ذهن پدیده ی غریبی دروجود انسان است . « ذهن یعنی خاطرات ، دانستگی ها ، امیال وآرزوها ، واعمال وافکار وتصوراتی که برای ما هویت شده اند وهمچنان مارا دردام خود نگاه می دارند ». ذهن ، هویتی بدلی وکاذب دروجود ماست که این هویت القایی سعی می کند که با هرترفند ودسیسه وحقه ای همچنان آدمی را اسیرتنش های خود داشته باشد . انسان ها ازدوحالت ووضعیت خارج نیستند ؛ یا اسیروخودباخته ی ذهن خود هستند که چندان اصراری برای آگاهی یافتن ازماهیت ذهن و رهایی خود ازاین دام مهلک ندارند ویا کسانی هستند که ذهن را درخود می شناسند و بقول معروف ؛ کجدارومریض سعی می کنند تا می توانند خودرا گرفتاراین غده « عقده های درونی » درخود ننمایند وازخودباختگی خود به ذهن خودرا تا حدی برحذر دارند . وقتی درخود عمیقآ خیره شویم به حرکت های ذهن وقوف می یابیم وآن را در ضمیرخود مشاهده می کنیم .
ذهن بطورممتد ومستمربرای بقای خود دنبال طعمه گشته وبه خود حیات میدهد ، ازشاخه ای به شاخه ی دیگرسرک می کشد « آنچه را درذهن خود درگذشته ، با کسب تجربه ، بانگاه ، باارتباط ، با تجزیه وتحلیل ثبت وانباشت کرده ایم » ونزدیک ترین طعمه ای که می تواند آدمی را اسیرخود نماید را انتخاب کرده وصاحب خودرا به دام می اندازد ، مساله ای برای آدمی مهم است ، برای فرد برجسته ترازسایراموراست ، ذهن همان موضوع وسوژه را برای بقای حیات خود برمی گزیند وفرد را گرفتارمی سازد . مشکل اینجاست اغلب نسبت به ماهیت ذهن خود آگاهی نداریم وهمیشه درزنجیره ی ذهن گرفتاریم .
ونیزاعتراف می کنم که رهایی ممتد وهمیشگی « هوشیاربودن مداوم دربرابربازیها وتنش ها ی ذهن » و رها بودن ازترفندهای ذهن کار دشواری است وکسی که چشمش به حرکات واعمال ذهن درخودش گشوده شود ، سعی می کند تا حد توان درمسیروحرکت هایی خودرا قرارندهد که گرفتار زندان تاریک وقفس بسته ی ذهن و ترفند وزیرکی های ذهن خود شود . درزمان معاصربخصوص این امری دشواروبرای اکثریت ما غیرممکن است .
حتما بخوانید: با استفاده از این ترفند با 10 ایده بزرگ کسب و کار آشنا شوید
ذهن حجمی ازحقه ومکردروجود انسان است که فعلی جزنیرنگ ودسیسه را نمی شناسد چون خود ذهن ماهیتآ وکمآ وکیفآ جز خدعه وفریب نیست . ذهن کلافی ازفریب است که درگوشه ای یا درنقطه ای ازمغزجای گرفته است وکارذهن جزبازی دادن انسان نیست .
ذهن هویتی بدلی وغیرواقعی دروجود انسان است وسعی می کند چشم وگوش آدمی را بسته وآدمی راازدرک این واقعیت که ؛ ساختارذهن فریب است وهویت واقعی انسان خارج ازحیطه ی ذهن است ، بازداشته و همچنان با حیله ودسیسه آدمی را دراسارت خود نگاه دارد .
ذهن با بازیگری های بیهوده وواهی وبی اساس ، آدمی را سرگرم می سازد والبته نفس وکارکرد ذهن این است که اینگونه برای انسان هویت وشخصیت بیافریند ولی نفس ذهن ، زیرکی ودروغ وبازی ست و برای خود ذهن انسان واقعیت دسیسه وترفند ها یش قابل درک نیستند ، ذهن ازدیدن اعمال محنت بارخود عاجزاست .
ذهن قدرت مشاهده ی خودرا ندارد وباید به نیروی دیگری درخود چنگ بیاندازیم تا قدرت دیدن ذهن را به دست بیاوریم . همان ذهن را «خود» می خوانند ، ذهن را« نفس» می خوانند . ذهن وخود ونفس یکی هستند که شیطان نیزنام دیگر نفس و ذهن وخود دروجود انسان ودرضمیراوست . کسی که بتواند با آگاهی کامل ، وبا کسب نیروی سرشاردرونی خود ، و با هوشیاری وبیداری مداوم و دمادم ، خودرا ازاسارت ذهن ومکروحقه های آن خلاص نماید شاهکارنموده است که با توجه به گردش تاریخی زندگی یکایک انسان ها تا به امروز، امری ظاهرآ محال می نماید .
انسان قرنهاست که ناآگاهانه وناخودآگاهانه وناخواسته دردام این عفریت درونی گرفتارشده ووجود همین عفریت را برای خود هویت واقعی میخواند ، اختیارخودرا صددرصد به ذهن خود باخته است وهرشیوه وراه وروشی را ، ازنظراندوختن دانش ، انباشت ثروت ، تفکرات واعمال وعقاید معنوی و ایده آل وآرمانی ، همه و همه را که برمی گزیند تمام آنها صرف حفظ و بقای همان ذهن ، خود ونفس می شوند .
آری . این ساختاروکیفیت وماهیت ذهن ما وهمچنین خالق وآفریدگار هویت وشخصیت ماست وتازمانی که گرفتاراین وصله ی نانجیب درخودباشیم جز شخصیت وماهیتی تصوری وخیالی برا ی خود نمی سازیم ، وجزاین شخصیت پوشالی را درخود تقویت نمی کنیم وجزمرید وسرسپرده ی هوی و هوایی درخویشتن نیستیم .
اما انسان ها شاید اغلب این واقعیت را درخود می دانند وغیر شهودی ویا نیمه شهودی درخود می بینند ، ولی سعی می کنند ازاین شخصیت نفرینی وغیرواقعی خویش خودرا به هر بهایی بطورمداوم وپیوسته بی خبرنگاه دارند که بی خبربودن ازاین وصله ی ناجورجزخودباختگی وسرسپرده گی به همان وصله نصیب مان نمی کند .
انسان گرفتارذهنیتی کاذب درخود شده که آن را برای خود واقعیت وحقیقت وجودی خویش می پندارد . انسان غیرارادی گرفتارپدیده ای توهمی وخیالی درخود شده است که همین پدیده به او اعتباروامتیازوشخصیت وهویت خیالی میدهد وبه همین دلیل آدمی قدرت وتوانایی درهم شکستن این پدیده ی کاذب را درخود ازدست میدهد .
برای درهم شکستن وویران کردن این وصله ی ناجور درخود ، انسان نیازبه یک انرژی و قدرتی قوی دارد که با کمک آن نیرووانرژی سرشار، که درهرانسانی نهفته است - می تواند این دشمن درونی را درخود شکست داده وخودرا ازاسارت آن نجات دهد . ذهن آدمی نیرویی محدود وشکست پذیراست وبا قدرت مشاهده می توانیم نیروی محدود ذهن را درخود ، کم رنگ وکاملآ بی اثروخنثی نماییم . بعدازخنثی نمودن ذهن ، نیرووانرژی دیگری درانسان به فعلیت میرسد که یک قدرت مافوق ونامحدود وبیکران است .
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار
دیوچو بیرون رود فرشته درآید .....حافظ
دنیا همیشه مکان رنگین وفریب انگیزی برای اغوای انسان بوده ودرزمان معاصربه دلیل رشد عقلانی وعلمی آنها ووسعت جهان برای آدم ها دامنه ی فریب بسیارگسترده ووسیع شده است ، وآدمی نیزگرفتارچالشی درخود می باشد که به سهولت نمی تواند ازاسارت این چالش درونی خودرا نجات بدهد وهمین دونکته برای هر انسانی درهرزمان و همیشه سرنوشت تعیین کرده اند ، اما این سرنوشت انسان سرنوشت واقعی وفطری وخدادادی او نبوده ونیست ورهایی آگاهانه وکامل انسان ازاین سرنوشت القایی وتصوری ، سرنوشت واقعی اوست .
یکایک ما انسان ها درهمه ادوارواعصاری ، تاوان بسیارسنگین غفلت وبی خبری وخوااب آلودگی خودرا می پردازیم اما هرگزچشم خودرا نگشوده و خودرا ناآگاهانه جبری سرنوشت پرازمحنت ورنج وعذاب خود می دانیم . اما سرنوشت ما هرگزاین چندروزه ی عمر پرازدردوادبارومصیبت و اندوه ورنج نیست .
حتما بخوانید: با این 20ترفند زبان بدن اطرافیان را به سمت خودجذب کنید
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در ذهنتان زمزمه هایی مداوم میشونید که قطعی هم ندارد.این زمزمه های بدون قطعی سر و صدای ذهن یا صدای ذهن نام دارند.زمانی که صدای ذهن به سراغمان می آید انگار مکالمه ای در درون ما صورت میگیرد که بدون وقفه در حال انجام است.امکان دارد خیلی از مواقع صدای ذهن را نشنوید،چرا که عادت عمیق و قدیمی میباشد که به طبیعتی برای انسان تبدیل شده است.
