معمولا اگر همهچیز روی روال باشد، نه لازم است که خودمان را برای بهدستگرفتن افسار زندگی بیشازحد خسته کنیم و نه احساس ناتوانی و سرگشتگی خواهیم کرد. کلا وقتی زندگیمان در مسیر درستی در حرکت باشد، آنقدر حسوحال خوبی خواهیم داشت که میتوانیم از تکتک لحظاتمان لذت ببریم. در ادامه قصد داریم به معرفی چند نشانهای بپردازیم که عموما از درستی مسیر زندگی خبر میدهند. این نکات، گزیدهای از تجارب شخصی و تحقیقات علمی نویسندهی اصلی متن، روانپزشک گرَنت هیلاری برِنِر، است. همراه ما باشید.
کسانی که از نیازهای خود شناخت کافی دارند، روزشان را طوری برنامه ریزی میکنند که در هر روز با حداقل دو تا سه تجربهی لذتبخشی که در جهت ارضای نیازهای درونیشان باشد، مواجه شوند، اما خودشان را بیشازحد درگیر یا وابستهی این تجربیات نمیکنند. این افراد غالبا روزشان را با انتظارات مثبت شروع میکنند و با روی خوش به استقبال پیشامدهای هر روز میروند. تجربیاتی که حرفش را زدیم، میتوانند به فعالیتهای شغلی، تحصیلی یا خانوادگی مربوط باشند یا حتی ممکن است خارج از محدودهی برنامههای تنظیمشدهی روزمرهتان بگنجند.
چشم که از خواب باز میکنید، مشتاقانه انتظار تجربیات معنیدار و لذتبخش روز پیشرو را میکشید
مثلا انجام فقط چند دقیقه مراقبه، مطالعه کتاب، تماشای برنامهی مورد علاقهتان، وقتگذرانی با دوستان یا انجام هر فعالیتی که علاقهی شخصیتان باشد، میتواند چنین تجربهی لذتبخشی را برایتان رقم بزند. این تجربه هر قدر هم که کوتاه باشد، مهم نیست. اصل مطلب این است: «کاری کنید که لذت ببرید و آن کار چیزی باشد که قسمتی از نیازهای بنیادینتان را برطرف سازد و این حس را در درونتان بهوجود بیاورد که به خودتان توجه دارید.» بهخصوص در مواقعی که زندگی برایتان چالشبرانگیز میشود، همین لحظاتی از روز که به خودتان اختصاص میدهید، میتواند در حفظ و تقویت روحیه شما مؤثر باشد و برای مقابله با چالشهای زندگی سرپا نگهتان دارد.
همهی ما گاهی بنا به دلایل مختلفی دچار انواع استرس ها میشویم. استرس میتواند بسته به موقعیتش مثبت (استرس مثبت) یا منفی باشد، اما همیشه فرصت بالقوهای برای رشد و یادگیری است. بعضی اوقات انگار استرس تمامی ندارد و حسابی امان آدمی را میبرد، تا جایی که حتی ممکن است به تروما یا صدمات روحیروانی منجر شود. استرس میتواند روی احساس سرزندگیمان تأثیر بگذارد و از توجهمان به هر آنچه برایمان اهمیت خاصی دارد، بکاهد.
هرکسی بهشیوهی خودش با اتفاقات چالشبرانگیز زندگی روبهرو میشود و بههمین دلیل عوارض ناشی از این چالشها میتواند در هر فردی متفاوت باشد. برخی افراد در نتیجهی تجربهی مشکلات کاری یا خانوادگی دچار تزلزل شخصیت میشوند و بهراحتی ممکن است که از خودشان و دیگران فاصله بگیرند و مورد حملهی ناامیدی واقع شوند. کاملا طبیعی است که هرازگاهی احساس ناامیدی کنید، اما اگر این احساس به نوعی عادت تبدیل شود و حالتی از «اجتناب تجربی» (خودداری از افکار، احساسات، خاطرات و سایر تجربیات درونی) شکل بگیرد، شاید بهتر باشد که از یک مشاور کمک بگیرید.
بهطور کلی، وقتی دچار چنین حالاتی میشویم، ارتباطمان با زمان حال را از دست میدهیم و درنتیجه نمیتوانیم احساس سرزندگی کنیم و وقتی هم که پرانرژی و سرزنده نباشیم، قادر به خوش بینی واقعبینانه و انعطافپذیری شناختی نخواهیم بود و دیگر هیچ تمایلی به چالشکشیدن خودمان در چالشهای معنیدار نخواهیم داشت.
