https://keramatzade.com/

https://keramatzade.com

https://keramatzade.com/

https://keramatzade.com

https://keramatzade.com/What-is-a-brand-

برند چیست؟و چگونه برند سازی کنیم؟


در دنیای امروز، برند سازی یا برندینگ به یکی از مهم‌ترین جوانب استراتژی کسب‌وکار تبدیل شده است. با‌این‌حال، مفهوم برند سازی هنوز برای بسیاری از مدیران و صاحبان کسب‌وکار به‌طور کامل روشن نیست. برخی از آنها برند سازی را صرفا به معنای تبلیغات می‌دانند، اما بسیاری دیگر از آن به‌عنوان یک دانش تکمیلی یاد می‌کنند که می‌تواند جدا از تجارت اصلی مدیریت محصول در نظر گرفته شود. اما واقعا برند چیست و مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده‌ی آن کدام‌اند؟


واقعیت این است که مفهوم برند سازی فراتر از تبلیغات و مدیریت محصول است. در این مطلب دیدگاه متفاوتی از برند و برند سازی ارائه خواهیم کرد. این دیدگاه، نکات زیر را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد:برند سازی نقطه‌ی استراتژیک دیدگاه است، نه یک مجموعه‌ی انتخابی از فعالیت‌ها.

  • هدف اصلی برندسازی ایجاد ارزش مشتری است، نه فقط ارائه‌ی تصویری از آن.
  • برندسازی یک ابزار کلیدی برای ایجاد و حفظ مزیت رقابتی است.
  • برندها فرهنگ‌هایی هستند که در جامعه مرسوم می‌شوند.
  • استراتژی‌های مؤثر برند باید به چهار عنصر ارزش برند رسیدگی کنند.
  • استراتژی‌های برند باید در آمیخته بازاریابی (marketing mix) طراحی شوند.

ارزش برند سازی چیست و چگونه تعیین می‌شود؟

 

برند چیست - ارزش برند

استراتژی‌های بازاریابی با گزاره‌ی ارزش آغاز می‌شوند. گزاره‌ی ارزش، همان ارزشی است که شرکت درک کرده است و می‌خواهد آن را در محصولش ایجاد کند. دانش عمومی در کسب‌وکار، معمولا ارزش اندازه‌گیری‌شده‌ی محصول توسط شرکت را با ارزش تجربه‌شده‌ی محصول توسط مشتری یکسان در نظر می‌گیرد. به این معنی که اگر شرکت محصول بهتری تولید کند، مشتری نیز آن را محصول بهتری در نظر خواهد گرفت. اما دانش بازاریابی با این موضوع مخالف است. آنچه بازاریابی بر آن تأکید می‌کند این است که ارزش مشتری یک واقعیت منطقی نیست، بلکه کاملا حسی و ادراکی است. ارزش از طریق درک ذهنی مشتریان شکل می‌گیرد و اغلب با آنچه شرکت به‌عنوان کیفیت محصول در نظر دارد، متفاوت است. برند، محصولِ چیزی است که هر روز در زندگی اجتماعی تجربه می‌شود و ارزش تولید می‌کند. برندسازی به تمام فعالیت‌هایی اشاره دارد که ادراک مشتری را شکل می‌دهند.

 


فرهنگ برند سازی  چیست

یک محصول جدید را در نظر بگیرید که به‌تازگی توسط یک شرکت معرفی شده است. فرض کنید این محصول نام، لوگو و حتی سایر ویژگی‌های طراحی‌شده‌ی منحصربه‌فرد یک محصول را دارد (همه‌ی چیزهایی که ما به‌عنوان «برند» از آنها یاد می‌کنیم). اما هنوز برند این محصول وجود ندارد. اسامی، لوگوها و طراحی‌ها نشانگرهای فیزیکی یک برند هستند. اما آنچه برند را می‌سازد، تاریخچه‌ی محصول است.

برندهای مشهور را در نظر بگیرید. همه‌ی آنها نشانگر دارند: یک اسم (مانند مک‌دونالد یا IBM)، یک لوگو (مانند لوگوی نایکی)، یک ویژگی طراحی‌شده‌ی متمایز (مانند صدای موتور هارلی) یا هر عنصر طراحی‌شده‌‌ای که به‌طور منحصربه‌فردی به محصول ارتباط دارد. اما آنچه از این محصولات یک برند ساخته است، تاریخچه‌ای است که آنها با تجربیات مشتریان، آگهی‌های تبلیغاتی، فیلم‌ها و رویدادهای ورزشی تبلیغ‌کننده‌ی برند، مجلات و روزنامه‌هایی که ارزیابی برند را انجام می‌دهند، به محصول اضافه کرده‌اند. همه‌ی این عوامل با گذشت زمان فرهنگ برند را تشکیل می‌دهند. بیایید بررسی کنیم که این موضوع چگونه اتفاق می‌افتد.


مؤلفه‌‌های تشکیل‌دهنده‌ی فرهنگ برند سازی

 

1. شرکت‌ها

شرکت، فرهنگ برند را از طریق تمام فعالیت‌هایی که مشتریان با آنها در ارتباط هستند، شکل می‌دهد. تمام عناصر آمیخته بازاریابی (محصول، ارتباطات، کانال‌ها و سیاست‌های قیمت گذاری) می‌توانند به‌طور بالقوه درباره‌ی محصول توضیح بدهند.


2. فرهنگ عمومی

محصولات بخش مهمی از دنیای ما هستند. آنها به‌طور گسترده در فیلم‌ها، تلویزیون، کتاب‌ها، مجلات، اینترنت و به‌طورکلی همه‌ی رسانه‌های عمومی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این رسانه‌ها با نمایاندن برندها می‌توانند تأثیر مهمی روی آنها داشته باشند. به‌عنوان مثال می‌توان از نوشابه‌ی پپسی که تقریبا در تمام فیلم‌های وسترن قدیمی استفاده می‌شد یا اسمارتیزهای معروف شرکت «Reese’s Pieces» در فیلم E.T. یاد کرد. تقریبا به‌مدت یک قرن، شرکت‌ها به‌دنبال تبلیغ برند‌شان در رسانه‌ها بوده‌اند.


3. مشتریان

مشتریان از طریق مصرف محصول به ایجاد فرهنگ برند کمک می‌کنند. آنها با محصول ارتباط برقرار می‌کنند، درباره‌ی محصول و نوع مصرف آن با دیگران صحبت می‌کنند و تجربیات خود را با دوستان‌‌شان در میان می‌گذارند.


4. تأثیرگذاران

در بسیاری از موارد، نظرات افرادی غیر از مشتریان نیز بر فرهنگ برند تأثیرگذار است. به مجلات بازرگانی نگاهی بیندازید؛ بسیاری از خبرنگاران و کارشناسان و حتی صاحبان خرده فروشی ها نیز در هنگام کار یا اوقات فراغت‌شان نظراتی را درباره‌ی برخی برندها ارائه می‌کنند. البته چهار مؤلفه‌ی تشکیل‌دهنده‌ی فرهنگ برند به‌طور پیچیده‌ای با یکدیگر در ارتباط هستند. مشتریان تبلیغات تلویزیونی را تماشا می‌کنند و به افراد تأثیرگذار گوش می‌دهند، رسانه‌ها بر نحوه‌ی استفاده‌ی مشتریان از محصولات نظارت می‌کنند و این موضوع را در چگونگی نمایش محصول در برنامه‌هایشان مدنظر قرار می‌دهند. در واقع، کمیّت و پیچیدگی این تعاملات با یکدیگر به این معناست که جداسازی تأثیر هریک از این چهار مؤلفه از دیگری، کار دشواری است.


داستان‌ها، تصاویر و انجمن‌ها

عناصر فرهنگی منتشرشده توسط این مؤلفه‌ها به سه شکل ظهور می‌کنند:

  1. داستان‌ها؛
  2. تصویرها؛
  3. انجمن‌ها.

داستان‌ها و تصاویر از فرهنگ برند قوی‌ترند. آنها طرح و شخصیت دارند و برای برقراری ارتباط و تحریک تصورات ما به‌شدت بر استعاره‌ها و تشبیهات متکی هستند. ما ممکن است جزئیات داستان یک محصول را فراموش کنیم، اما برخی ویژگی‌های خاص آن در ذهن‌مان خواهد ماند. (مانند اینکه یک محصول فقط برای سالخوردگان بوده است.)

پس از ظهور این داستان‌ها در زندگی روزمره‌ی ما، درنهایت آداب‌ورسوم شکل می‌گیرد و داستان معمولی برند، به‌عنوان یک توافق عمومی در جامعه ظاهر می‌شود. در اینجا، برند به‌عنوان یک محصول فرهنگی ایجاد شده است. بازاریابان اغلب فکر می‌کنند برند سازی ادراک مصرف‌کننده‌ در سطح فردی است. اما آنچه برندسازی را تا این حد قدرتمند می‌سازد، ماهیت جمعی این ادراکات است. زیرا اکنون داستان‌ها، تصاویر و انجمن‌ها به آداب‌ورسوم جمعی تبدیل شده‌اند و از آنجا که در تعاملات روزمره با آنها به‌عنوان یک «واقعیت» رفتار می‌شود، به‌طور مداوم تقویت می‌شوند. بنابراین، برندسازی باید به‌عنوان ادراک مصرف‌کننده در سطح جمعی در نظر گرفته شود.


یک چارچوب ادراکی که تجربیات محصول را سازمان‌دهی می‌کند

 

برند چیست - تاثیر برند روی ادراک مشتری

معمولا در بازاریابی، برند به‌عنوان یک تصویر در نظر گرفته می‌شود. این دیدگاه، چگونگی ایجاد ارزش توسط برند را تحریف می‌کند. زیرا فرهنگ برند به‌عنوان یک چارچوب ادراکی عمل می‌کند که در آن مشتریان محصول را درک می‌کنند، به آن ارزش می‌دهند و آن را تجربه می‌کنند. مشتریان هرگز محصولات را به‌طور عینی و استنتاجی تجربه نمی‌کنند؛ این فرهنگ برند است که مانند یک چارچوب، احساس آنها را (از طریق حواس پنجگانه‌ی دیدن، شنیدن، لمس کردن، حس کردن و بوییدن) شکل می‌دهد. فرهنگ برند می‌تواند روی حواس فرد، حسی که در هنگام مصرف محصول دارد و رضایتی که از تجربه‌ی آن در ذهنش مانده است، تأثیر قوی داشته باشد.