این صدا مثل یک صدای پسزمینه است که هیچوقت قطع نمیشود، از لحظهای که صبح از خواب بیدار میشوید تا وقتی که شب به خواب میروید ادامه دارد. گاهیاوقات حتی جلوی خوابیدن شما را هم میگیرد. یک نوع صدای درونی است که به طور مداوم هر چیزی را در زندگیتان، محیط اطرافتان و آدمهایی که با آنها ملاقات میکنید، تحلیل میکند. صدایی در سر است که مدام حرف میزند و حرف میزند.
ذهن هم مدام همان افکار را تکرار میکند، مثل ضبط صوتی که هیچوقت قطع نمیشود. اگر این افکار، افکاری مثبت باشند اشکالی ندارد. ولی بیشتر وقتها این افکار منفی هستند که باعث تشدید استرس، نگرانی، عصبانیت و خستگی در شما میشوند. آنها افکاری هستند که واقعاً هیچ نیازی به آنها ندارید.
فکر کردن فعالیتی مثبت و مفید است که برای حل مشکلات، تحلیل کردن، مقایسه کردن، درس خواندن، برنامه ریختن به آن نیاز دارید. ولی خیلی وقتها ذهن به جاهایی میرود که خودش دوست دارد و توجه شما را درگیر مسائل جزئی و پیشپاافتاده میکند. فکر کردن بیخودی فقط زمان و انرژی شما را میگیرد.
صدای ذهن چیست و چطور میتوانید آن را تشخیص دهید:
– افکاری که مثل نوار با آهنگی یکنواخت تکرار میشوند.
– فکر کردن دوباره به اتفاقات و موقعیتهای قدیمی و تجسم دوبارهی ترسها.
– زندگی کردن در گذشته یا آینده. این باعث میشود نتوانیم از زمان حال لذت ببریم. گذشته، گذشته است و آینده محصول فکر و عمل امروزمان است. تنها زمانی که وجود دارد، اکنون است.
– مونولوگ درونی وسواسی که آرامشمان را بر هم زده و ذهنمان را مشغول نگه میدارد.
-هیچوقت در زمان حال نیستید. همیشه به چیزی دیگر فکر میکنید به جای اینکه روی کاری که آن لحظه انجام میدهید تمرکز کنید. اگر همیشه به چیزی دیگر فکر کنیم، هیچوقت از زمان حال لذت نخواهیم برد.
– تحلیل مداوم موقعیتها، واکنشها و رفتارهای خودمان و دیگران. تحلیل گذشته، آینده، چیزهایی که نیاز دریم یا میخواهیم، روزمان، دیروزمان و گذشته دورمان.
– تقریباً تمام فکر کردنها و رویاپردازیهای غیرارادی نوعی صدای ذهن هستند. این نوعی صدای پسزمینه است که در همه کارهایمان اخلال ایجاد میکند.
حتما بخوانید: معیارهای انتخاب همسر مناسب از دیدگاه اسلام
بیشتر وقتها این صدا خستهکننده است و باعث میشود بازده کاریمان پایین آمده و تنبل شویم. این مکالمه مداوم درونی چون حواس ما را از اتفاقهایی که در زمان حال میافتد پرت میکند، باعث میشود موقعیتهایمان را هم از دست بدهیم.
ذهن ابزاری بسیار مفید است ولی باید تحت کنترل باشد. به نظرتان عالی نیست اگر میتوانستیم طوری باشیم که هروقت خودمان خواستیم فکر کنیم، مثلاً وقتی میخواهیم مشکلی را حل کنیم یا برنامهریزی کنیم و بعد میتوانستیم ذهنمان را خاموش کنیم؟
خاموش کردن ذهن نوعی آرامش درونی میآورد. این همان چیزی است که همه سنتها و آموزههای معنوی از دیرباز به دنبال آن بودهاند و برای کسانیکه به دنبال معنویات هستند و میخواهند زندگیشان را ارتقا دهند بسیار مفید است.
یک لحظه دست از خواندن بکشید و ببینید میتوانید ذهنتان را خاموش کنید؟ دست از فکر کردن بکشید ، ببینید چه اتفاقی میافتد.
متوجه میشوید که دارید به متوقف کردن فکر کردنتان فکر میکنید و این یعنی هنوز دارید فکر میکنید. بعد از چند لحظه احتمالاً یادتان میرود که هدفتان کنترل افکارتان بوده و ذهنتان به فعالیت قطعنشدنی خود ادامه میدهد. این نشان میدهد که ذهن تا چه اندازه بیقرار است و هیچ قانونی نمیپذیرد.
گاهیاوقات در موارد نادر به لحظهای آرامش درونی دست پیدا میکنید، بدون هیچ صدایی در ذهنتان. این به صورت غیرارادی اتفاق میافتد، وقتی توجهتان به یک فعالیت بسیار جذاب یا تماشای یک منظره بسیارزیبا معطوف میشود.
خاموش کردن ارادی ذهن، یعنی هر زمان که بخواهید، با کتاب خواندن به دست نمیآید. این توانایی به تدریج و با گذراندن تمرینات تمرکز و مدیتیشن ایجاد میشود.
ولی خیلیها ممکن است بگویند که مدیتیشن انجام میدهند ولی نمیتوانند ذهنشان را آرام کند. اگر قدرت تمرکز ضعیف باشد، ذهن خیلی ساده از فکری به فکر دیگر غوطه میخورد، پس چطور میتوان مدیتیشن کرد؟ مینشینید که مدیتیشن کنید ولی اینکه اجازه بدهید ذهنتان هر جا که میخواهد برود و هر چیزی که میخواهد را تجسم کند مدیتیشن نیست.
به همین دلیل است که اول باید درجاتی از توانایی تمرکز را به دست آورید تا بتوانید مدیتیشن کردن را شروع کنید.
وقتی قدرت تمرکزتان قویتر شد، میتوانید بدون کلمات، تصاویر و افکار ذهنی مدیتیشن کنید. آنوقت آرامش درونیتان ابتدا در زمان مدیتیشن و بعد در کل زندگی موقع کار کردن، خواندن، حرف زدن و هر کار دیگری به تدریج بیشتر و عمیقتر میشود.
آنوقت صداهای ذهنی کمتر و کمتر شده و به تدریج قطع میشوند.
البته این وضعیت باعث نمیشود که نتوانید فکر کنید، برعکس، وقتی لازم باشد که فکر کنید، بسیار واضح و روشن فکر خواهید کرد. ذهنتان هوشیارتر، متمرکزتر و قویتر خواهد شد. آنوقت میتوانید هروقت خواستید ذهنتان را روشن یا خاموش کنید.
بیشتر افراد وقتی میخواهند به یک چیز خاص فکر کنند، حتی بعد از رسیدن به یک نتیجه یا پیدا کردن راهحل هم نمیتوانند آن فکر را متوقف کنند. ذهنشان به فکر کردن درمورد آن موضوع خاص همچنان ادامه میدهد. مثل یک نوار خراب میماند که یک آهنگ را مدام تکرار میکند. به همین دلیل خیلی مهم است که یاد بگیرید چطور فکرتان را متوقف کنید.
خاموش کردن صدای ذهن به معنی آرامش درونی است. این باعث میشود انرژی ذهنی زیادی را ذخیره کنید و دیگر زمانتان را برای فکر کردن به مسائل جزئی و پیشپاافتاده تلف نکنید.
تصور کنید دنبال پیدا کردن شغل مورد علاقهی خود هستید و بعد از گذشت مدتی یک آگهی استخدام توجهتان را جلب میکند. شغل مورد نظر همان کاری است که مدتها دنبالش بودهاید و میخواهید رزومهی خود را هرچه سریعتر ارسال کنید؛ اما مشکل این است که در قسمت توضیحات نوشته شده شخص مورد نظر باید مهارتهای زیادی داشته و چند سال در این زمینهی کاری فعالیت کرده باشد. شما هیچکدام از این شرایط را ندارید و با ناامیدی از ارسال رزومه منصرف میشوید؛ اما فراموش نکنید افراد کمی پیدا میشوند که همهی شرایط را داشته باشند و بهترین کار این است که رزومهی خود را باتمرکز روی نقاط قوت ارسال کنید.
گاهی اوقات رزومهای که در آن از کلمات کلیدی مناسب استفاده شده باشد و با تأییدیهی کارفرمای قبلی یا استاد دانشگاه همراه باشد توجه مسئولاستخدام را جلب خواهد کرد. هدف اصلی این است که بتوانید قرار مصاحبه ترتیب دهید. بعد از اینکه وارد شرکت مورد علاقه شدید نیمی از راه را طی کردهاید و در مسیر درستی قرار گرفتهاید.