اگر صبحها که از خواب بیدار میشوید، با خودتان قرار میگذارید که از امروزتان نهایت استفاده را ببرید و در زمان حال زندگی کنید و این را هم میدانید که گاهی ممکن است کارهایتان طبق برنامه پیش نروند (انحراف از مسیر میتواند خودش فرصت بالقوهای برای رشد و یادگیری باشد!)، پس یعنی در مسیر درستی در حرکت هستید.
یکی از لازمههای خودمراقبتی این است که بتوانید در عین توجه به زمان حال از توجه به ابعاد کلیتر زندگیتان غافل نشوید. مثلا باید بتوانید درکی از روایت زندگیتان در طول زمان، از گذشته به حال و از حال تا آینده داشته باشید. باید یاد بگیرید بدون اینکه در گذشته جا بمانید، به اتفاقات گذشته توجه داشته باشید و از تجربیاتتان عبرت بگیرید، اما حواستان باشد که در اتفاقات بد گذشته قفل نشوید. حتی میتوانید خودتان را در زمان جلو ببرید و با ذهنیتی منعطف به آینده پیش بروید. خلاصهی کلام اینکه باید علیرغم زندگی در زمان حال به توانایی خودنظارتی سالم در گسترهی زمان برسید و بدون غرقشدن در گذشته از روزهای رفته درس بگیرید و بدون ترس از آینده با رویکردی واقعبینانه منتظر فردا و فرداهای دیگر باشید.
پایان روز علاوهبر استراحت وقت مناسبی است تا کمی با خودتان خلوت کنید و ببینید که روزتان را چگونه گذراندهاید. ببینید که مجموعا تا خود شب چه حسوحالی را تجربه کردهاید و مثلا امروز سر کار چطور بوده است، با چه چالشهایی روبهرو شدید و چه پندهایی گرفتید. خواهید دید که بعضی از روزها را با احساس عالی و بعضی روزهای دیگر را با کمی تأسف و پشیمانی بهپایان میبرید. اما کسی که در زندگی در مسیر درستی قرار دارد، تقریبا اغلب اوقات احساس رضایت میکند. اینکه از هر روز چه انتظاری باید داشت، از فرد به فرد متفاوت است و به همین دلیل هر کسی باید اولویتهای خاص خودش را بشناسد.
همچنین شبها وقتی را برای مرور انواع اهداف روز بعدتان درنظر بگیرید و سپس خودتان را از همهی افکار رها کنید. اگر با احساس رضایتی که آلوده به کمال گرایی نباشد، بهاستقبال خواب بروید و بدانید که امروز حواستان به دغدغههایتان بوده است و فردا هم برای دغدغههایتان برنامه دارید، یعنی زندگیتان را خوب مدیریت میکنید.
گاهی اوقات با اینکه روابط اجتماعی گستردهای داریم، در درون احساس تنهایی میکنیم. از آنجایی که معمولا در تلاشیم که ظاهرمان را حفظ کنیم، احتمالا اطرافیانمان در چنین مواقعی نمیدانند که واقعا چه حسی داریم و در درونمان چه میگذرد. این فشار اجتماعی که فرد را به پوشیدن نقاب خوشحالی وادار میکند، متأسفانه موجب تقویت خودفریبی میشود. اگر روابطمان حقیقی و معنیدار باشند، حتی وقتی مدتی با طرفهای رابطه مکالمهای نداشته باشیم، باز هم میتوانیم آن روابط را در درونمان حفظ کنیم و هر روز از حس حمایت اجتماعی و خصوصا حس خوب دوستداشتن و دوست داشتهشدن سرشار شویم. شبکههای اجتماعی علیرغم مضرات فراوان درصورتیکه بهدرستی استفاده شوند، میتوانند ابزار مفیدی برای حفظ و تداوم ارتباط با دیگران باشند.
6. از اینکه با کنجکاوی ببینیم زندگی برایمان چه چیزی در چنته دارد، احساس خوبی پیدا میکنیم
گاهی کنجکاوی یکی از بارزترین نشانههای حرکت درست در مسیر زندگی است. اما چرا؟ کنجکاوی باعث میشود که مغز در وضعیتی مثبت، منعطف و پذیرای احتمالات مختلف قرار بگیرد و بهدنبال تأیید انتظارات غالبا منفی نباشد. البته این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که انتظارات مثبت بهخودیخود کارساز نیستند، زیرا گاهی ممکن است که در انتظارات مثبتمان نیز بهقدری نامنعطف و سفتوسخت شویم که آخرش به ناامیدی بخوریم. بهطور کلی، کنجکاوی، فارغ از نتیجهای که انتظارمان را میکشد، باعث میشود که ذهنمان احتمالات مختلف را جستوجو کند.