برندها و مزیت رقابتی برند سازی

برندسازی یک ابزار بالقوه‌ی قوی برای ایجاد مزیت رقابتی است. سه دلیل مهم برای توضیح این امر وجود دارد:

  1. فرهنگ برند «چسبنده» است. مردم معمولا به‌سختی برندی را که براساس دانایی عمومی پذیرفته‌اند، رها می‌کنند. آنها تمایل دارند بی‌چون‌وچرا به برندی که انتخاب کرده‌اند وفادار بمانند. این وفاداری به برند تا زمانی پابرجاست که مشتریان تجربه‌هایی از محصول داشته باشند یا با داستان‌هایی از آن برند مواجه شوند که عمیقا با آداب‌ورسوم پذیرفته‌شده در تضاد باشد. در غیر این صورت همچنان به استفاده از آن برند ادامه خواهند داد.
  2. تحقیقات روان‌شناختی نشان می‌دهند که مردم معمولا از نظریه‌ی صرفه‌جویی شناختی (cognitive miser) پیروی می‌کنند. یعنی هنگامی که به دلایلی از یک برند راضی هستند و آن برند نیازهایشان را برطرف می‌کند، دیگر علاقه‌ای ندارند باز هم به‌دنبال اطلاعات جدید یا بررسی برند دیگری بروند. بنابراین همچنان به استفاده از آن ادامه می‌دهند.
  3. براساس تحقیقات جامعه‌شناختی، فرهنگ برند توسط تعداد زیادی از مردم پخش می‌شود و به صورت‌های مختلف (از طریق صحبت، تجربه‌ی محصول، آگهی تبلیغاتی و مانند آنها) بیان می‌شود. بنابراین فرد معمولا به‌سختی می‌تواند دانایی عمومی درباره‌ی فرهنگ یک برند را کنار بگذارد و به‌جای آن برند دیگری را جایگزین کند. البته همان‌طور که فرهنگ برند به‌طور جمعی شکل می‌گیرد، به همان شکل جمعی نیز منسوخ می‌شود. نفوذ و تأثیر این شبکه‌ی عظیم، برند را فقط تا زمانی حفظ می‌کند که یک توده‌ی مهم از مشتریان و تأثیرگذاران برای تغییر این برند به یکدیگر ملحق شوند. این تغییر هنگامی رخ می‌دهد که برند دیگر نتواند رضایت مشتریان خود را جلب کند.

اجزای تشکیل‌دهنده‌ی ارزش برند و برند سازی چیست

فرهنگ برند می‌تواند به میزان زیادی ارزش مشتری را افزایش بدهد. ارزش یک برند را می‌توان به‌عنوان تفاوت بین محصول دارای فرهنگ و همان محصول با همان ویژگی‌های فیزیکی اما بدون فرهنگ در نظر گرفت (از نظر اینکه مصرف‌کننده کدام‌یک از این دو را ترجیح می‌دهد). این تفاوت را می‌توان به چهار بُعد مجزا تقسیم کرد که در مجموع ارزش افزوده‌ی برند را تشکیل می‌دهند.


1. ارزش خوشنامی: فرهنگ برند کیفیت درک‌شده‌ی محصول را شکل می‌دهد

هر برند ویژگی‌های ملموسی دارد که اهداف موردنیاز مصرف‌کننده را ارائه می‌دهند. مثلا پروازهای فلان شرکت هواپیمایی به‌موقع انجام می‌شود، فلان محصول پارچه را به‌راحتی تمیز می‌کند، ابزار فلان برند محکم هستند و به‌راحتی نمی‌شکنند. اما چه چیزی سبب می‌شود که مردم یک برند را به دیگری ترجیح بدهند؟

مشتریان هنگام خرید محصولات، به‌ویژه محصولاتی که قبل از مصرف نمی‌توانند کیفیت آنها را ارزیابی کنند، در معرض ریسک قرار دارند. گاهی‌اوقات این ریسک بسیار بزرگ است. به‌عنوان مثال، خرید اتومبیل برای یک مشتری یا خرید یک نرم‌افزار ضروری برای کسب‌وکار با ریسک بسیار زیادی همراه است. بنابراین مشتریان معمولا ترجیح می‌دهند برای کاهش این ریسک هزینه کنند. به همین دلیل به‌دنبال برندهای خوشنام می‌روند. برند خوشنام، به مشتریان اطمینان می‌دهد که این محصول قابل اطمینان است و کیفیتی را که مدنظر دارند، در اختیارشان می‌گذارد.


2. ارزش روابط: فرهنگ برند ادراکات روابط را شکل می‌دهد

شرکت تولیدکننده‌ی یک محصول در صورتی می‌تواند قابل اعتماد باشد که پس از فروش محصول یا ارائه‌ی خدمات، همچنان به رابطه‌ی خود با مشتری ادامه بدهد. بسیاری از محصولات و خدمات (به‌ویژه در B2B) به‌گونه‌ای هستند که پس از ارائه‌ی آنها نمی‌توان به‌طور کامل نیازهای مشتری و موارد احتمالی در آینده را پیش‌بینی کرد. بنابراین شرکت یا برند باید بتواند در آینده پاسخگوی این موارد باشد. تحقیقات اقتصادی و جامعه‌شناسی نشان داده‌اند که ارزش محصول هنگامی بالاتر خواهد بود که شرکت، خدمات پس از فروش خوبی ارائه کند.


3. ارزش تجربی: فرهنگ برند تجربیات مصرف‌کنندگان را شکل می‌دهد

از چشم‌انداز روان‌شناختی، برند به‌عنوان یک چارچوب ادراکی عمل می‌کند که مزایای خاص ارائه‌شده توسط محصول را مشخص می‌کند. این چارچوب‌سازی به مصرف‌کنندگان کمک می‌کند راحت‌تر محصول موردنظرشان را انتخاب و محصولات را تجربه کنند. به‌این‌ترتیب، به‌طور قابل توجهی در وقت و هزینه‌ی مشتری برای جست‌وجوی برندها و کسب اطلاعات بیشتر صرفه‌جویی می‌شود. به همین دلیل بسیاری از شرکت‌ها معمولا تلاش می‌کنند محصولات‌شان را طوری ارائه بدهند که دربرگیرنده‌ی خدمات دلخواه مشتریان باشند. به‌عنوان مثال، برند موادشوینده‌ی «پروکتر اند گمبل»، محصولاتش را به‌نحوی طراحی کرده است که هریک از آنها فقط به رفع یک مشکل خاص (مانند حذف لکه‌های سخت) کمک کند.


4. ارزش نمادین: فرهنگ برند و برند سازی ارزش‌ها و هویت‌ها را بیان می‌کند

 

برند چیست - ارزش نمادین برند

برندها همچنین به‌عنوان نمادهایی عمل می‌کنند که بیانگر ارزش‌ها و هویت‌ها هستند. از دیرباز، انسان‌ها به فرهنگ مادی خود (مانند لباس‌ها، منازل، کالاها، اماکن عمومی، نمادهای مذهبی) وابسته بوده‌اند. این فرهنگ به‌عنوان نشانه‌ای از ارزش‌ها و هویت‌های آنها عمل می‌کند. در اقتصاد بازارهای معاصر، کالاهای مصرفی این موارد را تحت عنوان فرهنگ مصرف‌کننده پوشش داده‌اند. به‌طور خاص، برندها برای بیان سبک زندگی، سیاست و انواع هویت‌های اجتماعی آرمان‌گرایانه به نمادهای قدرتمند تبدیل شده‌اند. به‌عنوان مثال، نایکی را در نظر بگیرید که چگونه به‌عنوان یک نماد قدرتمند برای دستیابی به هدف و پشتکار در دهه‌ی 1990 تبدیل شد. مثال دیگر، اپل است که نماد ارزش‌های سرکشی، خلاقیت و آزادی‌خواهی در اقتصاد جدید است. هنگامی که ارزش نمادین در فرهنگ برند متداول می‌شود، اغلب یک اثر هاله‌ای قدرتمند بر ابعاد دیگر ارزش برند اعمال می‌کند.


ارزش‌های نمادین یک برند و برند سازی

ارزش‌های نمادینی که مشتریان هنگام استفاده از برندها دریافت می‌کنند عبارتند از:

  • ارزش‌ها و هویت‌های مطلوب؛
  • تمایز اجتماعی؛
  • همبستگی با دیگران.

بیشتر فرهنگ‌های برند سازی از همین چهار عنصر ساخته شده‌اند. با این‌حال، فقط یکی از این عناصر، اصلی است و موفقیت  برند را در برابر رقبایش تضمین می‌کند. اهمیت نسبی هر عنصر با توجه به جامعه، طبقه‌بندی محصول، بخش‌بندی و نوع برند متفاوت خواهد بود. با اینکه تفکیک ارزش‌گذاری برند به اجزای جداگانه برای دستیابی به اهداف استراتژیک سودمند است، بااین‌حال مشتریان به‌ندرت برند را به این شیوه تجربه می‌کنند. موفق‌ترین فرهنگ برند آن است که یک داستان منسجم ارائه بدهد، اجزای آن با یکدیگر همکاری کنند و بهترین محصول را به مشتری ارائه کنند.

 

منبع: keramatzade

احمدرضا کرامت

گروه تحقیقاتی و آموزشی کرامت زاده

https://keramatzade.com/Reasons-for-chilling-romantic-relationships

دلایل سرد شدن روابط عاشقانه


آیا تاکنون به این فکر کرده‌اید که چرا رابطه بسیاری از افراد با عشق شروع می‌شود اما با تنفر و خشم پایان می‌یابد؟(سرد شدن روابط عاشقانه) آیا تا به حال برایتان پیش آمده که به فردی بسیار علاقه‌مند شوید اما با گذشت زمان علاقه‌تان به او کم شود و رابطه‌تان خسته‌کننده و تکراری شود؟‌

سرد شدن روابط عاشقانه آ،یا برایتان اتفاق افتاده رابطه‌ای را با عشق و امید آغاز کنید اما بعد از مدتی دچار احساس قربانی شدن، اجحاف و بی‌تفاوتی شوید؟ مسلما یکی از آزاردهنده‌ترین و ناراحت‌کننده‌ترین احساساتی که در زندگی ما وجود دارد، تجربه اینگونه احساسات است؛ احساس نومیدی و غم و اندوه ناشی از تنهایی.اما به راستی چرا روابط‌مان شکست می‌خورد و چرا از عشق به نفرت می‌رسیم؟ آنچه باید بدانیم این است که روابط یک شبه خراب نمی‌شوند. معمولا انهدام و از هم پاشیدن هر رابطه‌ای مستلزم زمان و وقت زیادی است. اما اگر از ابتدا بدانید باید مراقب چه نشانه‌هایی باشید، می‌توانید از شکست در روابط خود جلوگیری کنید.

 

رابطه میان دو فرد در واقع تداخل عمل میدان انر‌ژی‌های آن دو است. هنگام برقراری ارتباط بین افراد، موانع بزرگ و کوچکی به وجود می‌آیند که ما اسم آنها را مشکل یا مانع می‌گذاریم. مشکلات باعث می‌شوند که انسان‌ها نتوانند ارتباط درستی بین میدان انرژی‌های یکدیگر به وجود بیاورند؛ بنابر‌این دعوا به وجود می‌آید و احتمال رنجش و ناراحتی بسیار بالا می‌رود. هنگامی که در رابطه شما مشکلی پیش می‌آید، دیگر نسبت به طرف مقابل خود احساس خوبی ندارید. دیگر رابطه، احساسات خوشایندی را بین شما ایجاد نمی‌کند. در واقع احساس خوبی ندارید و این احساس بد به خاطر مشکلی است که به وجود آمده است.

 

بنابراین دو حق انتخاب بیشتر ندارید، یا می‌توانید وانمود کنید که هیچ مشکلی وجود ندارد و امیدوار باشید که بالاخره یک روز مشکلات(خود به خود!) به پایان می‌رسند، یا اینکه انتخاب کنید که مشکلات را حل و فصل کرده و بعد به احساس خوبی برسید.اگر به مشاجرات و مشکلاتی که معمولا بین زوج‌ها پیش می‌آید خوب دقت کنید می‌بینید که دلیل اصلی دعواها، موضوع مورد بحث نیست بلکه علت آن است که در آن لحظه، احساس دوست داشته شدن،

 

 

مورد حمایت بودن و درک شدن نمی‌کنیم! هنگامی که دو نفر با یکدیگر مشاجره می‌کنند در رابطه احساسی و عاطفی میان آنها ضعفی به وجود می‌آید و جریان عشق میان آن دو متوقف می‌شود یا مشکلی به وجود می‌آورد.