حتما بخوانید: کارآفرینی چیست؟و کارآفرین کیست؟
سرنا هولم، مدیرعامل و مدیر استخدام شرکت Tigris Events میگوید: «ما در روند استخدام نمیتوانیم عوامل انسانی را نادیده بگیریم. مصاحبه واستخدام نیروی مورد نیاز برای یک موقعیت شغلی کار احساسی است. اگر بتوانید به مرحلهی مصاحبه برسید و احساسات مدیر منابع انسانی را تحت تأثیر قرار دهید احتمالا آنها نیز فراموش میکنند که شما بهطور صد درصد شرایط لازم برای استخدام را ندارید.»
سؤال مهم این است که چگونه میتوانیم در جلسهی مصاحبه احساسات طرف مقابل را تحت تأثیر قرار دهیم و در شغل رؤیایی خود استخدام شویم.
بدترین کاری که یک متقاضی شغل میتواند انجام دهد این است که یک رزومهی عمومی تهیه و برای تمامی درخواستهای شغلی ارسال کند. اگر در حال حاضر تمام شرایط درجشده در آگهی درخواست شغلی را ندارید بهتر است این موضوع را در رزومه بزرگ جلوه ندهید. در عوض سعی کنید آگهیاستخدام را یک بار دیگر با دقت مطالعه کنید و روی الزامات و صلاحیتهایی که به دنبالش هستند تمرکز کنید. اگر تجربیاتی که دارید مطابق با نیازمندیهای شرکت است، بهتر است افعال مناسب برای بیان آنها به کار ببرید و سپس آنها را داخل رزومه درج کنید. استفاده از کلمات کلیدی و پررنگ کردن تواناییهای مورد نظر کمک میکند از فیلترهای اولیه عبور کنید.
حتما بخوانید: موفقیت اجتماعی چیست؟
گاهی اوقات شنیده شدن نام فرد در یک حوزهی کاری میتواند بسیار مفید واقع شود و همانطور که میدانید شبکههای اجتماعی به دیده شدن فرد در این زمینه کمک زیادی میکنند. بنابراین سعی کنید در مورد شرکت مورد نظر در شبکههای اجتماعی فعالیت بیشتری داشته باشید. بهعنوان مثال شرکت را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید و در مورد پستهایی که به اشتراک گذاشتهاند نظر دهید. این کار نشان میدهد که شما واقعا به این شرکت علاقه دارید و میخواهید در آنجا کار کنید.
سخنرانی آسانسوری به مهارتی گفته میشود که شخص میتواند خودش را در مدتزمان کوتاهی معرفی کند. موضوع سخنرانی آسانسوری در جلسهی مصاحبه باید به گونهای انتخاب شود که به طرف مقابل توضیح دهد چرا شما برای استخدام در شغل مورد نظر مناسب هستید. این سخنرانی از سه قسمت باید تشکیل شده باشد: اینکه در گذشته چه فعالیتهایی انجام دادهاید، در زمان حال به انجام چه کاری مشغول هستید و در آینده قصد دارید چه کاری انجام دهید.
این سخنرانی معمولا باید زمانی گفته شود که مسئول منابع انسانی از مصاحبهشونده بخواهد بیشتر در مورد خودش توضیح دهد. اگر در مصاحبههای شغلی شرکت کرده باشید میدانید که این سؤال در تمام آنها مشترک است. بنابراین یک متن مناسب تهیه کنید و آن را در مدت دو دقیقه بیان کنید. هرقدر پاسختان کوتاهتر و در عین حال کاملتر باشد، کارمندان منابع انسانی بیشتر تحت تأثیر قرار خواهند گرفت.
اگر مدیر منابع انسانی یا مسئول استخدام شرکت در شبکههای اجتماعی مانند لینکدین فعالیت دارد، با او ارتباط برقرار کنید. پستهایی را که به اشتراک میگذارند لایک کنید و شما هم پستهای مرتبط به اشتراک بگذارید. این کار توجه مسئولین منابع انسانی را جلب و نامتان را در ذهن آنها ماندگار میکند. همچنین میتوانید با کارمندان فعلی شرکت روابط دوستانه برقرار کنید و در مورد شرایط کار از آنها بپرسید. اگر فردی را میشناسید که در آن شرکت مشغول به کار است، از او بخواهید شما را معرفی کند.
حتما بخوانید: موفقیت چیست؟
پس اگر به دنبال کار هستید سه چیز را بدانید:
1-فرمول استخدام
2-چه زمانی ار آن استفاده کنیم
3-چگونه از آن استفاده کنیم.
فرمول استخدام خیلی ساده است مهمترین قدم دانستن اصل طلایی استخدام است.بیشتر از اینکه شما به دنبال کار هستید کارفرما به دنبال کارجوی مناسب است. این قضیه هم شرکت های دولتی مصداق دارد هم در شرکت های خصوصی مصداق دارد و شک نکنید درست است.حتما تا کنون ده ها کارمند بی استفاده را دیده اید؟ یا شاید بارها کارفرمایانی دیدید که از کارمند یا عده ایی از کارمندانشان می نالند…کمر خیلی از کارفرماهه زیر استخدامکارمندتا می شود.چون در نهایت شخص مناسب را پیدا نمی کنند و با خوشون میگویند.”جهنم مجبورم فلان شخص را استخدام کنم بین این افرادی که آمدند لاقل فلانی بهتر بود”حال تصور کنید شما فرمول استخدام شدن را بلد باشید میدانید کارفرماوسط جلسه چی به ذهنش میاد؟”زدم تو خال همینه” یکی دو روز هم برای کلاس کاری ماجرا را کش میدهد و بعد از آن تبریک میگویم شما شغل مورد نظر خود را پیدا کردید.بد نیست اگر تجربه یک کارفرما که درگیر استخدام کردن بوده را با شما درمیان بگذارم. اینکه کارفرما چه فکرهایی در سر دارد.چقدر طول میکشه تا به نتیجه برسد و…
مسلما داخل جمجمه کارفرما هم مخ است.چرا این را گفتم؟چون باید این نکته را درک کرد که کارفرماهم آدمیست مانند همه ما.با این تفاوت که دنبال چیزی است.آیا راز کارفرما را به شما گفتم؟ کارفرمایی که به دنبال استخدام کردن است دقیقا مثل فردی می ماند که دنبال خرید چیزی است. فرض کنید شما برای خرید یک دستگاه خنک کننده روانه ی فروشگاهها هستید.مبلغ دویست هزار تومان هم برای خرید آن کنار گذاشتید. حال اینجا هنر فروشنده مطرح میشود. اولا باید دستگاهیی که دنبال آن هستید را به شما نشان دهد کمی راجع به آن هم به شما بگوید مزیت های آن را بشمارد راجع به گارانتیو اطمینان کار آن با شما صحبت کند بعد از آن راجع به امکانات فرعی آن حرف بزند.
به عبارتی مخ شما رادرست همانجور که مایلید شست و شو دهد خدا را چه دیدید؟ اگر درست عمل کند شاید علاوه بر اینکه یک دستگاه خنک کننده به مبلغ400هزار تومان خریدید یک دستگاه آبمیوه گیری هم به شما فروخت. حال بد نیست بدانید در مغز کارفرما چه میگذرد؟
قبل از اینکه شما وارد جلسه مصاحبه شوید قبل از اینکه کسی رزومه شما را دیده باشد یا حتی تصوری از شما در ذهن داشته باشد این حرف ها در ذهن کارفرما بارها و بارها مرور میشود کاش این همان کارمندی باشد که می خواهم کاش مثل قبلی ها نباشد کاش گیج نباشد امیدوارم از این جوان های قرطی نباشد کاش آدم پر رویی نباشد نکند از این آدم هایی باشد که بدون توقف حرف میزند نکند از آدم هایی باشد که فکر کند که عقل کل است و همه را مثل گله گوسفند میداند یعنی ممکن است این همان فرد مورد نظر باشد تا من بتونم با خیال راحت به بفیه کارها برسم؟ واقعا از این مصاحبه های مزخرف خسته شدم….
حتما بخوانید: قانون جذب چیست؟چگونه عمل می کند؟
همه فکر میکنن کارفرما کمین کرده تا کوچکترین سوتی شما را تو هوا بقاپد اگر یک سری آدم عقده ایی را کنار بگذاریم90درصد کارفرمایان سوتی های کوچیک شما را نادیده میگیرند دلیل آن را میدانید؟
کارفرما دائم با خودش میگوید”زود باش یه چیزی نشون بده تا تورا استخدام کنم.دیگر سوتی نده” اما چقدر وقت دارید تا خود را به کارفرما ثابت نمایید؟1ساعت؟2ساعت؟ اگر راستش را بخواهید به جز یک سری مصاحبه های بسیار جدی شغلی که برای تعیین مسول یک پست کلیدی سازمان است در99درصد مصاحبه در 5دقیقه اول شما یا انتخاب شدید یا رد شدید بعد از آن کارفرما دنبال اتلاف وقت خود و شماست.