کنجکاوی کمکمان میکند که درگیر تجربیات احساسی شویم، اما بیشازحد در این تجربیات دستوپا نزنیم. کنجکاوی با خودنظارتی سازنده بسیار جور درمیآید و کمکمان میکند تا از چالشها درس بگیریم و علاوهبر تمرکز روی زمان حال به دورنمایی که برای خودمان متصوریم نیز توجه داشته باشیم و بتوانیم جنبههای مختلف زندگیمان را در تناسب باهم ببینیم. یادتان باشد که وقتی جنبهی خاصی از زندگی همهی تابوتوانتان را بگیرد، سایر مسائلی که برایتان مهم تلقی میشوند، از اهمیت ساقط خواهند شد. اما کنجکاوی خصیصهای است که باعث احیاء و حفظ تعادل در زندگی میشود و نمیگذارد که از نیازهای واقعی زندگیتان غافل شوید.
7. به شغلمان عشق میورزیم و برای فعالیتهای غیرشغلی مورد علاقهمان وقت میگذاریم
بسیاری از ما خودمان را فقط و فقط به فعالیتهای شغلیمان محدود کردهایم و بهغلط فکر میکنیم که فعالیتهای حرفهای بهتنهایی میتوانند باعث رضایت از زندگی شوند. اما این طرز تفکر نوعی تله است که شاید بر اثر عوامل فرهنگی و اجتماعی به ذهنیتمان تلقین شده باشد. این تله بهویژه در کمین کسانی است که از پیشینهای پرکار میآیند و خصوصا زمانی فاجعهسازتر خواهد بود که طرف به شغلش عشق و علاقهی کافی نداشته باشد. درعوض بهکار بهعنوان سکوی پرتابی نگاه کنید که اگر در قابی کلیتر در نظر گرفته شود، میتواند ما را به اهداف فردی و حرفهای دلخواهمان برساند. کار درواقع وسیلهای برای رسیدن به هدف است و درعینحال نباید نقشی را که در ارضای نیازهای بنیادین ایفا میکند، نادیده گرفت.
منبع : https://keramatzade.com/What-is-the-right-path-of-life-
آیا همیشه نگران و عصبی هستید؟ آیا نگرانی بیش از حد شما، خانواده و دوستان را هم از دستتان خسته کرده است؟ آیا هرچیزی مانند کوچکترین درد یا نظر دیگران در محیط کارتان باعث اخم و ناراحتیتان میشود؟ نگرانی بیش از حد نهتنها سلامت روان را تهدید میکند، بلکه میتواند سلامت جسمی فرد را به مخاطره بیندازد. اگر شما نیز با این مشکل دستوپنجه نرم میکنید، با ادامهی این مطلب همراه شوید تا نظر متخصصان را دربارهیدرمان نگرانی بیش از حد بدانید.
چرا برخی همیشه نگراناند که مبادا به فلان مریضی دچار شوند، درحالی که عدهای دیگر تنها زمانیکه مشکلی برایشان پیش آمد، نگران میشوند؟ دلایل زیادی برای این امر وجود دارد. رابرت لیهی (نویسندهی کتاب درمان نگرانی: 7 قدم برای اینکه نگرانی سد راهتان نشود) میگوید: «عوامل ژنتیک و عوامل تربیتی در این امر مؤثرند. بهعنوان مثال احتمال بروز اختلالات اضطراب مثل نگرانی بیش از حد و اضطراب مزمن در فرزندان طلاق 70٪ بیشتر از دیگران است. توجه بیشازحدِ والدین به کودکان عامل دیگری است که میتواند احتمال بروز این دست اختلالات را افزایش دهد. همچنین تعویض نقش فرزندان با والدین (بهعلت کوتاهی والدین در انجام وظایفشان) نیز احتمال این اختلالات را افزایش میدهد.»
سندی تاب (روانشناس و روانکاو در ویلمینگتون) نیز با حرفهای لیهی موافق است و میگوید: «احتمالا عامل ژنتیک در نگرانی بیش از حد دخیل است، ولی عوامل محیطی نقش اصلی در بروز آن دارند. شما باید با احساس اینکه والدین مراقبتان هستند بزرگ شوید تا بتوانید در آینده احساس امنیت کنید. اما اگر والدینتان به شما توجه نکنند یا مراقبتان نباشند، با این احساس بزرگ میشوید که دنیا جای امنی نیست. همچنین طلاق والدین یا توجه بیشازحدشان به کودک میتواند احساس امنیت او را در آینده بهخطر بیندازد.
