان چیزی است که آن را عشق واقعی و عمیق می نامیم.
به نظر من به رابطه عشق قبل از ازدواج بیش از حد اهمیت داده می شود و هیچ توجهی به بعد از آن نمی شود. این به آن خاطر است که رابطه عشقمثل اندام های درون بدن انسانها، درون او رشد نمی کند یا توسط یک هورمون خاص در بدن ترشح نمی شود. عشق فقط با تمرین در طولانی مدت است که به وجود می آید. و ازدواج برای زوج ها فرصت های خیلی زیادی را برای تمرین آن فراهم می کند.
یک نمونه کلاسیک از عشق بعد از ازدواج را در فیلم “فیدلر روی پشت بام” می توان دید. این فیلم درمورد یک خانواده روسی است که سه دختر زیبا و دوست داشتنی دارند. یک روز، شوهر از زن می پرسد، “منو دوست داری؟” و زن در جواب می گوید، “بعد از 25 سال از من می پرسی که دوستت دارم یا نه؟ بعد از همه کارهایی که برایت کردم، شستم رُفتم، پختم، سه دختر برایت به دنیا آوردم، حالا از من می پرسی دوستت دارم یا نه؟”
بعد لحظه ای مکث می کند و ادامه می دهد، “آره من واقعاً دوستت دارم”.
عشق آن احساسی نیست که به کسی دارید، تمایل به انجام کارهایی است که دوست دارید برای آن فرد بکنید. به نظر من این اصل جدیدی است که باید در جامعه پایه گذاری شود. این باید استانداردی باشد که برای خودمان و بچه هایمان قرار می دهیم. این باید همان چیزی باشد که به بچه هایمان در اولین قرار ملاقات عاشقانه شان یاد می دهیم: بله عشق بعد از ازدواج شروع می شود.
https://liability-insurance.ir
https://iranfireinsurance.ir
|