درست دیدید5دقیقه.در این 5دقیقه شما آینده شما برای چندین سال مشخص خواهد شد.دقت کنید مصاحبه دقیقا مثل کنکور می ماند…شما روزها وقت گذاشتید و برای کنکور آماده شدید برای هر سوال کمتر از دو دقیقه وقت دارید.در لحظه جواب دادن باید همه مطالب مرتبط با ان سوال را به خاطر بیاورید. فرمولهل و مسائل مشابه و نحوه حل و….. اما مصاحبه یک کنکور است. یک کنکور تشریحی که در آن یک سوال مطرح میشود و برای آن3تا4 دقیقه به شما وقت میدهند. و آن سوال این است:چرا من باید شما را استخدام کنم؟
کدام را می پسندید؟
شخصی که اصلا حرف در کله اش نمی رود یا فردی که انعطاف دارد؟ کارفرما اگر حس کند شما آدم خود رای یا یک کلامی هستید هر چقدر هم لایق باشید هیچ وقت شما را استخدام نمی کند اما اگر تقریبا نشان دهید که شخص مورد نظر هستید(حتی کمی از حداقلی که در ذهن وی است ضعیف تر) ولی بداند که ایرادات کوچک شما قابل اصلاح است شما را استخدام می کند و بعد ها کمی تغییر در شما ایجاد می کند> انعطاف داشتن به معنی تزلزل یا ضعف شخصیتی نیست حتی برعکس.یک هدیه است و نشان از هوش بالای شما دارد. همانطور که می دانید در علم روانشناسی روز تعریف قدیم آی کیو عوض شده وجای خود را به تعریف جدید داده است.آی کیو:”قدرت تطبیق با محیط اطراف”. پس اگر در امور خود انعطاف دارید و با محیط اطراف تطبیق پیدا می کنید شما آی کیو بالایی دارید و روراست باشم من خودم به دنبال استخدام فردی مثل شما هستم. پس یادتان باشد اگر سوتی وحشتناکی ندهید در آن 5 دقیقه طبق فرمول استخدام شدن رفتار کنید و انعطاف پذیری خود را نشان دهید کارفرما شما را استخدام می کند.
الان شاید میگویید: پس فرمول استخدام چیست؟ یا دارید در تیترها به دنبال تیتر فرمول استخدام شدن میگردید. کارجویان عزیز این شما و این فرمول استخدام
حتما بخوانید: روانشناسی شخصیت
فرمول استخدام:
فرمول استخدام شدن ساده است:
1-رزومه:قبل از اینکه کارفرما شما را ببیند از شما خوشش بیاید
2-ظاهر:وقتی کارفرما شما را دید از دیدن شما لذت ببرد
3-حرف زدن:وقتی حرف های شما را شنید از شنیدن آن لذت ببرد
4-القا:با تکنیک هایی که به شما یاد میدهیم کارفرما را به خود علاقه مند میکنید
5-نبایدها:تو ذوق کارفرما نزنید به عبارتی مثل یک لکه سیاه روی یک دیوار سفید به چشم نیایید.
حتما این جمله را در ابتدای بحث به یاد دارید مهمتر ازفرمول پنج گانه استخدام شدن این است که اولا این پنج مورد را درک کنیم.مهمتر از آن کی و چگونه استفاده کردن آن است. پس قدم اول میشود درک فرمول استخدام شدن
دانلود PDF مقاله:چگونه در مصاحبه شغلی مورد علاقه خود استخدام شویم؟
این روزها انتخاب همسر یکی از دغدغه های بزرگ و اساسی و از طرفی مهمترین تصمیم دختران و پسران جوان شده است، و هنگامی که انتخاب همسر به درستی انجام می شود برای صد سال آینده زندگی زناشویی با آسودگی خیال بیشتری آماده می شویم؛ همچنین برای نسل ها و آیندگان بعد از خود نیز مشکلات کمتری به ارث می گذاریم.
سالهای سال مباحث بسیار کلیشهای برای موفقیت در ازدواج در گوش جوانان خوانده میشود. به عنوان مثال
خانوادهی فرد مورد نظر را به خوبی بشناسید.
باطن فرد را بر ظاهرش ترجیح دهید.
فردی را انتخاب کنید که از نظر سن و سال و تحصیلات متناسب با شما باشد.
و … .
اگرچه اینها مواردی هستند که حتما باید به هنگام ازدواج آنها را در نظر گرفت، اما اغلب در ابتدای آشنایی همهی موارد در حالت ایدهآل قرار دارند و مشکلات بعدها و اغلب به دلیل مهارتهای ضعیف افراد در برقراری ارتباطات شکل میگیرند. با گذشت زمان، ما بیشتر از اینکه نگران روابطمان باشیم، نگران ماشینِ در گاراژمان هستیم و یا نگران بیمهی بازنشستگیمان.
بنابراین همانطور که میبینید قسمت کوچکی از یک ازدواج موفق به انتخاب صحیح شریک زندگی برمیگردد، قسمت اعظم آن به بلوغ فکری افراد وروابط خوب بعد از ازدواج وابسته است
حتما بخوانید: مهارت گفتگو در خواستگاری
ملاک های ازدواج برای هر فردی متفاوت است
دختر و پسری که قصد ازدواج دارند در وهله اول باید بدانند که قرار نیست فقط یک «آدم خوب» پیدا کنند. چرا فقط خوب بودن کافی نیست؟ بگذارید موضوع را با مثالی روشن کنیم؛ مثلا در مشاوره پیش از ازدواج وقتی از دخترخانم سوال می شود که اگر پسری به خواستگاری شما بیاید که پاک باشد، خانواده دار باشد، با اخلاق باشد، متعهد باشد یا هر ویژگی را که مد نظر شما هست داشته باشد ولی این آقا یک ویژگی دیگر هم دارد؛ اینکه او فوق العاده خسیس است، آیا باز هم با او ازدواج می کنید؟ پاسخ اغلب دخترخانم ها منفی است یا مثلا به آقاپسری بگویند دختر خانمی هست پاکدامن، محترم، دارای خانواده خوب و همه ملاک های شما برای ازدواج را دارد ولی بدبین است و اگر چند دقیقه دیر به منزل برسید باید به او جواب پس بدهید، آیا شما می توانید با این فرد زیر یک سقف زندگی کنید؟
مسلما اکثر افراد نمی پذیرند. مگر اینکه عاشق باشند و چشم هایشان را روی خیلی از مسائل ببندند؛ مثلا یکی از مواردی که زوج ها حتما باید راجع به آن صحبت کنند دیدگاه هایشان در خصوص زندگی جنسی است. این روزها تامین خواسته های جنسی بیش از گذشته برای افراد اهمیت پیدا کرده است و برای برخی حتی از جمله ملاک های مهم ازدواج محسوب می شود. پس تنها پیدا کردن یک آدم خوب کافی نیست؛ اگرچه ملاک های ازدواجبرای هر فردی متفاوت است
ازدواج یعنی پذیرش همیشگی فردی که کاملا از شما متفاوت است. روحیات متفاوتی دارد، علایقش فرق می کند و شرایط رشد و پرورش متفاوتی دارد. بنابراین اگر فردیت تان خیلی پررنگ است یا عادت ندارید، سازهای مخالف را بشنوید، هنوز آماده ازدواج نیستید.
افسانه ها و ضرب المثل های عامیانه را کنار بگذارید، اینکه «من و تو باید ما شویم» یا «من و تو یک روح هستیم در دو بدن» به درد ارتباط عاطفی طولانی مدت نمی خورند، در واقع این عقاید نه تنها مفید نیستند، بلکه می توانند به رابطه آسیب هم برسانند. وقتی طرفین رابطه «فردیت» خود را به نفع «رابطه» کنار بگذارند، نه تنها بهبودی در رابطه ایجاد نمی شود، بلکه پس از مدتی نارضایتی از رابطه شروع می شود و اختلاف ها به شکل شدیدتری دیده می شوند.
در رابطه عاطفی سالم، طرفین فردیت دیگری را به رسمیت می شناسند، علایق و نیازهای او را می پذیرند و آن ها را نادیده نمی گیرند. اشکال کار از جایی آغاز می شود که شما توانایی کنار آمدن با تفاوت های طرف مقابل تان را ندارید و بنابراین سعی می کنید که او را شکل خودتان کنید، تغییر دهید و کنترل یا محدودش کنید. ارتباط عاطفی طولانی مدت، نیازمند «سازگاری» و «پذیرش» ویژگی های متفاوت دیگری است. شما قرار است مدتی طولانی با فردی که کاملاً متفاوت با شماست، زندگی کنید، پس به جای جنگ برای تغییر دیگری، پذیرش تان را بالا ببرید.
حتما بخوانید: راه کارهای بهبود روابط زناشویی
8 راه برای جلب توجه با قانون جذب
در سن ( اختلاف سن حداکثر 5 تا 7 سال )
در زیبایی
عیب ها را 10 تا 20 درصد بیشتر در نظر بگیرید.
خوش بخت کسی است که مردم او را بدتر از آن چه هست بدانند. بدبخت کسی است که مردم اورا بهتر از آن که هست بدانند
"دنبال ازدواج نا برابر نروید که دورانش به سر آمده است.