حالا دیگر میدانیم چه کسانی مستعد نگرانی بیش از حد هستند، اما چه چیزی باعث نگرانی این افراد میشود؟ لیهی میگوید: «این افراد احساس میکنند بهزودی اتفاق بدی میافتد. بههمینخاطر نگران میشوند. آنها فکر میکنند با نگرانی میتوانند از بروز آن اتفاق بد جلوگیری کنند. افراد نگران تصور میکنند اگر این امکان وجود دارد که اتفاق بدی رخ دهد، این مسئولیت بر عهدهی آنها قرار دارد که در برابر آن نگران باشند.
لیهی ادامه میدهد: «این نگرانی میتواند بر سلامت روانی و جسمی فرد تأثیر بگذارد. افراد نگران معمولا بیش از حد از خدمات درمانی استفاده میکنند و برای کوچکترین درد یا ناراحتی نزد پزشک میروند. فشار روانی و جسمی بر افراد نگران باعث شده احتمال بروز سندروم روده تحریک پذیر، استفراغ، خستگی و سایر دردها در این افراد بیشتر باشد. همچنین 93٪ افراد مبتلا به اختلالات اضطراب از سایر اختلالات روانیِ دارای وجه اشتراک مانند افسردگی رنج میبرند.»
بروس لوین (روانشناس و روانکاو از پلیموث) میگوید: «نگرانی همیشه هم چیز بعدی نیست. اگر واقعا خطر جدیای وجود دارد، باید نگرانِ آن بود. مثلا اگر در جنگل ناگهان یک خرس دیدید، باید نگران شوید. در مواردی مثل این شاید نگراننشدن بدتر از نگرانی باشد.»
چه نگرانیای، نگرانی بیش از حد محسوب میشود؟
لوین میگوید: «این امر به تناسبنداشتن عامل نگرانی به سطح نگرانی و محدودیت و فشار ناشی از آن بستگی دارد. با این تفاسیر خوشبختانه روشهایی برای درمان نگرانی بیش از حد وجود دارد. در ادامه با 9 گام برای درمان نگرانی بیش از حد آشنا شوید.
تهیه لیست از نگرانی ها اولین گام در درمان نگرانی بیش از حد است.
چیزهایی را که باعث نگرانیتان شدهاند، بشناسید و در فهرستی یادداشت کنید.
لیهی میگوید: «به فهرستتان نگاهی بیندازید و ببینید نگرانیتان سازنده است یا بیفایده. نگرانی سازنده نگرانیای است که بتوانید همین الان برای حل آن اقدامی انجام دهید. بهعنوان مثال من میخواهم به ایتالیا مسافرت کنم. بنابراین باید نگران رزرو هواپیما و هتل باشم. این نگرانی سازنده است، زیرا میتوانم همین الان با جستوجو در اینترنت بلیط یا هتل را رزرو کنم.
درمقابل نگرانی بیفایده نگرانیای است که برای حل آن نمیتوانید کاری انجام دهید. این نگرانی بیشتر بهخاطر فکرکردن به احتمالات است. در نگرانی بیفایده برروی عوامل نگرانی خود تسلطی ندارید و نمیتوانید برای حل آن کاری انجام دهید. بهعنوان مثال نگرانی از ابتلا به سرطان و بی خوابی حاصل از آن، نوعی نگرانی بیفایده است.
حتما بخوانید: کتاب با تغییر مغزتان زندگی خود را متحول کنید؛ درمان افسردگی و اضطراب با کنترل مغز
3. قطعینبودن همهچیز را بپذیرید
لیهی میگوید: «وقتی که توانستید نگرانیهای بیفایده را از خود دور کنید، باید برای دور نگهداشتن آنها اقدامی انجام دهید. اتفاقات قطعی نیستند و احتمال وقوع هرچیزی وجود دارد. شما باید محدودیتهای خود و قطعینبودن بروز اتفاقات را بپذیرید.»
بهعنوان مثال شاید شما یک روزی به سرطان مبتلا شوید؛ هیچکس نمیداند. ولی این قطعینبودن نباید زندگیتان را با سختی مواجه کند. بسیاری از افراد بهاشتباه عدم قطعیت را با بروز اتفاقات بد یکسان میدانند، اما درواقع قطعینبودن نوعی حالت خنثی است. با پذیرش عدم قطعیت دیگر نیاز نیست برای هرچیزی نگران باشید. پذیرش به آن معناست که قطعینبودن اتفاقات وجود دارد و نباید با فکر به آنها خودتان را اذیت کنید. بهجای نگرانی از بروز اتفاقات احتمالی، روی چیزهایی تحت کنترل شماست تمرکز کنید، از آنها لذت ببرید و قدردان داشتههایتان باشید.