 

حل و فصل موقتی مشکل و دعوایی که بین آنها به وجود آمده ریشه اصلی مشکل نیست، بلکه دوری احساسی و عاطفی که بین دو نفر وجود دارد، منبع اصلی مشکل است، به همین دلیل است که بعضی اوقات بر سر موضوعی دعوا می‌کنید و به نظرتان می‌رسد که باید مشکل واقعی را حل کنید؛ اما مواقع دیگر می‌توانید بدون اینکه مسئله را حل و فصل کنید از آن بگذرید، بدون آنکه به راه‌حلی برسید و آن زمانی است که به یکدیگر توجه می‌کنید و مهربانی هنوز بین شما وجود دارد. اختلاف سلیقه و تفاوت دیدگاه همیشه وجود دارد، اما گاهی نمایش آن به گونه‌ای است که طرف مقابل حس می‌کند که تأیید نکردن و اختلاف سلیقه‌ها با او به این مفهوم است که انگار می‌خواهیم به او بگوییم اگر تو کاری کردی که من دوست نداشتم، پس من هم کاری می‌کنم تا عشقم را از تو بگیرم و بدین ترتیب از تو دور می‌شوم و اغلب در همین زمان است که شما احساس می‌کنید که رابطه‌تان سرد شده و صمیمت‌تان رنگ باخته است.

 

مقاله مرتبط:عوامل طلاق و از هم پاشیدن زندگی ها چیست؟

 

چنانچه احساس می‌کنید دائم در مقابل همسر یا دوستتان می‌ایستید و با او اختلاف نظر دارید و کارها و نظراتش را تأیید نمی‌کنید یا آنها را نمی‌پذیرید به معنای آن است که تنش روحی و عاطفی زیادی در رابطه شما انباشته شده است.

سرد شدن روابط عاشقانه،دلیل اینکه معمولا در ابتدای روابط، زوج‌ها با هم دعوا و مشاجرات کمتری دارند این است که ارتباط روحی میان آنها بسیار قوی است زیرا هنوز تنش احساسی زیادی در رابطه آنها به وجود نیامده. مثلاً بعضی از عادت‌های خاص همسر یا دوستتان ابتدا بسیار جالب یا حتی هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد، اما پس از گذشت زمان زیادی- چون ارتباط ضعیف‌تر شده- همان خصوصیاتی که ابتدا برایتان جالب و بامزه بوده، حالا بسیار عذاب‌دهنده و کسل‌کننده خواهد بود و گاه تحمل‌تان را به‌پایان می‌رساند.

هر‌گاه متوجه شدید که از طرف مقابلتان زیادی عیب‌جویی می‌کنید و مدام روی خصوصیات و ویژگی‌های منفی او متمرکز می‌شوید، به این معناست که از مخالفت و تفاوت سلیقه که بسیار طبیعی است که در هر رابطه‌ای وجود داشته باشد، به «تأیید نکردن و نپذیرفتن تعمدی» که الگوی ناسالمی است، تغییر موضع داده‌اید.ممکن است مدام از همسرتان شکایت کنید که نامرتب، نامنظم و بی‌ملاحظه است یا اصلاً شما را درک نمی‌کند؛ درواقع شما به جای اینکه از کار اشتباه او گله کنید، از خود او گله دارید و خودش را قضاوت می‌کنید، نه عملش را؛ بدین ترتیب او فکر می‌کند که شما با رفتار غلط او مخالفت نکرده‌اید بلکه با کل وجود و ماهیت خودش مخالف هستید.


 

سرد شدن روابط عاشقانه-تمرکز بیشتر

 

آیا تا به حال با خود فکر کرده‌اید که چرا طرف مقابل شما آنگونه که از او انتظار دارید رفتار نمی‌کند؟ آیا فکر نمی‌کنید که او گاهی موضوعات کوچک و سطحی را خیلی بزرگ جلوه می‌دهد؟ آیا گاهی فکر نمی‌کنید که آن قدر از دست او عصبانی هستید که حتی پس از تمام شدن دعوا بازهم نمی‌توانید او را ببخشید؟سرد شدن روابط عاشقانه

در اینگونه موارد باید توجه داشته باشید که همه ما حامل احساساتی از گذشته‌های خود هستیم که بسیاری از آنها مربوط به دوران کودکی‌مان می‌شوند. مثلاً ممکن است شما همیشه احساساتی ناشی از خشم به همراه داشته باشید زیرا هیچ‌گاه پدرتان نمی‌توانسته به شما محبت کند، یا حتی از هفته‌ گذشته، از همسرتان رنجیده‌اید، فقط به این خاطر که به شما بی‌توجهی کرده است. در واقع انبوهی از این احساسات است که فردیت و هویت خاص شما را تشکیل می‌دهد.

یکی از خواص عشق و محبت این است که می‌تواند به خوبی عواطف را شناسایی و آنها را به اندازه کافی درشت‌نمایی کند. عشق می‌تواند احساسات قدیمی و سرکوب شده‌ای را که نیاز به ابراز شدن دارند شناسایی کند.هنگامی که به دیگران عشق می‌ورزید می‌توانید با خود واقعی‌تان بیشتر آشنا شوید و نیازهای عاطفی‌تان را بیشتر بشناسید. اما اگر در رابطه خود به دنبال دریافت عشق هستید و آن را دریافت نمی‌کنید، این باعث جدایی بین شما و طرف مقابل‌تان می‌شود که به دنبال آن دعوا و اختلاف نیز پیش می‌آید.

همه ما احساسات ناشناخته و حل و فصل نشده بسیاری را با خود حمل می‌کنیم و هنگامی که اتفاق جدیدی می‌افتد، مثلا رابطه جدیدی را شروع می‌کنیم،انگار آن احساسات قدیمی دوباره زنده می‌شوند. در واقع به وجود آمدن عشق‌های جدید می‌تواند احساسات گذشته و حتی فراموش شده ما را دوباره زنده کند که در بسیاری از موارد هم باعث بروز اختلاف و کدورت می‌شود.

 

فراموش نکنید اگر زوجی در ارتباط خود مدام به سرکوب احساسات و عواطف قدیمی خود بپردازند، کم‌کم احساسات واقعی‌شان را فراموش کرده و نمی‌توانند تشخیص دهند که واقعا چه می‌خواهند، اما هنگامی که صبرشان به سررسید و تحمل‌شان تمام شد بالاخره از آن رابطه بیرون می‌آیند و وارد رابطه دیگری می‌شوند و دوباره به تکرار همان خطاهای قبلی می‌پردازند و جالب است که بالاخره نتیجه می‌گیرند که حتما انتخاب‌شان اشتباه بوده است، در حالی‌که اغلب موارد اشتباه از انتخاب ما نیست، بلکه به دلیل ناتوانی ما در ابراز صحیح احساساتمان است؛ اینکه نمی‌توانیم با احساسات سرکوب شده قدیمی خود به خوبی کنار بیاییم.

 

مقاله مرتبط:چگونه مهم ترین مشکلات زندگی مشترک خود را بشناسیم و حل کنیم؟

سرد شدن روابط عاشقانه-فرار از مشکل!

 

البته هر رابطه فراز و فرودهای بسیاری دارد و بروز هر مشکل می‌تواند فرصتی باشد برای صمیمیت و عشق بیشتر. سرد شدن روابط عاشقانه -اما بسیاری از افراد هنگام بروز مشکلات سعی می‌کنند از آنها فرار

کنند زیرا می‌ترسند به مشکل دامن زده شده و بیشتر شود؛ حال آنکه این پنهان کردن مشکل است که بر شدت آن دامن می‌زند، نه مطرح کردن و حل صحیح آن.


 

سرد شدن روابط عاشقانه-پنهان کردن احساسات

 

یکی از خصوصیات رایج بین اغلب زوج‌ها این است که معمولا احساسات واقعی خود را ابراز نمی‌کنند و همیشه احساس خود را به گونه‌ای دیگر- طوری که طرف مقابل نرنجد- نشان می‌دهند. شاید شما هم احساسات و عواطفتان را پنهان می‌کنید. بسیاری از ما حقیقت را نه تنها از دیگران بلکه از خودمان نیز پنهان می‌کنیم و بعد از مدتی از یاد می‌بریم که واقعاً چه احساسی داشته‌ایم. گاهی هنگام بروز مشکل، وقتی دیگران از ما سؤال می‌کنند که چه احساسی داری و چه مشکلی پیش آمده؟سرد شدن روابط عاشقانه

می‌گوییم نمی‌دانم! شما آن قدر احساسات خود را پنهان کرده‌اید که از یاد برده‌اید چگونه باید آنها را ابراز کنید؟ در واقع بیشتر مشکلات ارتباطی به این دلیل ایجاد می‌شوند که شما فقط بخشی از حقیقت را بازگو می‌کنید، نه همه آن را.هنگامی که ناراحت هستید و سعی می‌کنید علت‌ آن را به همسر یا دوست خود بگویید، احتمالا فقط درباره احساساتی مانند خشم، ناراحتی و عصبانیت خود سخن می‌گویید. در این گونه موارد به دور از مهربانی و ملاطفت سخن می‌گویید و همین باعث می‌شود گوش دادن به آنها بسیار مشکل و رنج‌آور باشد. اما فراموش نکنید که زیر لایه خشم شما، انگیزه عشق و میل به صمیمیت بیشتر نهفته است.

بنابر این هنگامی که از همسرتان عصبانی هستید بدانید که در واقع او را دوست دارید و می خواهید نظرش را جلب کنید. هنگامی که از رئیس خود عصبانی هستید که چرا با شما بد رفتار کرده، در زیر این خشم علاقه به شغلتان و حفظ سمت‌تان نهفته است.

 

شاید شما از خشم تنها به این دلیل استفاده می‌کنید که با رنجش و ترس خودتان روبه‌رو نشوید. در اینگونه مواقع از خودتان بپرسید آیا عاملی هست که شما از آن ترسیده باشید؟ گاهی اوقات به خودتان اجازه دهید گریه کنید و احساسات واقعی‌تان را بیشتر بروز دهید. هنگامی که اجازه می‌دهید رنجش، ترس و پشیمانی خود را ابراز کنید، رهایی روحی، عاطفی و حتی جسمانی زیادی احساس خواهید کرد و از عصبانیت و تحریک پذیری شما نیز به اندازه قابل ملاحظه‌ای کاسته خواهد شد.سرد شدن روابط عاشقانه


 

سرد شدن روابط عاشقانه-بروز مخالفت

این بسیار طبیعی است که گاهی در روابط خود با دیگران مخالفت احساس می‌کنیم؛ به خصوص در مورد کسانی که به ما نزدیک هستند. مخالفت هنگامی اتفاق می‌افتد که در مقابل کارها، سخنان یا احساسات دیگران مقاومت می‌کنید و ناراحت می‌شوید و احساس می‌کنید بین شما جدایی افتاده است. اما فراموش نکنید که اگر مخالفت خود را با دیگران نشان ندهید یا اختلاف خود را حل نکنید، این اختلافات روی هم تلنبار می‌شوند و باعث کینه و ناراحتی زیادتر شما می‌شوند و در مرحله بعد نیز احساس طردشدگی می‌کنید. در اینگونه مواقع طرف مقابل شما از اینکه چه میزان و چرا از دست او ناراحت و عصبانی هستید، آگاه نیست زیرا شما انزجار و عصبانیت خود را نشان نمی‌دهید. بنابر این می‌بینید که اگر احساسات واقعی‌تان را نشان ندهید چه عواقب غیرقابل جبرانی را در پی خواهد داشت.سرد شدن روابط عاشقانه

 

به علاوه اگر در این مرحله باز هم به حل مشکل نپردازید و حقیقت را به طور کامل به همسرتان نگویید به مرحله جدایی می‌رسید. در این زمان معمولا خودتان را گول می‌زنید که رابطه هیچ ایرادی ندارد، در حالی که در آستانه خطر بسیار بزرگی

قرار دارد و سرکوب احساسات همیشه می‌تواند بسیار مشکل‌آفرین باشد. در واقع یکی از جدی‌ترین مشکلات امروزی این است که بسیاری از انسان‌ها در حالتی شبیه به سرکوبی احساسی و عاطفی دائمی به سر می‌برند و هنگامی که دیگر نتوانند احساسات خود را سرکوب کنند به مواد مخدر، کار بیش از حد و تمامی روش‌های ناسالم دیگر روی می‌آورند تا بیش از پیش منفعل شوند.