از نظر جامعه شناسی ازدواج و خانواده یک نهاد « Institution» است.واقعیت مساله این است که در حالی که نهاد به حساب می آید، روابط داخلی در آن بر اساس « Organization» و سازمان بوده.مفهوم آن این است که مساله برتری یا مساله رهبری، فرماندهی و فرمانبرداری بوده.مساله بالا و پایین بوده. به همین جهت است، که ما در طول تاریخ در حالی که به یک اعتبار نهاد خانواده داشتیم، از نظر من سازمان خانواده داشتیم و در آن کاملا سیستم سلسله مراتب وجود داشته. کاملا طبقه بندی شده بوده بر اساس سن و جنس و بقیه جنبه ها و به همین دلیل است که ما در دنیای امروز دنبال ازدواجبرابر هستیم.
حتما بخوانید: 11 اسرار کلیدی برای داشتن یک زندگی مشترک موفق
از سنتان گرفته که بین بیست تا چهل سالگی بیشتر از پنج یا هفت سال فاصله را اصلا توصیه نمی کنم تا حتی زیباییتون.بیخودی نروید دنبال یک زن بسیار زیبا، وقتی که خودتون زشتید اشکال کارتون در این است که بعد از سه چهار ماه می گویند که هرچه سیب سرخ است مال دست چلاغ است.
به همسرتون توجه می شود و او گرفتاری هایی پیدا می کند شما حرص می خورید و بدبختی پیدا می کنید.در هیچ زمینه ای دنبال آدم متفاوت در این مورد نروید.
ازدواج، ازدواج برابر است امروز دوتا بال برابر یک پرنده است یا دوتا پرنده هستند که بتوانند بال در بال هم در آسمان ها پرواز کنند.دنبال ازدواج نابرابر نروید که از پا در می آیید. یعنی اینجا اصلا جایش نیست. تمام شده دورانش.سیستم بر اساس نابرابری کار نمی کند.
مانند دو چرخ اتوموبیلی که اگر برابر نباشد، گرفتاریست و یادتان باشد که بیخودی فکر نکنید مانند گذشتگان که در ازدواج آدم باید کم بدهد و زیاد بخرد. در گذشته ها سن را کم می کردند و اوضاع رو عوض می کردند تا بتوانند کسی را به دست بیاورند.
فرض این بود که بعد از اینکه ازدواج کردند دیگر تمام شده، قسمت بوده و همین.اما، متاسفانه در دنیای امروز پشت ازدواج نوشته شده بعد از فروش پس گرفته می شود؛ حتی اگر کاملا مصرف شده باشد.حتی، من پیشنهادم این است که عیب و اشکالاتتان را ده بیست درصد هم بیشتر نشان دهید که دیگر راحت باشید، همین است.یادتان باشد آدم خوشبخت کسی است که مردم او را بدتر از چیزی می دانند که هست.آدم بدبخت و گرفتار کسی است که مردم او را بهتر از چیزی می دانند که هست.
بنابراین، اینقدر کوشش نکنید که بگید من از این بهترم. بعدا می خواهید چه خاکی تو سرتون (ببخشید) بکنید.
حتما بخوانید: عوامل پرحرفی در کودکان
به دنبال شباهت ها و تناسب ها یا همگن بودن ها بروید.در اصول کلی و اساسی باید شبیه و مانند باشید. در گذشته ازدواج را اقتران میگفتند.یعنی قرین و قرینه. نزدیک شبیه و مانند.یک دفعه کار عجیب و غریب نکنید. یک مرتبه نروید یک کسی را درست عکس خودتون انتخاب کنید و فکر کنید که حالا ترکیب ما درست شد.ترکیبتون درست شده ولی یک حرف دیگری راجع به این ترکیب می زنند.و به همین جهت است که مواظب تناسب ها باشید. از زمینه های مختلف و جنبه های مختلف.
در ارتباط با زیبایی و ظاهر، مطمئن باشید کسی را که می خواهید با او ازدواج کنید "physically you are attractive" اصلا هم گوش به حرف بزرگسالان ندهید که قیافه عادی می شود.
راست میگویند قیافه زیبا بعد از یک مدتی عادی می شود تا حدی.اما قیافه زشت هیچ وقت عادی نمی شودبنابراین، فریب یک چنین بازی ای را نخورید.
زشتی از نظر شماست اگر یک کسی را از نظر فیزیکی بهش جذب نیستید، کشش ندارید زور بیخودی نزنید دعا نخوانید مواد استفاده نکنید. که انشالله بعدا میشه.
نه، اوضاع در این موارد معمولا بدتر میشه که بهتر نمیشه. بنابراین مطمئن باشید که در ظاهر این آدم را می پذیرید.
حتما بخوانید: آرامش و آگاهی در زندگی
درست است که شما دونفر ازدواج می کنید، اما هم ریشه در خانواده دارید هم بسیاریتون ساقه و شاخه و برگ در خانواده دارید.نگاه کنید که ترکیب خانواده ها به هم بخورد.برخی از خانواده ها به هم نمی خورند با وجودی که میتوانند ایرانی باشند، و با وجودی که می توانند در بسیاری از زمینه ها مانند هم باشند.مهم این است که این دو خانواده در یک اصولی شباهت هایی با هم دارند.
نظام باورها و اعتقادات بر می گردد به مسایل مذهبی و ترکیب این دو به نظر من مساله مذهب و فرهنگ را مطرح می کند.
درست است که آدم ها با مذاهب و فرهنگ های مختلف می توانند ازدواج کنند و بنده هم نه می گویم نمی توانند و نه حرفم این است که بد و غلط است.ولی روزی که شما با کسی که خارج از مذهب و فرهنگتون باشد، ازدواج می کنید؛ خودتان را به زحمت و خطر بسیار انداخته اید.یعنی درست مانند کسی می مانید که به مجرد اینکه سوار اتوموبیل می شوید سرعت اتوموبیل شما شصت-هشتاد مایل است، احتمال دارد در برخی مواقع کمتر باشد، اما اینکه جریمه بگیرید و تصادف های سنگین بکنید فراوان است.
به همین جهت است که من فکر می کنم در حالی که این مسایل جنبه استثنای خودش را دارد؛ ولی اصولا وقتی که به آمار و ارقام نگاه می کنید و به روابط علت و معلولی نگاه می کنید که بالاتر از مفهوم آماری است؛ شما کاملا می توانید ببینید که روزی که آمدید با کسی ازدواج کردید که مذهب و فرهنگش با شما متفاوت است، اشکالات و گرفتاری های بسیار دارید.
حتما بخوانید: داشتن احساس خوب در زندگی
مگر اینکه شما نخواهید با آن آدم واقعا در بیامیزید.چون بنده این نکته را عرض کنم که شما به نظر من می توانید پنج جور ازدواج کنید.
یکی اینکه فقط ده بیست درصدتون با آن آدم شریک است، یکی چهل درصد/ یکی شصت درصد / و یکی هشتاد درصد و یکی صد درصد.ازدواج سالمی که پایدار می ماند این ازدواج است ولی اگر شما آمدید با کسانی که تفاوتهای زیاد دارند ازدواج کردید شما در حقیقت قبول کردید که در این زمینه ها چهل درصد ما کاری به کار هم نداریم و اینجاست که یک خطر جدی در این خلا و فضا وجود دارد که همیشه می تواند به وجود بیاید.
به همین جهت است که بنده یک توصیه ای دارم که، کاری را که نمی خواهید تمام کنید/ نمی توانید تمام کنید / نباید تمام کنید/ را اصلا شروع نکنید!
بنابراین، روزی که شما فرضتان بر این است که تفاوت مذهبی برای من با این ویژگی های مذهبیم می تواند مساله بیاورد/ خانواده من را خوشحال نمی کند / درگیری به وجود می آورد/ حمایت آنها را ندارم/ مخالفتشان را خواهد داشت/ وقتی با کسی آشنا می شوید که مذهبش متفاوت است، نزدیک نشوید.
چون اگر نزدیک شوید، برخی از اوقات دقیقا به خاطر اشکالاتی که با خانواده و فرهنگ یا مذهبتان دارید، به سمت آن آدم کشیده می شوید و در آغاز گرچه این ارتباط شما با آن آدم است، ولی بعدا چاقوی گرفتار کننده شما با او خواهد بود.
مخصوصا در فرهنگ ها و مذاهبی که با هم در حال تضاد هستند و تناقض یا به عنوان فرهنگ متقابل می شناسیم.
یا مذاهبی که با هم در طول تاریخ یا هم اکنون در جنگند. شما وقتی که تلویزیون را روشن می کنید و اخبار می آید، مساله خواهید داشت.
در حالی که در یک خانه نشسته اید و همدیگر را دوست دارید.زیرا حوادث و اتفاقات، کاملا می تواند زندگی شما را به هم بزند.در حالی که اصلا موضوع آن طرف دنیا ای بسا به شما ارتباطی پیدا نمی کرد، اگر مذهب و فرهنگتون متفاوت نبود.بنابراین مهم است که مواظب این تفاوت ها باشیم.
زندگی برای هر کس معنای خاصی دارد. این مسئله به نحوه نگرش و افکار هر انسان، ارتباط مستقیم دارد. یعنی هر انسانی زندگی را به گونه ای می بیند که در مورد آن فکر می کند. هرچند نکته ای در این میان وجود دارد و آن این است که خلقت انسان به گونه ای است که کمال طلبی و هدفدار زندگیکردن، در ذات اوست. اما این خصلت ذاتی هم ممکن است به دلایل متعددی در نهاد برخی از افراد نهفته بماند و به فراموشی سپرده شود.