4. آرامشتان را ازبین ببرید
لیهی میگوید: «یک فکر ترسناک و ناخوشایند را آنقدر برای خود تکرار کنید تا از آن خسته شوید و از شما دور شود.» بهعنوان مثال اگر میترسید در اثر سرطان بمیرید، در جلوی آینه بایستید و بگویید ممکن است من براثر سرطان بمیرم. ممکن است من بر اثر سرطان بمیرم. تا جایی این عبارت را تکرار کنید تا قدرتش را از دست بدهد.
حتما بخوانید: چگونه شجاع باشیم؛ نکاتی کاربردی برای اینکه بتوانیم ترس خود را کنار بگذاریم
5. خودتان را بهسختی بیندازید
لیهی میگوید: «افراد نگران احساس میکنند که تحمل سختی را ندارند. اما اگر سختی را تمرین کنید، راحتتر میتوانید با آن کنار بیایید. هدف این است که بتوانید کارهایی را انجام بدهید که دوست ندارید یا باعث ناراحتی و سختیتان میشوند.»
معمولا افراد نگران از اتفاقات و شرایط جدیدی که برایشان سخت است، مانند شرکت در برخی مهمانیها یا صحبت کردن در جمع دوری میکنند. آنها ترجیح میدهند برای جلوگیری از مواجهه با سختی، استراتژی نگرانی را پیش بگیرند. اما اگر تصمیم بگیرید کارهایی را انجام دهید که با انجامشان راحت نیستید، دیگر تکیهتان به استراتژی نگرانی برای جلوگیری از انجام کارهای سخت کم میشود.
6. با پرتکردن حواستان، از اضطرار و شدت نگرانی خود بکاهید
لیهی میگوید: «افراد نگران معمولا نوعی احساس اضطرار و فوریت دارند. آنها فکر میکنند که باید دقیقا همین الان جواب مشکلشان را پیدا کنند، وگرنه اتفاق بدی رخ میدهد. احساس اضطرار برای یافتن پاسخ، موجب نگرانی فرد میشود. بهتر است فرد بهجای احساس اضطرار برای یافتن پاسخ، روی بهترکردن لحظههایش تمرکز کند.»
از خودتان بپرسید من در این لحظه چه کاری میتوانم انجام دهم تا زندگیام خوشایندتر شود. درواقع شما یا باید روی یافتن فوریِ پاسخ تمرکز کنید یا برای بهترکردن لحظهتان. قطعا گزینهی دوم بهتر است. بنابراین نفس عمیق بکشید، مطالعه کنید یا به موسیقی گوش بدهید تا کمی زمان بگذرد و از شدت اضطرار و نگرانیتان کاسته شود.
7. یادتان باشد اتفاقات آینده همیشه به آن بدی که تصورش میکنید، نیستند
لیهی میگوید: «اضطراب یا نگرانی، بیشتر، ناشی از پیشبینیِ احتمالات است. تصورتان از اتفاقات احتمالیِ آینده همیشه بدتر از چیزی است که واقعا اتفاق میافتد. افراد نگران حتی برای چیزهایی که در صورت وقوع میتوانند کنترل کنند هم نگران میشوند. جالب است که معمولا افراد نگران در مدیریت مشکلات واقعی، افراد کاربلدی هستند.»
8. با صدای بلند گریه کنید
گریه کردن یکی از گام ها برای درمان نگرانی بیش از حد است.
لیهی میگوید: «آمیگدال یا بخشی از مغز که مسئول احساسات است دراثر نگرانی با مشکل روبهرو میشود. این ضربهی عاطفی، به مشکلات گوارشی، خستگی یا افزایش ضربان قلب منتهی میشود. شما میتوانید بهجای تلاش برای رهایی از احساسات خود، از آنها استفاده کنید. بهعنوان مثال میتوانید گریه کنید، زیرا زمانیکه گریه میکنید یا عصبانی هستید، دیگر نمیتوانید نگران باشید.»
9. دربارهی نگرانی و احساساتتان صحبت کنید
رواندرمانی شامل درمان اختلالات شخصیتی، روحی، احساسی و رفتاری با استفاده از روشهایی مانند گفتوگو با شخص بیمار، گوش دادن به حرفهای بیمار و راهنماییکردن اوست.