بنابر این اگر متوجه احساس ناخوشایندی در خود شدید حتما آن را با طرف مقابلتان در میان بگذارید زیرا در غیر این صورت امکان دارد رابطه شما حتی به جدایی منجر شود!

 

مقاله مرتبط:بهبود رابطه جنسی و روابط زناشویی

 

دلیل سرد شدن روابط عاشقانه چیست؟ چرا پس از گذشت مدت زمانی، نسبت به روابط عاشقانه خود مانند آغاز رابطه پرانگیزه و حرارت نیستیم؟

 

در ابتدا وقتی به دنبال ارتباط با کسی هستید، احساس پیوند و وابستگی دارید. این تازگی شما را علاقه‌مند نگه می‌دارد. اما به محض این که از طرف مقابل مطمئن شوید – بگذارید بگوییم وقتی آنها به شما وابسته می‌شوند، همنشینی و همراهی با شما را دوست دارند و تمام علاقه شما و شاید حتی بیشتر از آن را می‌خواهند – حد و مرزی برای آنها ایجاد می‌کنید. بله!

 اگر آنها در خواستن شما اصرار ورزند، ارتباط خود را با آنها قطع می‌کنید و سرد شدن روابط عاشقانه در شما آغاز می‌شود. احساس می‌کنید که طرف مقابل بیش از حد از شما انتظار دارد و بار مسئولیت‌های احساسی این رابطه بر دوش شما سنگینی می‌کند. آنها بیشتر از شما نسبت به این رابطه وابستگی دارند و خواهان شما هستند و هرچه بیشتر عقب‌نشینی می‌کنید، به شما نزدیکتر می‌شوند.

 

هر چه بیشتر وابسته و خواهان شما می‌شوند، شما بیشتر حس می‌کنید که زندانی و محبوس این رابطه شده‌اید. دیگر احساسی ندارید و می‌خواهید فرار کنید.

 

شما آنها را سرزنش می‌کنید که چرا آن کسی که باید باشند نیستند، زیرا بیش از حد نیازمند و وابسته هستند. اما در اصل ماجرا می‌دانید که یک مشکلی در خودتان وجود دارد. زمزمه‌ای در مغزتان می‌گوید: «چرا من نمی‌توانم مثل مردان دیگر عاشق شوم؟ چرا آنقدر نادان و احمق هستم؟»سرد شدن روابط عاشقانه

 

بر اساس گزارش نیویورک تایمز از مقاله A Grand Complication استیسی پرلمن، سیر تکاملی انسان به گونه‌ای طراحی شده است که به فقدان و کمبود واکنش نشان می‌دهد. درست همانطور که تکامل یک سیستم ایمنی قوی در بدن نیازمند قرار گرفتن در معرض بسیاری از میکروب‌ها بوده است، خوشبختی و سعادت نیز نیازمند به چالش کشیده شدن توسط مقدار مشخصی از محرومیت است. و هنگامی که شما دسترسی نامحدود به چیزی دارید، خستگی و ملال از تکراری بودن آن موضوع شما را آزار می‌دهد و این پدیده باعث سرد شدن روابط عاشقانه می‌شود.

برای غلبه بر این موضوع، افراد غنی (افراد پولدار یا کسانی که می‌توانند خواسته‌هایشان را برآورده کنند) به کلکسیون‌داری روی می‌آورند. شما بهترین چیزها را در یک مورد خاص جمع‌آوری می‌کنید – یعنی یک شی‌ء (یا فرد) با کمیت‌های محدود که دیگران نیز به شدت در پی آن هستند (به عنوان مثال، یک نقاشی نادر یا یک فرد بسیار مطلوب) توسط دیگران دنبال می‌شود. هنگامی که شما با موفقیت این شی‌ء را به‌دست آوردید، باید به جمع‌آوری شیء کمیاب بعدی ادامه دهید تا از رنج خستگی روحی خلاص شوید – و شرایط مطلوبی برای خودتان ایجاد کنید.

 

به این دلیل است که «شکارچی‌های بزرگ» از تعهد داشتن به چیزی به شدت واهمه دارند. آنها همیشه به دنبال داد و ستد کردن هستند. آنها دارای ویژگی‌هایی هستند که برای دیگران جذاب است و می‌توانند اشیایی را که برای دیگران مطلوب هستند، جمع‌آوری کنند. آنها پس از به‌دست آوردن چیزی که می‌خواهند، برای گرفتن شکار بعدی به راه می‌افتند. آنها خودشان را درگیر شکاری که خیلی راحت صید می‌شود، نمی‌کنند تا دچار درد ناشی از خستگی تکرار نشوند. احساس به دام افتادن و محبوس شدن، نوعی افسردگی برای آنها ایجاد می‌کند که ناچار آنها را به دنبال نمونه‌های نادرتر و کمیاب‌تر به عنوان یک نوع پادزهر می‌کشد.


 

اگر این الگو (سرد شدن روابط عاشقانه) در سیر تکاملی ما نهاده شده است، چگونه باید بر آن غلبه کنیم؟

 

1تصمیم بگیرید که می‌خواهید از حد و مرز جبر فراتر بروید. زیست‌شناسی و علم حیات انسان‌ها سرنوشت نیست. پیشرفت انسان در گذر از این شعاع زیستی نهفته است. سرد شدن روابط عاشقانه سرنوشت هر ارتباطی نیست و شما خود، سرنوشت ارتباطتان را رقم می‌زنید.


 

2سرد شدن روابط عاشقانه -به این نتیجه برسید که ذهن شناختی بالغ شما، به جای غرایز اولیه شما، یک شیوه جدیدی را انتخاب می‌کند که شما را از «رفتارهای کلکسیون‌داری» خود آسیب‌رسان به سمت یک رابطه‌ی طولانی مدت رضایت‌بخش واقع‌گرایانه هدایت می‌کند.


 

3سرد شدن روابط عاشقانه-طبق برنامه‌ریزی جلو بروید. رها شدن از مشکل طرد و ترک، ابزار قدرتمندی به شما می‌دهد که کمک می‌کند تا تغییراتی درونی به منظور افزایش ظرفیت خود برای عشق و ارتباطات و روابط عاشقانه ایجاد کنید.


 

4از قوای تخیل خود کمک بگیرید تا خود را در یک رابطه دوستانه بلندمدت عاشقانه که در آن هیجان ناشی از فتح و غلبه عاطفی (هیجان ناشی از آنکه کسی را عاشق خود کرده‌اید یا عاشق کسی شده‌اید) با لذت بردن از ایجاد پیوند مشترک و متقابل جایگزین شده است، ببینید.


 

5. برنامه‌ریزی کنید تا از رشد و تقویت مرکز عاطفی و قوای شناختی خود به نفع افزایش ظرفیت خود برای عشق، مراقبت و تعهد استفاده کنید.

 

 

https://keramatzade.com/Reasons-for-Affective-Personality-Disorder

را را موثر می‌دانند....

دلایل ایجاد اختلال شخصیت وابسته


دلایل ایجاد ویژگی‌های وابستگی در فرد هنوز به‌طور کامل مشخص نمی‌باشد، ولی محققین عواملی چون آمادگی زیستی و پایه‌های ارثی و نیز عوامل محیطی را را موثر می‌دانند.

کودکانی که در کودکی خلق و خوی محتاط و ترس از خود نشان می‌دهند، احتمال بروز اختلال شخصیت وابسته در بزرگسالی در آنها بیشتر است. در این خانواده‌ها نرخ اختلال اضطراب منتشر، فوبیا و شخصیت اجتنابی بالاتر است. اما ژن‌ها سرنوشت ما را تعیین نمی‌کنند. ویژگی‌های محیطی نیز باید وجود داشته باشد تا اختلال شخصیت وابسته شکل بگیرد. ویژگی‌های خانواده‌های مستعد اختلال شخصیت وابسته عبارت است از: حمایت و مراقبت بیش از اندازه والدین، کنترلگری زیاد والدین، تأکید کمتر بر استقلال، تعیین استانداردهای بالا برای موفقیت و ابراز توجه و عشق ناکافی به کودک، تحقیر شدن در موقعیت‌های اجتماعی و روابط فردی و در نتیجه ایجاد دودلی درباره توانایی‌های خود . اختلال شخصیت وابسته

 

تکرار این تجربیات باعث می‌شود که آنها باور کنند بهتر است مطیع باشند تا آنکه فردی رقابت‌طلب و تنها شوند. شرایط فرهنگی نیز زنان را تشویق به وابستگی می‌کند. زنان بیشتر از مردان تشخیص اختلال شخصیت وابسته دریافت می‌کنند.


 

اختلال شخصیت وابسته-راه‌های درمان وابستگی

1.باید مشخص کنید که در چه حوزه‌هایی به‌دیگران متکی هستید. در زمینه خرید خانه، رانندگی، انجام کارهای اداری و بانکی، درآمدزایی و شغل، ارتباطات اجتماعی با دیگران، بیان نیازها و خواسته‌های خود، مدیریت امور خانه، تربیت فرزندان و … . پس از روشن کردن حوزه وابستگی در خود، لازم است تا تکالیفی را برای خود به‌تنهایی یا بهمراه درمانگر مشخص کنید.

 

این تکالیف نباید آنقدر سنگین باشد که از عهده آن بر نیایید و نه آنقدر سبک باشد که هیچ اضطراب و فشاری را در شما ایجاد نکند. به‌طور مثال می‌توانید از خرید کردن شروع کنید. اگر پیشتر هیچ تجربه‌ای در این زمینه نداشته‌اید و همواره به‌دیگران متکی بوده‌اید، ابتدا سراغ خریدهای کوچکتر بروید و خریدهای بزرگتری مانند تلویزیون و اجاق گاز را در مراحل بعدی انجام دهید تا میزان اعتماد به‌نفس شما در اثر خریدهای کوچکتر بالا رفته و آماده خریدهای بزرگتر شوید. این قانون درباره همه حوزه‌ها صادق می‌باشد. هر چقدر بیشتر تجربه انجام کارهای مختلف را داشته باشید، اعتماد به‌نفس شما بیشتر می‌شود و مراحل بعدی را راحت‌تر انجام می‌دهید. به‌خودتان بگویید که هیچ کس از زمان تولد نحوه انجام کارها را بلد نبوده است و تنها پس از آزمایش و خطا و ایجاد فرصت یادگیری برای خود بوده است که امور را فراگرفته است، پس من نیز قرار نیست در دفعات اول عالی عمل کنم و هیچ اشتباهی نداشته باشم. در صورت بروز اشتباه نیز فاجعه نمی‌شود و توانایی جبران کردن آن را دارم.