به طور کلی این مطلب برای اغلب افراد صادق است که بیهودگی و بی هدفی در زندگی، آنها را راضی نمی کند و مسلما اگر زندگی معنایی برای انسان نداشته باشد، زنده بودن یک انسان ارزشی نخواهد داشت. هرچند که همه امکانات زندگی کردن فراهم باشد.
دلیل ایجاد حس نارضایتی در زندگی به خاطر نداشتن یا کمبود رفاه نیست. چه بسیار افرادی که در زندگی ساده و حتی سختی قرار دارند، اما از زندگیراضی هستند و از لذتهای زندگی شان بهره می برند. آنچه مشخص است اینکه ناکامی در دریافت معنای واقعی زندگی است که موجب احساس ناامیدی و یاس در زندگی می شود.
می توان اینطور بیان کرد که زندگی دارای دو بعد است. یک بعد به معنای مادی و بعد دیگر معنوی است. آنچه مهم است اینکه هر انسانی کامیابی خود را بیشتر در کدام بعد ببیند. مسلما چیزهای مادی جزئی از زندگی هستند که فناپذیر و نابود شدنی هستند ولی مسائل معنوی، پایدار و فناناپذیرند. همان طور که روح انسان هم فناناپذیر است و با مرگ از بین نمی رود.
چه بسیار افرادی که به لحاظ مادی و رفاهی از بهترین امکانات برخوردار بوده و در نهایت دچار بحران هویت شده اند و گرفتار سرگشتگی و ناامیدی. همچون پسری 22 ساله که در بخشی از خاطرات خود اینطور بیان می کند:
" هرچند تمام کارهایی که جامعه برای خوشبخت شدن دیکته می کند، انجام داده بودم، اما هیچ دلیلی برای ادامه زندگی نمی یافتم. نمی دانستم چرا زنده ام و چرا زنده بودنم می تواند مهم باشد. زندگی هیچ معنایی برایم نداشت. این بحران شک و پریشانی کم کم به تمامی جنبه های زندگی ام کشیده شد."
با خود فکر می کردم، آیا به راستی زندگی کاملا نسبی است؟آیا همه اش همین است؟ پنجاه-یا هشتاد سالی از این خوشی ها و ناخوشی های زودگذر استفاده کردن، کار کردن، خوابیدن، خوردن، لذت بردن از خوشی های زمینی و همین. و بعد انگار نه انگار که روزی زنده بوده ای؟! اگر چنین است پس اصلا چرا باید زندگی کرد؟چرا باید برای زندگی بی هدف تلاش کرد؟چرا باید خوب بود؟چرا باید به فکر سلامتی بود؟
حتما بخوانید: خودباوری و راه های تقویت آن
هر چه بیشتر می گذشت همه چیز بیشتر غیرقابل تحمل می شد و مرا به این نتیجه می رساند که زندگی به راستی ارزش زیستن ندارد1
این عبارات نشان دهنده این هستند که بعد روحانی و معناگرایی زندگی تا چه میزان در ایجاد احساس نشاط و شادابی در زندگی تاثیرگذار است.
نویسنده ای به نام آلپورت می گوید: "امروزه در اروپا، روان شناسان و روان پزشکان، آشکارا از فروید(که ناکامی جنسی را علت ناراحتی های روانی می داند) روی برگردانده اند و به "هستی درمانی" روی آورده اند که مکتب "معنا درمانی" یکی از آنهاست.
حتما بخوانید: خودخواهی چیست؟
بحران معنا در زندگی امروز به یکی از اصلی ترین دغدغه های بشر تبدیل شده است. همین امر به اضافه احساس کمبود معنویات در زندگی موجب شده تا به سمت ایجاد مامنی در این زمینه ها باشند. به این ترتیب بسیاری از علوم بشری ساخته شده تا نیازهای روحی و معنوی را پاسخ دهد در حالیکه این راهکارها هم اثر موقتی دارند. چرا که منشا الهی ندارند.
بحران بی معنایی در زندگی بسیاری از افراد وجود دارد و آنها را آزار می دهد. اینکه نمی دانند برای چه پا به این دنیا گذاشته اند و چه باید بکنند. برخی دیگر هم با بحرانی به نام ناتمام ماندن معنا مواجه می شوند. یعنی برخی از افراد برای زندگی معنایی را در نظر داشته اند ولی زمانی که به آن می رسند، آن را بی ارزش تر از آن می دانند که به خاطرش زندگی کنند. این بدان معناست که مسائل موجود در ذهن این افراد نمی تواند توجیه کننده زندگانی آنها باشد. به این ترتیب نمی توانند فلسفه مرگ و حیات را برای خود تعریف کنند و همین امر موجب افسردگی شان می شود.
آنچه مهم است دریافت این مطلب است که باور داشته باشیم که معنای زندگی باید باارزش تر از خود زندگی باشد و آنچه قرار است فلسفه زندگی را توجیه کند باید فراتر و والاتر باشد. می توان گفت که معنای یک زندگی به یک معامله شباهت دارد که منفعت و سود، آنرا توجیه پذیر می سازد.
مسلما توجیهی وجود ندارد که کسی بخواهد در معامله ای زیانبار شرکت کند.
هر کاری که می خواهد انجام شود باید فایده ای داشته باشد که در غیر این صورت، انجام آن بی معناست.
حتما بخوانید: چشم زخم در قرآن و روش های مقابله با آن
هر کاری که انجام می دهید می تواند شما را خوشحال یا ناراحت کند. شما می توانید از زندگی خود راضی باشید و یا احساس ناخوشایند نارضایتی و ناکاملی از زندگی خود داشته باشید. شما می توانید از آنچه دارید احساس رضایت کنید و در راستای بهتر کردنش تلاش موفقیتآمیز کنید و یا ازش نا امید باشید.
اگر شما بخواهید که حتما به همه کارهایی که انجام میدهید برسید، احتمالا همیشه ناراحت خواهید بود و احساس ناامیدی و یاس و نارضایتی از آنچه امروزتان آنگونه است خواهید داشت.
اما نباید نا امید باشید. زیرا انتخاب با شما است.
چه چیزی شما را برای انجام زندگی ایدهآلتان آماده خواهد کرد؟
ما انسان هستیم. ما خودمان را برای بهترینمان بودن آماده میکنیم. برای مثال به خودمان چیز هایی مانند این می گوییم:
وقتی 1 میلیون دلار در بانک داشته باشم، کارم را رها می کنم و کسب و کار خودم را شروع می کنم.
وقتی بازنشسته شوم به مسافرت و ماجراجویی خواهم رفت.
مشکل این اظهارات این است که آن ها شما را از اول برای شکست خوردن آماده می کنند. زمانی که شرایط باید ایجاد شوند تا شما موفق شوید، شما هرگز موفق نخواهید شد.
خب چه چیزی لازم است تا زندگی تون رو به این سبک تا 100 سالگی ادامه بدید. آیا داشتن یک خانه بزرگ و تمیز کمک میکنه؟
حقوق سالیانه تضمین شده چطور؟ اگر حقوق لازم باشه باید چقدر باشه؟ سالی 25 میلیون تومان؟ 50 میلیون تومان؟
نگاه به آینده به صورت اظهارات حقیقی و قطعی، می تواند هر انسانی را واقع گرایانه کند و شما را با جزییات چیزهایی که برای رسیدن به اهدافتاناحتیاج دارید آشنا خواهد کرد. این کمک می کند آن ها قابل انجام و همین طور دست یافتنی به نظر برسند.
اگر هر کاری که امروز انجام می دهید شما را بیرمق و ناراضی میکند، چه کار باید بکنید که امروز احساس خرسندی کنید؟ چگونه باید زندگی کنید تااحساس آرامش کنید؟ چطور باید زندگی کنید تا از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرید؟
من همیشه در حال تغییر و بهبود زندگی ام در این چند سال بوده ام. زمانی که با بخشی از کسب و کارم احساس رضایت می کردم، اون رو به کسی که احساس هیجان داشت میفروختم و زمانی که مشتریانی داشتم که احساس لذت از همکاری نداشتیم، راهمان را از هم جدا می کردیم. چه کاری میخواهم انجام دهم؟ بنویسم. پس طوری برنامه زندگیام را چیدهام که بتوانم هر روز مقداری بنویسم. زمانی که کاری که انتخاب کردهام را انجام می دهم، با زندگیام خوشحال تر هستم. وقتی دو روز خوشحال تر هستم، احساس خرسندی بیشتری از زندگی دارم. بله زمانی که برنامه ریزی زندگیام را طوری که بتوانم کارهایی که می خواهم را انجام بدهم و آنطور که می خواهم زندگی کنم میچینم، آیندهام را به طور واضحتری می توانم ببینم.
لازم نیست صبر کنم یک تفاق رویایی رخ بدهد تا خرسند باشم و به آینده امیدوار شوم؛ این ها می توانند همین امروز اتفاق بیفتند.