تاب میگوید: «علاوهبر تکنیکهای درمانی بالا که میتوانند به درمان برخی رفتارهای آزاردهنده کمک کنند، رواندرمانی نیز با یافتن ریشهی مشکلات به کاهش نگرانی بیش از حد کمک میکند. معمولا بهترین نتایج برای کاهش نگرانی با استفادهی همزمان از رواندرمانی و رفتار درمانی شناختی بهدست میآید.»
هر فردی باید بفهمد چه چیزی باعث نگرانیاش شده و نگرانیاش به چه چیزی ارتباط دارد. اگر بهخوبی در ذهن و خاطراتتان جستوجو کنید و تا جایی عقب بروید که به ریشهی نگرانیتان برسید، میتوانید مشکل خود را بهراحتی حل کنید.
منبع : https://keramatzade.com/Treatment-of-high-concern
در جهان افرادی وجود دارند که عملکردی افسانهای دارند، افراد دیگری نیز هستند که آنها را رهبری میکنند. برایان تریسی یکی از این رهبرهاست. او یک رهبر فوقالعاده برای ادارهی موفق کسب و کارها و راهنمای خوبی برای زندگی است. برایان تریسی به بیش از 1000 شرکت مختلف کمک کرده است تا به نتایج فوقالعاده دست پیدا کنند. همراه ما باشید، در این مقاله برخی از بهترین توصیهها و اصول موفقیت برایان تریسی را برایتان گردآوری کردهایم که کمکتان میکنند مسیر موفقیت را راحتتر و سریعتر پیدا کنید.
برایان تریسی میگوید: «تفاوت اصلی بین افراد موفق و افراد ناموفق این است که افراد موفق اقدام میکنند. آنها کارشان را آغاز میکنند و چیزی را که میخواهند انجام میدهند. افراد ناموفق نیز همین ایدهها و اطلاعات را دارند، اما همیشه بهانهای برای شروع نکردن دارند.»
این احتمالا قدرتمندترین نقل قول از برایان تریسی است که تاکنون شنیدهاید. بیشتر افراد با این تفکر که «یک روزی» شروع خواهند کرد، همیشه کارشان را بهتعویق میاندازند. اما واقعیت این است که «یک روزی» دروغ بزرگی است که ما به خودمان میگوییم. درنتیجه اولویتهایتان را شناسایی کنید. بدانید که در این ماه و این سال میخواهید به چه چیزی دست پیدا کنید و سپس تمام تلاشتان را برای دستیابی به اهداف خود بهکار بگیرید.
برای یک ثانیه فکر کنید. اگر واقعا 2 ساعت در روز را به فراگیری یک مهارت اختصاص بدهید، میتوانید در ظرف 2 ماه بهطور متوسط به افزایش درآمد بین 1000 تا 2000 دلار در ماه برسید. این تغییر چه احساسی در شما ایجاد خواهد کرد؟ سبک زندگیتان چگونه تغییر خواهد کرد؟
برایان تریسی میگوید: «من این نکته را از یک مرد بسیار خردمند به نام کاپ کاپمیر (Kop Kopmeyer) یاد گرفتم که بیش از 50 سال به مطالعهی پیرامون موفقیت مشغول بوده است. او تقریبا 1000 اصل برای موفقیت استخراج کرده است. زمانی که او را ملاقات کردم از او پرسیدم در میان همهی این 1000 اصل کدام یک از همه مهمتر است؟ او گفت: از روشهای اثباتشدهی موفقیت استفاده کن.»
بهترین بخش موفقیت این است که لازم نیست چرخ را از اول اختراع کنید. مسیر از قبل در برابر شما آماده شده است. تنها کاری که باید بکنید این است که هر روز، چند گام کوچک به سمت هدفتان بردارید.
برایان تریسی میگوید تمام رازهای موفقیت انسانهای بزرگ و دستاوردهایشان در فایلهای صوتی، کتابها، وبلاگها و جاهای دیگر قابلدسترسی است. تنها چیزی که نیاز دارید این است که دست بهکار شوید.
اگر فقط به چیزهایی که میخواهید فکر کنید هیچچیزی تغییر نمیکند. رؤیاپردازی هر روزه را متوقف کنید و بهجای آن رؤیاهایتان را زندگی کنید. این بهترین نقلقول از برایان تریسی برای کسب موفقیتهای فوقالعاده در زندگی است.