 

هر تصمیم‌گیری مستقلانه‌ای، احساس اعتماد به‌ نفس شما را بالاتر می‌برد. تا جای ممکن برای انجام امور نباید با پرس و جوی زیاد از دیگران، تأییدطلبی کنید. هر چقدر بیشتر درباره موضوعات مختلف بدون تأیید دیگران تصمیم‌گیری کنید، اعتماد بیشتری به تصمیمات خود پیدا می‌کنید. باید درک کنید که تنها یک تصمیم درست وجود ندارد و هر تصمیمی، نقاط قوت و ضعف خودش را دارد و دیگران نیز تنها بر اساس قضاوت خودشان نظر می‌دهند و در نهایت این شما هستید که بیشتر از همه نسبت به خودتان آگاهی دارید. به‌خود یادآور می‌شوید که تصمیمی که توسط خودتان اتخاذ شده، اگرچه لزوماً بهترین تصمیم نیست، زیرا هیچ تصمیمی بهترین تصمیم نیست و همه تصمیمات تنها در طیفی از مناسب تا نامناسب قرار می‌گیرند، ولکن احتمالاً به‌جهت آگاهی بیشتر شما از نیازها و اولویت‌هایتان مناسبتر از باقی تصمیمات خواهد بود.


 

2.اقدام دیگری که باید انجام دهید، آگاهی و مقابله با خطاهای شناختی خود است. شما باید با افکار شناختی عدم توانایی خود مقابله کنید (مقاله خطاهای شناختی را مطالعه کنید). افکاری همچون: خیلی این موضوع سخت است- از پس آن بر نمی‌آیم- شکست می‌خورم و … . اینها افکار غلطی هستند که از کودکی در ذهن شما جای گرفته است و اکنون شما آنها را به‌عنوان حقیقت قبول دارید، درحالیکه هیچ شاهدی بر واقعی بودن آنها ندارید. شما به‌دلیل این افکار غلط، راهکاری را برای خود اتخاذ کرده‌اید که عبارت است از پیدا کردن شخصی برای مراقبت از شما و تکیه کردن به او و کمتر خود را در موقعیت‌های تجربه کردن امور و در نتیجه یادگیری قرار داده‌اید.

 

برای مقابله با این افکار، مزایا و معایب این افکار را بنویسید. ب‌طور مثال، شما فکر می‌کنید که فردی ناتوان و کم‌مهارت هستید. باور ناتوانی خود را بررسی می‌کنید و ببینید چه شاهدی برای آن دارید. بررسی کنید که باور داشتن به این فکر، چه مزایا و معایبی برای شما دارد.

 

مزیت: باعث می‌شود تا شکست نخورم و امور به‌نحو بدی پیش نروند. باعث می‌شود تا با دیگری در ارتباط بمانم و تنها نشوم. معایب: بسیاری از مواقع سپردن کارها به‌دیگری و تأییدطلبی، از آنها تضمین نمی‌کند که من شکست نمی‌خورم. تکیه بر دیگران هزینه زیادی برای من دارد، از جمله مجبورم گوش به‌ فرمان و مهربان باشم و از نیازهای خودم چشم بپوشم و همیشه محتاج دیگری بمانم. این باور باعث می‌شود هیچگاه جرات تجربه کردن امور را به‌خودم ندهم. ضمن آنکه من شاهدی برای ناتوان بودن خودم ندارم. این تنها باور من است. هیچوقت خود را در محک تجربه قرار نداده‌ام. بالعکس، در بعضی از امور که وارد شده‌ام خوب عمل کرده‌ام (مثال‌های آن را بنویسید).

 

لازم به‌ ذکر است که فرد وابسته، توانایی‌هایش را کمتر از حد واقعی آن تخمین می‌زند. بنابراین به‌خود یادآور شوید که توانایی‌تان بیشتر از پیش فرض شما است و به‌خود بگویید که این باور غلط من است که خود را کم‌توان و دارای مهارت اندک توصیف می‌کنم. من باید توانایی‌ها و مهارت‌هایم را بیازمایم و می‌دانم که اندک اندک مهارت‌های من بیشتر می‌شود. زیرا من مانند همه انسان‌های دیگر لازم است تا تجربه کنم و آنگاه یاد می‌گیرم.

 

باور غلط دیگر افراد دارای اختلال شخصیت وابسته آن است که فکر می‌کنند در صورت مستقل شدن، تنها می‌شوند و فرد مستقل، فردی جدا و بدون رابطه است. این از خطای شناختی قطبی‌نگری یا صفر و صد دیدن امور است. در این مورد نیز باید مزایا و معایب مستقل شدن را بنویسید.

 

معایب: اگر کمتر به همسرم وابسته باشم و خودم کارها و مسئولیت‌هایم را انجام دهم، آنوقت زمان کمتری را با همسرم می‌گذرانم. در صورت مستقل شدن احتمالاً دیگر آنقدر به‌فکر رابطه‌ام نخواهم بود و رابطه‌ام به‌خطر می‌افتد. اگر مستقل شوم، خیلی احساس تنهایی می‌کنم.

 

مزایا: خیلی کارهای دیگر است که می‌توانم با همسرم انجام دهم. مستقل شدن به معنای تنها شدن نمی‌باشد، بلکه حتی فرد مستقل نیز تا حدی به دیگران وابسته است و وابستگی و استقلال یک طیف هستند.

 

اگر وابستگی مطلق و استقلال مطلق را دو سر یک بردار در نظر بگیریم، ویژگی‌های فردی را که دچار وابستگی مطلق است و یا به تعبیر دیگر، دارایاختلال شخصیت وابسته است را توضیح دادیم.

 

اما ویژگی‌های فردی که دارای استقلال مطلق هستند، عبارت است از:

 

1همه کارها را به تنهایی انجام می‌دهد.

2همه تصمیمات را خودش به تنهایی و بدون در نظر گرفتن نظر دیگران می‌گیرد.

3هر چه به‌فکرش می‌رسد را بدون در نظر گرفتن تأثیرش بر دیگران بیان می‌کند.

4کاملاً مستقل و توانا است.

5به هیچ کس نیازی ندارد.

6خشن و تندخو است.

7تنها و جدا افتاده است.


 

همانگونه که ملاحظه می‌کنید، منظور از مستقل شدن آن نیست که از آن سوی بام بیفتید، بلکه انسان نرمال بین این دو حد قرار می‌گیرد که در عین آنکه درباره توانایی‌های خودش یقین دارد و می‌داند که به تنهایی قادر است از پس امور خود بر بیاید، ولکن در بعضی از امور با دیگران مشورت و همکاری می‌کند. نظر دیگران را در نظر می‌گیرد (ولکن دهن‌بین نمی‌باشد). در هنگام نیاز، نظر و مخالفت خود را آزادانه و بدون نگرانی از ناراحت شدن دیگران بیان می‌کند. برای انجام بهتر امور از دیگران کمک و مشورت می‌گیرد.


 

3.راه دیگر ایجاد حس خودبسندگی و استقلال تقویت مهارت‌های سه‌گانه زیر است:

 

1)  اختلال شخصیت وابسته-خوداظهارگری:

بیان خواسته‌ها و نیازهای خود بدون ترس از دست دادن و طرد شدن و نه گفتن در زمان‌هایی که علاقه‌ای به انجام آن کار ندارید و در نظر گرفتن اولویت‌ها و هدف‌های خود در زندگی،


 

2) اختلال شخصیت وابسته-قدرت تصمیم‌گیری:

باید بدانید که توان تصمیم‌گیری شما نه کمتر و نه بیشتر از دیگران است. باید بدانید که هر انسانی امکان دارد اشتباه کند. شما ریسک اشتباه کردن را می‌پذیرید و تمرین می‌کنید تا به تنهایی و بدون تأییدطلبی و پرسیدن نظر دیگران تصمیم بگیرید. باید یاد بگیرید که به قدرت تصمیم‌گیری خود ایمان بیاورید،


3) اختلال شخصیت وابسته-قدرت حل مساله:

پس از تصمیم‌گیری امکان دارد در مواردی کارها آنگونه که فکر می‌کنید پیش نرود. معمولاً همینطور است. پس آماده هستید تا با هر مشکلی مقابله کنید. مشکل‌ها را بررسی کرده و سعی می‌کنید بهترین تصمیم ممکن را بگیرید. آزمایش و خطا را روند یادگیری می‌دانید.

 

در روش حل مساله، ابتدا مشکل را به‌طور دقیق تعریف می‌کنید؛ زیرا اکثر افراد مشکل را خیلی مبهم و ناقص درک می‌کنند. از خود بپرسید مشکل چیست، کی و کجا شروع شد، چه کسانی در بروز مشکل نقش دارند؟ در مرحله بعد، تمام راه‌حل‌های ممکن را بدون آنکه قضاوتی درباره خوب و بد آن داشته باشید، به‌ذهن بیاورید. در نهایت، معایب و محاسن هر روش را بررسی و ارزیابی کنید. پس از اجرای راه‌حل انتخابی خود، نتایج آن را با پیشبینی‌های خود مقایسه کنید. در صورتی که به نتیجه مطلوب نرسیدید، موانع را بررسی کنید و مجدداً سیکل بالا را تکرار کنید.

 


4) اختلال شخصیت وابسته-مهارت کنترل :

به‌جهت غلبه بر ویژگی‌های وابستگی، باید مهارت کنترل خود را نیز کسب کنید. بدین منظور لازم است تا در طول دوره‌ای که بر ویژگی وابستگی خود کار می‌کنید، پیش از انجام هر تمرین (به‌طور مثال خرید کردن به‌تنهایی) شدت و مدت رفتارهای خود را ثبت کنید و پیشگویی خود را از نتایج انجام هر تمرین بنویسید. پس از انجام تمرین، نتیجه واقعی آن را نیز بنویسید.

 

نکته بعدی آن است که درک کنید استاندارد واقعی برای هر رفتار چه می‌باشد. افراد دارای اختلال شخصیت وابسته معمولاً استانداردهای غیرواقع‌بینانه‌ای دارند. به‌طور مثال، فرد باید درک کند که آیا نیاز او به طلب کمک از دیگران واقعی است و یا آنکه ناشی از اطمینان‌طلبی در او می‌باشد. شما نباید انتظار استانداردهای بالا و غیرقابل وصول از خود داشته باشید. شما باید استاندارد معقولی را با کمک دیگری و یا درمانگر تهیه کنید.

و نکته آخر آنکه، شما باید پس از وصول به استانداردهایی که خودتان مطابق با توانمندی‌ها و ویژگی‌های خود تعریف کرده‌اید خودتان را تشویق کنید. شما نباید منتظر تحسین و تشویق دیگری باشید، بلکه بر اساس استانداردهای خود، باید خود را تشویق  کنید. در عین حال به خود یادآوری کنید که بهبود، فرایندی زمانبر است.