حتما باید اهداف زندگی را روشن کرد؛ تا فرد به آنها آگاهی داشته باشد و در نتیجه این آگاهی است که رفتارهای فرد شکل میگیرد. در صورت عدمتعیین اهداف، انسان به فردی منفعل و فاقد اثرگذاری در زندگی، تبدیل میشود و اهدافی از سوی محیط و دیگران به وی تحمیل شده و رفتارهای فرد بر اثر اهداف دیگران که وی به آنها آگاهی ندارد، شکل میگیرد.
حتما بخوانید: 6 داستان از موفق ترین افراد که با شکست جنگیدند
یکی از محورهای اصلی در تدوین هدفهای زندگی، توجه به این موضوع است که زندگی، جنبههای مختلفی مانند جنبههای تحصیلی، شغلی،خانوادگی، اجتماعی و دینی دارد و فرد با رشد در تمامی جنبهها، میتواند به سطح بالای ظرفیت وجودی خویش برسد. او بایستی برای جنبههای گوناگون زندگی، هدفهایی متناسب را مشخص نماید.ما نباید تنها برای جنبهای خاص، هدف را تعیین کنیم؛ زیرا در آن صورت، رفتارهای دیگر، بدون هدف میمانند و در این صورت، رفتارهای فرد تنها تحت تاثیر هدفهای یک جنبه زندگی او شکل میگیرد و در نتیجه، یا دچار رشد تک بعدی میشود و یا به دلیل فقدان تعادل در رفتارها، آن جنبه را نیز نمیتواند رشد دهد؛ زیرا جنبههای گوناگون سبک زندگی، با یکدیگر تعامل دارند و تغییرات هر جنبه بر جنبههای دیگر اثرگذار است.
برای تعیین هدفها، ضروری است که هدفهای خود را بنویسیم. شاید این موضوع جزئی و کم اهمیت جلوه کند؛ امّا نوشتن هدفها، نقش بسیار مهمی در جهت درک، اصلاح و برنامه ریزی آنها دارد. شاید بگویید که حافظه من، حافظه ای قوی است؛ امّا همیشه این جمله را آویزه گوش کنیم که کمرنگ ترین قلمها هم ماندگارتر از قوی ترین حافظهها هستند. زمانی که فرد هدفهای خود را بنویسد، با مرور آنها، نسبت به آنها درک و شناخت بهتری پیدا میکند و با درک بهتر آنها، در صورت لزوم، میتواند آنها را اصلاح کند. زمانی که فرد هدفهای خود را مینویسد، در واقع، برای خودش یک سند تهیه میکند و تعهد به سند، بسیار بیشتر از گفتار شفاهی است.
فرد برای تعیین و نوشتن هدفهای هر جنبه زندگی، در مرحله اول، میتواند افقها و چشم اندازهای کلی آن جنبه را بیان کند. در این مرحله، فرد هدفهای خود را باید به صورت کلی تعریف کند. تخیل در این مرحله، میتواند بسیار مورد استفاده قرار بگیرد؛ به طوری که فرد تمامی تصورات خود را نسبت به آینده خویش، تعیین کند و حتی میتواند آنها را در ذهن خود پرورش دهد. یکی از عوامل بسیار مهم در تعیین هدفهای کلی، آگاهی از ظرفیتهای وجودی است که خداوند به انسان عطا کرده است. بر همین اساس، توجه به مبانی دینی و انسانشناسی در تعیین هدفها، نقش مهم و موثّری دارد.
پس از آن که فرد هدفهای کلی خود را تعیین کرد، بایستی برای رسیدن به هدفهای فوق، مجموعه ای از هدفهای جزئی و عینی را تدوین کند. در این مرحله، فرد با توجه به واقعیات، هدفهایی جزئی و دست یافتنی را طراحی میکند.
پس از تعیین هدفهای جزئی و عینی، بایستی یک ارزیابی نیز داشته باشیم. انسان، زمانی که هدفهای خود را تعیین کرد، باید آنها را مورد ارزیابی قرار دهد و ارزیابی خود را بر اساس نتیجه هدفها، تصور کند. در مرحله ارزیابی هدفها، میبایست به علائق و باورهای خود توجه کنیم.
هدفهایی که از مرحله ارزیابی هدفهای موفق گذر کنند، بایستی اولویت بندی شوند. در این مرحله،اهداف بر اساس اهمیت زمانی و اولویت بندی، به گروههای بلندمدت، میانی و کوتاه مدت، تقسیم میشوند و میتوانند به فرد کمک کنند.
فرد برای تحقق هدفهای خود، بایستی برنامه ریزی کند. وی در این مرحله باید به تواناییها و مهارتهای خود توجه ویژه ای داشته باشد و در صورتی که تحقق هدفی نیازمند مهارت خاصی باشد و فرد فاقد آن مهارت باشد، باید برای کسب مهارتهای لازم، اقدام کند یا آن که هدف خود را تغییر دهد.
فرد در مسیر تحقق هدفهای خود، باید رفتارهایی متناسب با آنها انجام دهد. او در این مرحله میتواند با توجه به هدفهای خود، با دیگران و افراد آگاه در زمینه انجام رفتارهای مناسب، در جهت تحقق هدفهایش، مشورت کند و با توجه به هدفهای اولویت دارش در جنبههای گوناگون زندگی، اعمال مختلفی را انجام دهد.
حتما بخوانید: 6 راه برای ثروتمند شدن
ما باید دائما رفتارهایمان را با توجه به هدفهایی که برای خود متصور هستیم، مورد ارزیابی قرار دهیم. هدفها، مبنایی برای ارزیابی رفتارهای انسان هستند. در صورتی که فرد در وصول به اهداف موفق نشود، بایستی رفتارهای خود را تغییر دهد؛ تا رفتارهای مذکور به اهداف منتهی شوند.از آن جا که بعضی رفتارها بدون تامّل و تدبّر از ما سر میزند، میتوان با توجه به رفتاری که اکنون انجام میدهیم، هدفهایمان را مورد ارزیابی قرار دهیم و حتی به برخی از هدفهای پنهان شده، آگاهی یابیم.
دانلود PDF مقاله:بااین قوانین زندگی فوق العاده ای بسازید واز آن لذت ببرید
آنتونی رابینز (Anthony robbins) در سال 1961 در خانواده ای نسبتا” فقیر به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون روی آورد، اما توفیق چندانی نیافت. در سن 22 سالگی در آپارتمان 40 متری محقری، زندگی مجرد فقیرانه ای داشت و به گفته ی خودش، ناچار بود ظرف های غذای خود را در وان حمام بشوید. گذشته از گرفتاری های مالی، بر اثر پرخوری و بد خوراکی، بیش از یک صد و بیست کیلوگرم وزن داشت و به علت چاقی، دچار تنبلی، بی حالی و خواب آلودگی شده بود. اما در عین فقر و فلاکت، رؤیاها و آرزوهای جاه طلبانه ای داشت.
در عالم خیال، خود را در قصر زیبایی در ساحل دریا و نزدیک جنگل سرسبزی مجسم می ساخت و برای خود همسری شایسته، اتومبیل گران قیمت و امکاناتی رؤیایی در نظر می گرفت. آنتونی رابینز سرانجام مصمم شد که با چاقی خود مبارزه کند و برای رسیدن به این هدف به مطالعه ی چند کتاب پرداخت، اما مطالب آن ها را ضد و نقیص یافت و آن ها را دور انداخت. پس از آن، برای کاهش وزن خود، راهی دیگر جست. به فکر افتاد فردی را که از هر جهت سالم و دارای تناسب اندام باشد، پیدا کند و افکار، اعتقادات و نحوه ی تغذیه ی او را سرمشق خود قرار دهد. این شیوه، مؤثر واقع شد و توانست در کم تر از دو ماه، بدون استفاده از رژیم غذایی و عمدتا” با شیوه های روان شناسی و کنترل فکر و ذهن، حدود پانزده کیلوگرم از وزن خود را کم کند و با توجه به قامت بلند خود که در حدود دو متر بود، تناسب اندام خود را به دست آورد.
موفقیتی که در زمینه ی کنترل وزن نصیب آنتونی رابینز شد، وی را به اندیشه واداشت که شاید این شیوه را بتوان در هر زمان، هر جا و هر زمینه در مورد هرکسی به کار گرفت. ابتدا معتقد شد که برای به دست آوردن و حفظ تناسب اندام، در وهله ی اول باید افکار، تصورات و رفتارهای فردی را که از نظر وزن متناسب است دریابیم. ببینیم آن فرد چه می خورد، چه اندازه ای می خورد و چگونه می خورد. سپس او را سرمشق قرار دهیم و به همان نتیجه برسیم.
حتما بخوانید: تکنیک های تغییر باور ذهنی
شما نیز مانند سایر افراد موفق، می توانید به سوی کام یابی گام بردارید. می توانید به همه ی خواسته ها و آرزوهای خود در زندگی برسید. می توانید پدر یا مادری بهتر، دوستی صمیمی تر، همسری شایسته، بازرگانی موفق تر، مدیری کاردان تر یا قهرمانی نیرومندتر باشید.
پس از آن آنتونی رابینز معتقد شد که ساختمان مغز و اعصاب افراد (بشر)، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطه ای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم می توانم عینا” همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد.