برایان تریسی میگوید: «از 10 هدفی که دوست دارید در سال آینده به آنها برسید فهرستی تهیه کنید. این پرسش را مطرح کنید “اگر فقط بتوانم به یکی از اهداف این فهرست برسم، کدام هدف بیشترین تأثیر مثبت را روی زندگی من خواهد گذاشت؟” آن یک مورد را روی کاغذ بنویسید و آن را هدف اصلی و قطعی زندگیتان در نظر بگیرید.»
یکی از اشتباهات رایجی که مردم انجام میدهند این است که تلاش میکنند کل زندگیشان را به یکباره تغییر دهند. آنها میخواهند وارد یک رابطه شوند، میلیونر شوند و خوشتیپ بهنظر برسند، اما این رویکرد باعث میشود تمرکز آنها کم باشد. بهجای این کار انرژیتان را مانند یک تیغ لیزری متمرکز کنید و همهی موانعی را که سر راهتان قرار میگیرند نابود کنید.
برایان تریسی میگوید: «من همیشه فکر میکنم زندگیام خورشید است و همهی عوامل مختلف زندگیام مانند سیاراتی هستند که حول زندگیام میچرخند. این عوامل میتوانند سلامت فیزیکی، روابط اجتماعی یا کار باشد. زندگی من زمانی تغییر میکند که من بفهمم مدیریت کردن زمان، خورشید است و همهی چیزهایی دیگر سیارههایی هستند که میچرخند.»
درسی که میتوان گرفت این است که باارزشترین منبعی که شما در اختیار دارید زمان است. اگر از آن بهشکلی عاقلانه استفاده کنید میتوانید خیلی سریع به اهدافتان دست پیدا کنید. بهخاطر مدیریت زمان است که افرادی مانند تیموتی اسکای یا مارک زاکربرگ میلیونر با میلیاردر شدهاند.
هنگامی که قدرتتان را متمرکز کنید، سریعتر اشتباه میکنید، میتوانید سریعتر یاد بگیرید و این تجربه باعث میشود شما سریعتر از دیگران به اوج برسید. سعی کنید با زمانتان مانند پول برخورد کنید تا رشدتان خیلی سریعتر اتفاق بیفتد.
برایان تریسی میگوید: «فرایندی وجود دارد که توانسته است بیش از هر فرایند دیگری افراد را ثروتمند کند. این فرایند عبارت است از ساختارمند کردن اهداف بزرگ مانند یک پرسش. سپس باید خودتان را ملزم کنید تا 20 پاسخ برای این پرسش فراهم کنید.»
هنگامی که ذهنتان را میکاوید، معمولا به راهحلهایی جادویی دست مییابید. این شیوه ناخودآگاهتان را میکاود و راهحلهای خلاقانهای برای شما فراهم میکند تا با کمترین تلاش، بیشترین دستاورد را داشته باشید.
برای مثال اگر هدف اصلی شما این است که امسال 100 هزار دلار درآمد داشته باشید، آن را به این شکل صورتبندی کنید: «چگونه میتوانم امسال 100 هزار دلار درآمد داشته باشم؟» و سپس 20 پاسخ برای این پرسش بیان کنید. یک راهحل ساده این است که یک کتاب دربارهی آن مطالعه کنید.
6. همچون یک فرد موفق فکر کنید
برایان تریسی میگوید: «اگر واقعا میخواهید فرد ثروتمندی باشید و مانند یک میلیونر بازنشسته شوید، یکی از هوشمندانهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید این است: عادتهایی برای فکر کردن و عمل کردن در خودتان ایجاد کنید که باعث شدهاند افراد دیگری نیز ثروتمند شوند.»
اگر میخواهید به چیز بزرگی دست پیدا کنید، حتما باید بزرگ فکر کنید. اگر نگران 50 دلاری هستید که برای بهبود یکی از مهارتهایتان باید هزینه کنید، چگونه خواهید توانست صدها هزار یا یک میلیون دلار درآمد داشته باشید؟
7. هرگز تسلیم نشوید
برایان تریسی میگوید: «هنگامی که بارهاوبارها، چیزهای تازه را امتحان میکنید، احتمالا موفق نخواهید شد. اما زندگی من زمانی متحول شد که فهمیدم هیچچیز، دستکم چند بار اولی که آن را انجام میدهم، موفق نمیشود. در نتیجه تصمیم گرفتم، یک ایده را قبل از اینکه دربارهی آن داوری کنم، دستکم 5 تا 10 بار امتحان کنم. عمل کردن هرگز باعث بازنده بودن نمیشود. فقط اگر هیچ کاری نکنید، بازنده خواهید بود.»