 

5) اختلال شخصیت وابسته-کنترل اضطراب:

در حین درمان، به‌طور معمول فرد احساس اضطراب زیادی می‌کند و لازم است تا اضطراب خود را به‌نحوی کنترل کند تا بتواند قادر بر انجام تمرین‌ها گردد و بتواند خود را با موقعیت‌های اضطراب‌زا به‌طور تدریجی مواجه کند. هرچقدر بیشتر اضطراب خود را مدیریت کنید، توان انجام کارهای مستقلانه بیشتری خواهید داشت. برای آگاهی بیشتر در این رابطه می‌توانید به مقاله اضطراب چیست؟ با نشانه‌های اضطراب و راه‌های درمان آن آشنا شوید، مراجعه کنید.


 

6) اختلال شخصیت وابسته-فراگیری مهارت‌های اجتماعی:

کمبود مهارت اجتماعی از جمله مواردی است که گروهی از افراد دارای اختلال شخصیت وابسته از آن رنج می‌برند. آنها به‌دلیل آنکه کمتر خود را در معرض تعاملات اجتماعی قرار داده‌اند، اعتماد به‌نفس لازم در این زمینه را ندارند. اگر شما نیز از این مشکل رنج می‌برید، لازم است تا مقاله راهنمای سریع برای افزایش اعتماد به‌نفس اجتماعی را مطالعه کنید.

 

https://keramatzade.com/What-are-organizational-success-factors

وامل موفقیت سازمانی چیست؟


موفقیت در کسب و کار، نتیجه‌ی مجموعه‌ای از عوامل است که می‌توان آنها را عوامل کلیدی موفقیت سازمانی نامید. مشاوران کسب‌وکار و نویسندگان مختلف، پس از چند دهه مطالعه روی موفق‌ترین شرکت‌های دنیا، عواملی را که باعث می‌شود یک شرکت در کسب‌وکارش موفق باشد یا با شکست مواجه شود، مشخص کرده‌اند. اگر به‌دنبال کسب موفقیت بیشتر در کسب‌ و‌ کار و باقی ماندن در عرصه‌ی رقابت‌ها هستید، این مطلب را دنبال کنید.

 

تحقیقات و مطالعات انجام‌شده روی شرکت‌های موفق طی سالیان متمادی نشان می‌دهد که عوامل کلیدی موفقیت سازمانی تقریبا یکسان هستند. همه‌ی نویسندگان و مشاورانی که در این زمینه فعالیت می‌کنند، عوامل یکسانی را با زبان‌ها و بیان‌های مختلف به‌عنوان عوامل کلیدی موفقیت سازمانیاعلام می‌کنند.

 

همان‌طور که انسان برای زنده ماندن و بقا به چیزهایی مانند غذا، آب‌و‌هوای مناسب و دوری از خطر نیازمند است، شرکت‌های تجاری هم برای زنده ماندن و موفقیت، به مجموعه‌ای از فاکتورهای اساسی نیازمندند. همراه ما باشید تا با این فاکتورهای اساسی و عوامل کلیدی موفقیت سازمانی آشنا شوید.


عوامل کلیدی موفقیت سازمانی

 

هر سازمانی که می‌خواهد به موفقیت سازمانی دست پیدا کند و در بازار رقابت باقی بماند، به این پنج عامل حیاتی نیاز دارد:

 

کارکنان: کسانی که سازمان را تشکیل می‌دهند؛

هدف: دلیلی برای ایجاد سازمان و همکاری اعضا؛

فرایندها و عملیات: فعالیت‌هایی که کارکنان برای دستیابی به هدف انجام می‌دهند؛

منابع مادی: جایی برای کار کردن، وسایل و تجهیزات موردنیاز، پول کافی برای پرداخت صورت‌حساب‌ها و حقوق کارکنان؛

مشتری: افرادی که خارج از سازمان و شرکت هستند و برای استفاده از خدمات و محصولات سازمان، هزینه می‌کنند. مثلا افرادی که مالیات‌ می‌پردازند، مشتریِ سازمان‌های دولتی محسوب می‌شوند و بقای بسیاری از سازمان‌های غیرانتفاعی هم به مشارکت حامیان آنها بستگی دارد.

 

اما همان‌طور که داشتن یک بدن سالم به تنهایی از شما یک ورزشکار نمی‌سازد و برای ورزشکار و قهرمان شدن باید تمرین کنید، مهارت‌های مختلفی بیاموزید، به اندازه‌ی کافی بخوابید، تغذیه‌ صحیح داشته باشید و…، صرفا وجود این 5 مورد بالا، شرط کافی برای موفقیت سازمانی شما نیست، بلکه نحوه‌ی مدیریت و استفاده از این منابع است که به موفقیت یک شرکت منتهی می‌شود. در ادامه‌ نقش و شیوه‌ی مدیریت این عوامل کلیدی را برای بقای یک شرکت توضیح می‌دهیم.

 

مقاله مرتبط:موفقیت شغلی چگونه به دست می آید؟

1مدیریت و توسعه‌‌ کارکنان-موفقیت سازمانی

 

یکی از عوامل کلیدی موفقیت سازمانی، کارکنان آن سازمان هستند. کارمندان و اعضای یک سازمان و شرکت، امروزه تمایل دارند که طبق ساختار و هدایت مدیر مربوطه فعالیت کنند و در عین حال دوست دارند برای گسترش مهارت‌ها و دانش خود، آزادی عمل داشته باشند و از طرف مدیران تشویق شوند. مدیریت صحیح و تأثیرگذار نیروی انسانی، به این معناست که مدیر باید بین قوانین محدودکننده و آزادی عمل، تعادل ایجاد کند. قوانین محدودکننده عبارتند از: ساختار سازمانی، قوانین سازمان و جهت‌گیری‌هایی که از طرف مدیران مطرح می‌شود و آزادی عمل عبارت است از: ایجاد فرصت و تشویق کارمندان به رشد فردی، بهبود مهارت‌ها و افزایش خلاقیت.

 

شما به‌عنوان یک مدیر، اگر فقط در یک جهت تلاش کنید و بین این دو مفهوم تعادل ایجاد نکنید، اشتباه جبران‌ناپذیری در مدیریت خود مرتکب می‌شوید، چرا که در چنین شرایطی، سازمان شما ممکن است ساختار خشک و سختی داشته باشد یا برعکس، دچار هرج‌ومرج شود. هر فردی در سازمان دارای مجموعه‌ای از نیازهاست که در قالب‌های زیر قرار می‌گیرند: آزادی عمل در برابر ساختار، دستور در برابر فرصت، منطق در برابر ارزش‌های شخصی و مواردی از این دست.

 

مدیران موفق، همه‌ی افراد را با یک شیوه‌ی یکسان، مدیریت و رهبری نمی‌کنند مگر در برخی موارد و قوانین پایه‌‌ای شرکت. این مدیران هر فرد را با توجه به نیازهایش و با توجه به آنچه که به او انگیزه می‌دهد، مدیریت می‌کنند. این شیوه البته کار بسیار سخت و پیچیده‌ای است اما، برای رسیدن به موفقیت ضروری است.


2موفقیت سازمانی-تمرکز استراتژیک

 

در دنیای امروز که به‌سرعت در حال تغییر است، برای باقی ماندن در عرصه‌ی رقابت، داشتن هدف به‌تنهایی کافی نیست. مدیران برای موفقیت یک سازمان، باید منابع‌شان را بر بزرگترین فرصت‌های ممکن که روزبه‌روز در حال تغییر هستند، متمرکز کنند. برای اینکه این تغییراتِ لحظه‌ای را به‌وضوح درک کنید، کافی است اتفاقات چند سال اخیر دنیا و تحولات شرکت خود را بررسی کنید.

 

مشتریان عمده و منابع درآمد، در هر زمان ممکن است تغییر کنند یا به‌طورکلی از بین بروند. بنابراین بسیار ضرورت دارد که یک مدیر بر نتایج دلخواه پایانی مثل افزایش فروش، سود و رضایت مشتری تمرکز کند. در عین حال باید بتواند کشتیِ کسب‌وکار را در دریای پرتلاطم رقابت، هدایت کند. وظیفه‌ی اصلی مدیران موفق و متمرکز، این است که عوامل موفقیت سازمانی را برای عملکرد بهتر شرکت، هم‌راستا کنند و بهم پیوند بدهند.

 

مقاله مرتبط:اهرام مدیریت و سطوح سازنده آن

 

 موفقیت سازمانی- عملیات یا فعالیت‌های روزانه‌ی کارمندان

عملیات یا آنچه که کارمندان یک شرکت در راستای ایجاد ارزش برای مشتری و به‌دست آوردن درآمد انجام می‌دهند، مشخص می‌کند که آن شرکت در مسیر پیشرفت قرار دارد یا محکوم به شکست است. مثل سایر عوامل کلیدی موفقیت این مورد هم قابل جدا شدن از سایر موارد نیست و با آنها ارتباط و پیوستگی دارد. اقدامات کارمندان در جهت تمرکز استراتژیک شرکت است و با منابع مادی و مشتریانی که برای دریافت خدمات و محصولات شرکت، هزینه می‌پردازند، ارتباط تنگاتنگی دارد.

 

عملکرد مؤثر و صحیح کارمندان باعث می‌شود که مشتریان همان خدمات و محصولی را که انتظار دارند، از شرکت دریافت کنند، در واقع محصولات و خدمات مورد نظر خود را با قیمت درست و کیفیت مطلوب دریافت می‌کنند. مدیریت عملیات مطلوب و مؤثر، بر مدت چرخه (از زمان شروع تولید یک محصول یا سرویس تا پایان آن)، کنترل قیمت و کنترل کیفیت (که نیازمند انواع تحلیل‌ها و سنجش‌هاست) تمرکز دارد. در واقع، تمرکز استراتژیک بیشتر بر مسائل خارجی شرکت تمرکز دارد و مدیریت عملیات بیشتر متوجه مسائل داخلی شرکت است. هردوی این عوامل باید در هماهنگی کامل باشند که این هماهنگی باید با برنامه‌ریزی و تلاش همه‌جانبه صورت بگیرد نه به‌طور اتوماتیک. به همین دلیل است که برقراری ارتباط مؤثر، شریان‌ حیاتی یک سازمان موفق است.


4موفقیت سازمانی-منابع مادی

 

امور مالی، امکانات و تجهیزات از مهم‌ترین منابع مادی و از عوامل کلیدی موفقیت سازمانی هستند. اگر پول کافی در اختیار نداشته باشید، نمی‌توانید شرکتی را راه‌اندازی و حفظ کنید. یکی از بزرگترین مخارج شرکت‌ها، تأمین کردن امکانات و تجهیزات مناسب برای کسانی است که در شرکت کار می‌کنند یا به هر نحو با شرکت همکاری دارند.

 

مدیران باتجربه اهمیت جریان نقدی (cash flow) را به‌خوبی درک می‌کنند. مهم نیست که مشتریان چقدر به شما بدهکار هستند، تا زمانی که این پول در حساب بانکی شما نباشد، نمی‌توانید از آن برای حفظ شرکت استفاده کنید. عدم موفقیت در مدیریت جریان نقدی، مهم‌ترین دلیل شکست کسب‌و‌کارهاست. بسیاری از صاحبان کسب‌و‌کارها، موجودی شرکت را به فردی دیگر واگذار می‌کنند و در زمان نیاز به آن دسترسی ندارند. در بدترین شرایط، حتی ممکن است این فرد با اختلاس و دزدی، به منابع مالی شرکت دستبرد بزند و شرکت را با مشکلات فراوانی مواجه کند.