او این طرز تلقی را مورد عمل قرار داد و به دیگران نیز توصیه نمود و نتایج را بررسی کرد و به درستی این عقیده ایمان یافت.
حتما بخوانید: 7 راه برای رسیدن به اهداف
آنتونی رابینز در این هنگام به مطالعه ی عمیق کتب روان شناسی و شرکت در کلاس های استادان این علم پرداخت و با فنون تازه ای از قبیل «برنامه ریزی عصبی کلامی» و «روش های انجام بهینه ی کارها» آشنا گردید و چون این شیوه ها را در مورد خود و دیگران به کار گرفت و به نتایج چشم گیری نایل شد، تدریجا” توجه افراد بسیاری به سوی او جلب گردید.
آنتونی رابینز در سال 1984 شیوه های تازه ی روان شناسی را برای تعدادی از قهرمانان ورزشی مورد آزمایش قرار داد و آثار آن در بازی های المپیک 1984 نمایان گردید. پس از آن ارتش آمریکا وی را برای تدریس روش های جدید یادگیری به نظامیان دعوت کرد. ضمن اجرای این طرح متوجه نقایص آموزشی ارتش در زمینه ی تیراندازی گردید و مدعی شد که می تواند زمان برنامه های آموزشی مزبور را به نصف تقلیل دهد. ارتش با وی قرار داد بست تا چنان چه بتواند ادعاهای خود را عملا” به اثبات برساند، دستمزد قابل توجهی به او بدهد.
آنتونی رابینز نه تنها توانست مدت این دوره را به کم تر از نصف برساند، بلکه درصد قبولی شرکت کنندگان را که تا آن زمان به طور متوسط 70% بود به 100% افزایش داد. قابل توجه این که خود وی تیراندازی نمی دانست و از اسلحه و جنگ تنفر داشت و آن چه مایع توفیق او شد، اطلاعات عمیقروانشناسی، لحن نافذ و احاطه به اصول آموزش و نحوه ی یادگیری بود.
این موفقیت ها، پاداش های مادی و معنوی فراوانی به همراه داشت. پله های بعدی موفقیت را به سرعت طی کرد و به زودی به همه ی آرزوها و خواسته های خود رسید. در کم تر از دو سال با همسر دل خواه خود ازدواج کرد. قصر زیبایی در سواحل سرسبز «سن دیه گو» خرید که از طرفی مشرف به دریا بود.آنتونی رابینز اتومبیل و وسایل زندگی خود را مطابق با آن چه در رویاهای جوانی خود می دید، تهیه کرد. به کمک دوستانش شرکتی را تأسیس کرد که نامش را «بنیاد رابینز»، گذاشتند که به منظور کمک به افراد برای رسیدن به موفقیت های فردی و حرفه ای تأسیس شده است و سالانه ده ها هزار نفر را آموزش می دهد.
آنتونی رابینز برای بهبود عمل کرد کارکنان، با سازمان هایی از قبیل IBM، American express ،Mac Daglas ،AT&T و ارتش ایالات متحده و هم چنین تیم های ورزشی لس آنجلس و قهرمانان مدال طلای المپیک هم کاری کرد. وی هم چنین مورد مشاوره ی بسیاری از چهره های معروف جهانی بوده و درمورد بازسازی شهر شفیلد که چهارمین شهر بزرگ انگلستان است نیز طرف مشورت بوده است.
تونی، سمینارها و سخنرانی های متعددی را در شهرهای مختلف اجرا کرد و برنامه های آموزشی فراوان را برای خردسالان، بزرگ سالان، معلولین و عقب افتادگان ذهنی ترتیب داد و در سال 1991 بنیادی غیر انتفاعی را به وجود آورد که هدفش کمک به کودکان عقب مانده، افراد بی خانمان، سالمندان و زندانیان است.
حتما بخوانید: 7 ایده درآمدزایی کارآفرینی اینترنتی
با شیوه های روان درمانی خاص خود، بسیاری از افراد را از چنگال یأس ها، افسردگی ها و ترس های بی دلیل (نظیر ترس از تاریکی، جمعیت، ارتفاع، مرگ و نظایر آن) نجات داد و به شهرها و کشورهای متعدد مسافرت کرد و مورد مشورت افرادی از طبقات مختلف نظیر رؤسای جمهوری، مدیران، صاحبان صنایع و بازرگانان واقع شد و در سمینارهای او گروه های بی شماری شرکت کردند. آنتونی رابینز از طریق مطبوعات و برنامه های هفتگی تلویزیونی به اشاعه ی افکار و عقاید خود پرداخت. در ضمن برنامه ی «عبور از روی آتش» او که بخش کوچکی از محتوای سمینارهای او را تشکیل می داد و به منظور ایجاد اعتماد به نفس در شرکت کنندگان طرح شده بود توجه مطبوعات و رسانه های گروهی را جلب کرد.
اجرای سمینارها و برنامه های تلویزیونی نام برده شده تا این زمان هم چنان ادامه دارد و همه ی هفته، بینندگان مشتاق، برنامه های او را از تلویزیون مشاهده می کنند.
علاقه ی خاص آنتونی رابینز به این است تا با کمک به افراد، جهان را جای بهتری برای زیستن بسازد و به افراد جامعه کمک کند تا سرنوشت خود را به دست گیرند. روابط خود را با افراد جامعه بهتر سازند، به دنبال هدف های ارزشمند زندگی خود بروند، بر ناکامی های عاطفی یا مالی غلبه کنند و به سهم خود به جامعه و کشور خدمت نمایند.
آنتونی رابینز در سال 1986 در حالی که بیش از 25 سال نداشت، حاصل اندیشه ها و تجربه های عملی خود را در کتابش به نام «به سوی کام یابی» به رشته ی تحریر کشید و در آن رازهای موفقیت خود و بسیاری از افراد موفق را آشکار ساخت. این کتاب در 1987 عنوان پر فروش ترین کتاب را به خود اختصاص داد.
آنتونی رابینز معتقد است که ساختمان مغز و اعصاب افراد بشر، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطه ای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم می توانم عینا” همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد.
در سال 1991 کتاب دیگری به نام به سوی کام یابی2 (نیروی عظیم درون را فعال کنید) به رشته ی تحریر در آورد. این کتاب نیز مانند کتاب قبلی به عنوان پر فروش ترین کتاب سال انتخاب شد. سال 1371 این دو کتاب توسط آقای مهدی مجردزاده کرمانی ترجمه و در دسترس ایرانیانی قرار گرفت که به دنبال تغییرات عظیم در زندگی خود و دیگران بودند.
خود او در پشت جلد کتاب به سوی کام یابی چنین می نویسد: “شما نیز مانند سایر افراد موفق، می توانید به سوی کام یابی گام بردارید. می توانید به همه ی خواسته ها و آرزوهای خود در زندگی برسید. می توانید پدر یا مادری بهتر، دوستی صمیمی تر، همسری شایسته، بازرگانی موفق تر، مدیری کاردان تر یا قهرمانی نیرومندتر باشید. می توانید کلامی نافذ داشته باشید و با اشخاص، فورا” صمیمی شوید. می توانید جسمی سالم و اندامی متناسب داشته باشید. می توانید به کمک پنج کلید طلایی، به ثروت و خوشبختی برسید. می توانید ترس، نگرانی، افسردگی و یا هر نوع عادت نامطلوب را از خود دور کنید. می توانید با اراده و مصمم باشید و حتی از روی خرمنی از آتش به سلامت عبور کنید.”
آقای آنتونی رابینز، در حال حاضر 35 سال دارد و با همسر و فرزندانش در «دلماکالیفرنیا» زندگی می کند. رابینز از روش های گوناگونی برای بالا بردن سطح زندگی خود و دیگران استفاده می نماید. اعتقاد او بر این است که فرایند تفکر و ارزیابی چیزی جز پرسش و پاسخ درونی نمی باشد. می دانیم که نحوه ی تفکر و ارزیابی ما (که خود ارزیابی هم به عوامل گوناگون درموقعیت ارزیابی بستگی دارد) احساس ما را شکل می دهد و با توجه به این که یک شخص هر چه هم که عاقل و بالغ باشد بر اساس احساسات خود و نه بر اساس فکر خود عمل می کند، پس نوع احساس ما در هر لحظه، رفتار ما را شکل داده و این رفتارها و عادت هایی که شاید بسیاری از مواقع متوجه میزان بازدارندگی آن ها نیز نمی شویم، نهایتا” سرنوشت ما را شکل می دهند.
حتما بخوانید: 3 گام برای راه اندازی کسب و کار کوچک
نام آنتونی رابینز همواره با کلمه ی موفقیت توأم بوده. اگر در شغل خود موفق نیستید، اگر در روابط خود مشکلاتی دارید، اگر کسب و کار جدیدی را آغاز نموده اید، اگر در یک سردرگمی در برنامه ریزی برای زندگی روبه رو هستید، کارهای تان روی کاغذ می مانند و به عمل تبدیل نمی شوند، بهتر است همین حالا با آنتونی رابینز آغاز کنید.
دانلود PDFمقاله :سرگذشت آنتونی رابینز و رسیدن به اصول موفقیت توسط آن