به همین ترتیب، امکانات و تجهیزات مناسب و قابل توجه، باعث می‌شود که کارمندان شرکت احساس غرور کنند و انرژی و اشتیاق فراوانی برای ادامه‌ی فعالیت در شرکت داشته باشند. البته فراهم کردن این امکانات، هزینه‌های زیادی برای شرکت‌ها دارد. اقتصاد، یک مفهوم دوره‌ای است، به این معنا که ممکن است شما در بهترین شرایط اقتصادی و در بهترین اوضاع مالی شرکت، امکاناتی را برای کارمندان در نظر بگیرید اما در دوران رکود اقتصادی نتوانید همان امکانات را به کارمندان ارائه کنی.

 

مقاله مرتبط:هدف گذاری سازمانی

5موفقیت سازمانی-برقراری ارتباط با مشتریان

مشتریان، منابع تزریق درآمد به شرکت هستند، بنابراین می‌توان آنها را مهم‌ترین عامل موفقیت یک شرکت در نظر گرفت. پیتر دراکر (Peter Drucker)یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان مدیریت، سال‌ها قبل بیان کرده بود که هدف اصلی کسب‌وکار، به‌دست آوردن و نگه داشتن مشتری است.

 

به‌دست آوردن مشتریان، در قالب بازاریابی، امکان‌پذیر است. در واقع این عامل موفقیت دربردارنده‌ی انواع روش‌های بازاریابی و فروش است. مهم‌ترین عامل برای موفقیت در ارتباط با مشتریان، این است که به آنها همان چیزی را بدهیم که نیاز دارند، نه آن چیزی که خودمان می‌خواهیم به فروش برسانیم.

 

فروش و بازاریابی مؤثر با پرسش از مشتریان در مورد نیازهایشان آغاز می‌شود، اینکه محصول یا خدمت ارائه‌شده توسط شرکت، باید کدام مشکل‌ مشتری را حل کند یا کدام کمبودشان را جبران کند. با برقراری ارتباط با مشتریان و پرسیدن سؤال از آنها، یک شرکت بهتر می‌تواند وفاداری مشتری را توسعه بدهد و رقیبان خود را از صحنه دور نگه دارد. در معنای وسیع‌تر، برقراری ارتباط با مشتری به منزله‌ی ارتباط با دنیای خارج است. بنابراین با کمک این ارتباط می‌توانید عملکرد رقیبان را بسنجید، تغییرات بازار را تحلیل کنید و شرکت

 

را با تغییرات و نیاز بازار تطبیق بدهید. این مورد در رابطه‌ی تنگاتنگی با تمرکز استراتژیک قرار دارد.

برای اینکه در مورد عوامل کلیدی موفقیت سازمانی بیشتر یاد بگیرید، کتاب «5 عامل کلیدی موفقیت – سیستمی قدرتمند برای موفقیت در کسب‌وکار» را مطالعه کنید. این کتاب شامل اطلاعات جزئی‌تر و بیشتری درباره‌ی مواردی است که در بالا به‌طور خلاصه به آنها اشاره کردیم. با اطلاعات ارزشمند و نکته‌های کاربردی این کتاب که براساس 25 سال مطالعه و تحقیق در رموز موفقیت کسب‌وکارها انجام شده است، می‌توانید کسب‌‌وکار موفق‌تری داشته باشید.

 

https://keramatzade.com/Marriage-from-the-perspective-of-Islam

دارد .

ازدواج از دید اسلام


مطمئنا شما خوب می ‏دانید که ازدواج از دید اسلام بزرگ‏ترین و مهم‏ترین حادثه زندگى انسان است و دختران و پسران میوه‏هاى باغ زندگى انسان‏هایند و دست آفرینش نوعى جاذبه و کشش درونى در آن‏ها به ودیعت نهاده است . اضطراب و ناآرامى آنان در این سنین از طریق ازدواج از دید اسلام به سکونت و آرامش تبدیل مى گردد و قرآن که راز آفریدن همسر را (لتسکنوا الیها) مى‏داند، بدین نکته اشاره دارد .

البته ازدواج از دید اسلام و زندگى مشترک وقتى ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که روحیه ‏ها و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد . در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگى به ضعف و سستى مى‏گراید و سرانجام گسسته مى‏شود. در زندگى خود شاهد پدیده‏هاى تلخ و درد آورى هستیم که دختران و پسران و خانواده‏هاشان را مى‏ آزارد و کاخ زندگى مشترک زوجین را فرو مى‏پاشد . بى‏تردید محاسبات غلط، احساسات زودگذر، خیالات و توهمات بى‏اساس عامل اصلى تحقق این پدیده‏ها به شمار مى‏آید . بنابراین، اگر در گزینش همسر اصول صحیح رعایت‏شود، بخش عظیمى از ناگوارى‏ها و نابسامانى‏ها و مشکلات از میان مى‏رود و زندگى جوانان پربارتر و زیباتر مى‏شود .

با توجه به نقش بسیار سازنده ازدواج از دید اسلام در زندگى فردى و اجتماعى،  سفارش های فراوانى در مورد ازدواج شده که همگى بر اهمیت و آثار ارزنده آن دلالت دارد و ناگفته پیداست که تعابیرى مثل }النکاح سنتى فمن رغبتى عن سنتى فلیس من}{ ازدواج سنت و آیین من است و هر که به سنت من پشت کند از من نیستبه طور کلى در جهت تشویق و ترغیب به این امر الهى و سنت نبوى(ص) است و هدف از آن ایجاد انگیزه و یادآورى اهمیت و ارزش آن است و با این گونه روایات درصدد گوشزد کردن آثار و خیرات عمیق آن مى‏باشند؛ چنانچه در مورد محاسبه نفس نیز داریم که: کسى که نفس خود را محاسبه نکند و پرونده اعمالش را بررسى ننماید از ما اهل بیت نمى‏باشد و واضح است که این حدیث به این معنا نیست که چنین فردى شیعه و دوستدار ما خانواده نمى‏ باشد.

 

بلکه هدف توجه دادن به اهمیت محاسبه نفس مى‏باشد. با توجه به این نکته معلوم مى‏شود در این روایات خطاب به کسانى است که با وجود داشتن امکانات و زمینه ازدواج به این سنت پیامبر(ص) اهمیتى نمى‏دهند و با این کار عملاً به سنت و شیوه و روش پیامبر(ص) بى‏اعتنایى کرده و آن را کوچک و کم‏اهمیت مى‏شمرند و این زمینه‏ساز تخلف و سرپیچى و پشت کردن به دیگر سنت‏هاى پیامبر و اولیاى الهى(ع) و انحراف از دین مبین مى‏باشد. مسلماً خطاب این گونه احادیث با افرادى نیست که به خاطر عدم آمادگى و یا وجود موانعى بر سر راهشان هنوز براى ازدواج آمادگى ندارند. بلکه بیشتر متوجه کسانى است که به خاطر ترس از فقر و ندارى و یا عدم توکل بر قدرت خداوند و یا ترس از مسؤولیت‏ پذیرى زیر بار ازدواج نمى‏روند.


 

ازدواج از دید اسلام که داراى فواید بسیاری است از جمله:

 1. بقاى نسل، 2. آرامش و تعادل روحى و جسمى، 3. سلامت اخلاقى و اجتماعى جامعه، 4. تامین نیاز طبیعی و غریزی انسان, 5. ارضاى حس محبت کردن و مورد محبت قرار گرفتن و... .V}روم (30)، آیه 21؛ تفسیر المیزان، ج 15، المؤمنون، ذیل آیه 6.{V

البته ممکن است بعضى از این فایده‏ها براى برخى مهم‏تر باشد؛ گاهى شخصى به جهت ارضاى غریزه جنسى خود، ازدواج مى‏کند و آن را از نظر اهمیت در رتبه اول قرار مى‏دهد و گاهى به دست آوردن شریک و یاورى دلسوز در زندگى براى او اهمیت دارد و... باید دانست که بعضى از این فواید در ازدواجموقّت نیز تحقق مى‏یابد.

 

اسلام درباره ازدواج و انتخاب همسر آن قدر قانون و مطلب و تاکید دارد که انسان در شگفتى فرو مى‏رود . استاد محمد تقى جعفرى مى‏فرمود: «برتراند راسل، فیلسوف مشهور اروپایى، به من نوشت: چرا اسلام این قدر به ازدواج بها داده و براى آن قانون وضع کرده است؟ در جواب نوشتم: مساله انسان است . با ازدواج مى‏خواهد انسان به وجود آید»

 

یکی از مهم ترین دام های شیطان که به وسیله آن بیشتر افراداز صراط مستقیم الهی و دین حق منحرف می شوند و به گرداب معصیت وگناه می افتند، مساله غریزه جنسی است . وقتی انسان مورد حلالی برای ارضای این غریزه و خاموش کردن این آتش سوزان داشته باشد، دیگر فکرخیانت به نوامیس دیگران و آلوده شدن به گناهان دیگر ( از قبیل لواط واستمنا ) از سرش بیرون می رود .همچنین مرتکب گناهان دیگری که مقدمه برای بعضی از کارها است ( مثل دروغ ، حیله و مکر، خودکشی ، قتل و .... ) نمی شود و این مساله به تجربه ثابت شده است . آری ( ( اگر کسی ازدواج کنددر واقع نصف دینش را حفظ کرده ، پس باید راجع به نصف دیگرش تقواپیشه کند ) ) ؛ چون نصف دیگر گناهان هم منشا دیگری دارد (مثل ربا خواری ،رشوه ، ظلم و تعدی ، حب ریاست که منشا آنها حب و علاقه به دنیا است).

بى‏شک هیچ شالوده‏اى، مقدس‏تر از بناى رفیع ازدواج نیست‏V}رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عز و جل من التزویج»؛ «هیچ بنایى در اسلام محبوب‏تر از ازدواج، نزد خداوند بنا نشده است»: (وسائل الشیعه، ج 14، ص‏3).{ و هر ملتى در دین و آیین خود به نوعى از آن بهره‏مند است. دین اسلام بیش از همه بر آن تأکید دارد و براى آن آثار و فواید مهمى یاد کرده است.

مقاله مرتبط:معیارهای انتخاب همسر مناسب از دیدگاه اسلام

 

در قرآن مجید سه آیه در اهمیت اصل ازدواج از دید اسلام آمده و همگان را به آن تشویق و دعوت کرده است:

1 }«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»{A؛ V}نور()، آیه 32.{ ؛ «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح را، اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز مى‏سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است».

2 }«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»{ ؛ }روم (30)، آیه 21.{ ؛ «و از نشانه‏هاى او این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتاتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکر مى‏کنند».

 

3 }«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى‏ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَعُولُوا»{A؛V}نساء(4)، آیه 3.{V ؛ «و اگر مى‏ترسید که عدالت را رعایت نکنید با زنان پاک ازدواج کنید دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى‏ترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانى که مالک آنهایید، استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مى‏کند».

 

علاوه بر آیات، روایات بسیارى نیز در این زمینه وجود دارد؛ چنان که از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل شده است: «هر کس ازدواج کند، به درستى که از نصف دینش پاسدارى کرده است». }«من تزوج فقد احرز نصف دینه». (وسائل الشیعه، ج 14، ص 5).

از این رو فقیهان ازدواج را از مستحبّات مؤکد بر شمرده‏اند و آن را براى کسى که به سبب نگرفتن همسر به گناه بیفتد، واجب دانسته‏اند.

در اسلام و سنت پیامبر(ص) ترک ازدواج و رهبانیت تبلیغ نشده است، بلکه بین رهبانیت و هرج و مرج نسبى راه صحیح و متعادل که ازدواج و کامیابى شروع و کنترل شده جنسى است پذیرفته شده است.

از طرف دیگر ممکن است اشخاص مشکلاتى داشته باشند و نتوانند ازدواج کنند در اینصورت نمى‏توان گفت دین آنها ناقص است. آرى، اگر شخصى براى او امکانات ازدواج فراهم باشد و شخص خوبى هم در دسترس باشد و با این همه ازدواج نکند. سنتى از سنت‏هاى پیامبر(ص) را ترک نموده است.

ارضاى غریزه جنسى و تأمین نیازهاى فیزیولوژیک انسان از آثار مثبت ازدواج است؛ ولى مى‏توان فلسفه و حقیقت ازدواج از نظر اسلام را در سه امر جست و جو کرد: تکمیل، تسکین و تولید.

 

مقاله مرتبط:چگونه یک ازدواج موفق داشته باشیم؟

 

  1. رسیدن به تکامل روحی با ازدواج از دید اسلام

هیچ انسانى به تنهایى کامل نیست و پیوسته در جهت جبران کمبود خویش تلاش مى‏ کند. جوان در پى رسیدن به استقلال فکرى است؛ براى جبران نواقص و تأمین نیازهاى بى شمار خود به سوى ازدواج سوق داده مى‏شود و با گزینش همسرى مناسب و شایسته موجبات رشد و تکامل خویش را فراهم مى‏کند. مرحوم شهید مطهرى در این باره مى‏فرماید: «تشکیل خانواده یعنى یک نوع علاقه‏مند شدن به سرنوشت دیگران.... و یکى از علل این که در اسلامازدواج یک امر مقدس و عبادت تلقى شده است همین است... ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعى فردى و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است... پختگى اى که در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده ایجاد مى‏شود، در هیچ جاى دیگر نمى‏توان به آن رسید. و آن را فقط در ازدواج و تشکیل خانواده باید بدست آورد.»1

شخصیت انسان پس از ازدواج به یک شخصیت اجتماعى تبدیل مى‏شود؛ زیرا در پرتو ازدواج و زندگى مشترک خود را شدیداً مسؤول حفظ همسر و تأمین وسائل زندگى و تربیت فرزندان آینده تلقى مى‏کند و تمام هوش، ابتکار و استعدادهاى خود را به کار مى‏گیرد؛ به عبارت دیگر، احساس مسؤولیت اجتماعى در او شکل مى‏گیرد و بسیارى از شایستگى‏ها و توانمندى‏هاى نهفته در درونش را شکوفا مى‏سازد.

بنابراین، مى‏توان ازدواج را مایه رشد و کمال یافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونه‏اى آفریده که بدون جنس مخالف ناقص است و با جنس مخالف کامل مى‏شود. مرد به زن نیازمند است و زن به مرد. هر کدام از دو جنس از نظر روحى و جسمى به هم وابسته‏اند و با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را تکمیل مى‏کنند.


 

  1. رسیدن به آرامش و امنین با ازدواج از دید اسلام

مهم‏ترین نیازى که بر اثر ازدواج تأمین مى‏شود، نیاز به آرامش و احساس امنیت و آسودگى است این نیاز که در سرشت آدمى ریشه دارد، چنان مهم است که خداوند در بیان فلسفه ازدواج مى‏فرماید: «از آیات و نشانه‏هاى خداوند این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار دادیم تا در کنار آنان آ رامش یابید.»

 بنابراین، همسر موجب آرامش و امنیت خاطر و محیط خانه وسیله آرامش روحى زن و مرد قرار داده شده است. در اوایل جوانى احساس تنهایى، بیهودگى و نداشتن پناهگاه انسان را فرا مى‏گیرد. ازدواج و قرار گرفتن در کنار همسرى شایسته و دلسوز این احساس را از بین مى‏برد و او را به آرامش روحى مى‏رساند. این احساس آرامش به ثبات فکرى و روحى، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت مى‏انجامد. در واقع دست آفرینش نوعى کشش درونى میان زن و مرد به ودیعت نهاده تا هر کدام در سنین خاص خواهان یکدیگر شوند و اضطراب وپریشانى‏شان از طریق ازدواج به سکونت و آرامش تبدیل گردد. دانشمندان علوم تجربى و انسانى نیز ارضاى صحیح و به موقع غریزه جنسى و ترشح معتدل غدد جنسى را براى سلامت جسم و روان آدمى لازم دانسته، عدم آن را سبب پاره‏اى از بیمارى‏هاى روانى و گاه جسمانى شمرده‏اند.


 

  1. بقای نسل آدمی با ازدواج از دید اسلام

یکى از ثمرات بزرگ ازدواج وجود فرزند و بقاى نسل آدمى است. تولید و تکثیر نسل را نباید کوچک و بى اهمیت شمرد؛ زیرا هدف آفرینش جهان وجود انسان و پرورش و تکامل او است. تولید و پرورش انسان‏هاى خدا پرست و موحد و نیکوکار و صالح، مطلوب خداى جهان آفرین است. از دیدگاه اسلام، وجود فرزند صالح براى پدر و مادر یک عمل صالح شمرده مى‏شود و در سعادت دنیا و آخرت آن‏ها مؤثر است به همین جهت، معصومان تولید و تکثیر نسل را از اهداف ازدواج خوانده‏اند. پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: «چه مانع دارد که مؤمن براى خودش همسرى برگزیند. شاید خدا فرزندى به او عطا کند که با گفتن لااله الاالله زمین را سنگین سازد.»

 

در حقیقت زوج‏ها از طریق فرزندان خود رشته پیوند میان اعضاى یک نسل را به وجود مى‏آورند. این امر از اهداف اساسى ازدواج است؛ وجود فرزندان به گرمى، پویایى و صفاى کانون خانواده مى‏انجامد و انگیزه ادامه زندگى را در انسان تقویت مى‏کند.

البته روشن است که در پرتو ازدواج یکى از نیازها و غرایز مهم انسان (غریزه جنسى) تأمین و به روشى درست ارضا مى‏شود.

با تأمین این نیاز جسمانى، فرد از نظر روانى، ذهنى و اخلاقى به آرامش مى‏رسد و مسیر بسیارى از انحرافات جنسى و اخلاقى و اجتماعى بسته مى‏شود.

فواید دیگر : گذشته از نیازها که ضرورت ازدواج را معنی می بخشند ، بنای ازدواج تنها بر رفع ضرورتها تکیه ندارد ، بلکه علاوه بر آن ، بر منافع و فواید دیگری نیز استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود .

 

مقاله مرتبط:11 اسرار کلیدی برای داشتن یک  زندگی مشترک موفق

 

  1. بزرگ شدن روح با ازدواج از دید اسلام

یکی از مهمترین نتایجی که در اثر ازدواج حاصل می شود بیرون رفتن فرد از مدار فردیت خود و شکسته شدن نسبی اما قابل توجه حصار نفسانیت انسان است ، ازدواج توأم با توجه به یک فرد دیگر ـ که تا بحال غریبه بوده و یا حکم نامحرم داشته است ـ می باشد و این امری است مهم ، چرا که تا بحال جوان ما بجز وجود خود و آمال و آرزوهای خود فکری دیگر نداشته است ، اما بواسطه ازدواج ، یک نفر دیگر نیز در مدار برنامه ریزی و توجه او قرار می گیرد و حاضر است از وجود خود و داشته های خود به دیگری نیز عطا کند و بواسطه محبت و دوستی که ایجاد میشود (( من )) وجودی فرد گسترش یافته و از مدار صرف خودبینی خارج می گردد و تلاش برای آسودگی ، رفاه و آسایش یک نفر دیگر حکایت از بزرگ شدن روح فرد می کند چرا که وی ، یک نفر دیگر را تحت لطف قرار می دهد و بواسطه وی یک نفر دیگر زندگی راحت تری را تجربه می کند .


 

  1. تمرین محبّت کردن با ازدواج از دید اسلام

در ازدواج یک اتفاق مهم دیگر می افتد و یا بایستی بیفتد و آن صمیمیت و دوستی بین دو نفر است و این یکی از اهداف مهم دین اسلام است که افراد با هم دوست و صمیمی شوند . خداوند در ازدواج چاشنی یک ارتباط محبت آمیز را با قرار دادن مودت و رحمت بین زوجین قرار داده است ، بنابرینازدواج یکی از بهترین زمینه ها برای تمرین محبت کردن ـ آنهم یک محبت حلال ، طیب و مهمتر از همه واقعی ـ را فراهم می کند و همین تمرین محبت کردنها کم کم انسان را و روحش را بزرگتر و رئوف تر می کند .


 

  1. تمرین در ارتباطات با ازدواج از دید اسلام

 در ازدواج از دید اسلام فرد سالها تمرین می کند که رابطه محبت آمیز را چگونه حفظ کند و آنرا در حد عالی نگه دارد و این تلاش خود بخود تغییرات عمیقی را در افراد بوجود می آورد ، وقتی فرد عادت کند سالها به خوبی صحبت کند ، اهل عطوفت و گذشت باشد ، رفتار مهربانی داشته باشد ، اهل خیر و انفاق باشد و آنقدر روحش بزرگ شود که دیگری را برخود مقدم بشمارد یا حداقل به اندازه خودش به او اهمیت دهد ، مطمئناً بعد از گذشت چندین سال ، خواهید گفت این فرد بافرد قبل از ازدواج خیلی فرق کرده و خیلی بهتر شده است .


 

  1. شخصیت مفیدتر و مستقل تر با ازدواج از دید اسلام

در ازدواج از دید اسلام بدلیل اینکه افراد با واقعیتهای زندگی بیشتر مرتبط می شوند و مسئولیت های بیشتری را بر عهده می گیرند ، لذا جسم و ذهن هر دو برای بهبود و رفاه زندگی تلاش بیشتری را می کنند و نتیجتاً فرد از لحاظ فردی از حالت نیاز و وابستگی به سوی استقلال و خودکفایی گام بر می دارد و از لحاظ اجتماعی فرد کم کم از یک وجود مصرف کننده به وجود تولید کننده یا خدمات دهنده در اجتماع تبدیل می شود .


 

  1. سیر بزرگ شدن انسان با ازدواج از دید اسلام

آنزمان که فرزندانی هم به جمع زوجین اضافه شوند ، این بار زن و مرد از مقام زوجیت به مقام والدین ارتقا می یابند و چه زحمتها ، تلاشها و کوششها برای اینکه انسانی دیگر به این دنیا قدم بگذارد و رشد و پروش یابد را متحمل می شوند و اگر زمانی زن و مرد به یکدیگر عشق می ورزیدند به این دلیل بود که از همدیگر لذت می بردند ، با آمدن فرزندان ، علاوه بر خود به کسانی دیگر نیز مهر و محبت می ورزند ، اما این دفعه نه به این دلیل که نفعی و لذتی ببرند ، بلکه بدین علت که نفعی برسانند و بهره ای را ارزانی کنند . و در این مقام است که انسانها با کمی توجه به رشحاتی از مفهوم خدا بودن و بنده پروری پی می برند .

------------

1. تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى. ص 252.

2. سوره روم (30): آیه 21