یکی از رازهای موفقیت استقامت و عزم است. هنگامی که ارادهی شما تزلزلناپذیر باشد، شما محکوم به موفقیت خواهید بود. بیشتر افراد 3 یا 4 ماه پس از اینکه یک پروژه را آغاز میکنند تسلیم میشوند. اگر بهاندازهی کافی استقامت داشته باشید، میتوانید به اوج برسید. این یکی از بهترین نقلقولهای برایان تریسی است.
8. الگویی برای دیگران باشید
برایان تریسی میگوید: «تمایل طبیعی ما هنگامی که یک چیز فوقالعاه یاد میگیریم یا میشنویم این است که میخواهیم دیگران را نیز نسبت به آن متقاعد کنیم. شما باید الگویی برای دیگران باشید و از این طریق به آنها آموزش دهید؛ چراکه آنها به شیوهی دیگری آموزش نمیبینند.»
زمانی که احساس کردید متوقف شدهاید، به خودتان بگویید: «این فرصتی است برای اینکه به یک فرد جدید تبدیل شوم.» چند ماه خود را متعهد به تغییر کنید تا ببینید که افراد زیادی سراغتان میآیند و از شما میپرسند: «راز موفقیت شما چیست؟ چگونه توانستید اینقدر سریع تغییر کنید؟» به این ترتیب شما بهجای اینکه آنها را متقاعد کنید، چیز جدیدی را به آنها نشان دادهاید.
ترسی میگوید شما تنها زمانی میتوانید چیزی را به دیگران آموزش دهید که آن را با مثال نشان داده باشید.
9. عادتهای خوب ایجاد کنید
برایان تریسی میگوید: «عادتهای خوب در خودتان ایجاد کنید و در آنها مهارت کافی بهدست آورید. یکی از چیزهایی که زندگی من را تغییر داد این کشف بود که میتوان همهی عادتها را با تکرار فرا گرفت.»
عادتهای شما ستونهای آیندهتان هستند. اگر میخواهید یک ساختمان غولپیکر درست کنید، به ستونهای قوی احتیاج دارید. بهطور مشابه اگر عادتهای مناسبی نداشته باشید رؤیاهایتان محقق نخواهند شد.
تریسی در اینجا درس مهمی به ما میدهد. برای از بین بردن عادتهای بد باید روی ایجاد عادتهای بهتر تمرکز کنید. تمام تلاشتان را بهکار بگیرد تا عادتهای خوبی ایجاد کنید. به این ترتیب عادتهای بد، خیلی زود از بین خواهند رفت. این یکی از جالبترین توصیههای برایان تریسی است.
10. هرگز رؤیاهاتان را رها نکنید
برایان تریسی میگوید: «فرد در چه سنی باید رؤیاهایش را فراموش کند؟ هرگز. هنری فورد و راکفلر این حرف را زدهاند که “شما فقط بهاندازهی رؤیاهاتان جوان یا پیر هستید.” تا زمانی که رؤیاها، چشماندازها و اهدافتان را دنبال میکنید زنده هستید.»
مثالهای بسیار زیادی از افرادی وجود دارد که از 40 یا حتی 50 سالگی به بعد موفق بودهاند. درسی که میتوان از این افراد گرفت این است که برای دنبال کردن رؤیاها هرگز دیر نیست. از ارنستین شپرد (Ernestine Shepherd)، مسنترین فردی که در حوزهی پرورشاندام کار میکند، یاد بگیرید؛ او 80 ساله است و نامش را در کتاب رکوردهای گینس جهان ثبت کرده است.
اکنون میدانیم که با یادگیری از افراد موفق و شروع کردن کار از همین امروز میتوانیم به هر چیزی که میخواهیم دست پیدا کنیم. درنتیجه وقتتان را تلف نکنید، با هر مشکلی که روبهرو هستید، تنها راهحل شما این است که یاد بگیرید، فعالیت داشته باشید و تکرار کنید.
نقلقولهای ارزشمند برایان تریسی
«هیچکس آنقدر عمر نمیکند که بتواند همهچیز را از ابتدا یاد بگیرد. برای موفق شدن، حتما باید افرادی را پیدا کنیم که پیش از این، هزینهی لازم برای یادگیری چیزهایی که باید برای رسیدن به اهدافمان بدانیم، پرداخته باشند.»
«افراد موفق همیشه دنبال پیدا کردن راهی برای کمک کردن به دیگران هستند. افراد ناموفق همیشه میپرسند “این کار برای من چه فایدهای دارد؟”»
«تصویر ما از خودمان همیشه مانند فردی است که باور داریم باید شبیه آن باشیم.»
«همهی افراد موفق رؤیاهای بزرگی در سر داشتهاند. آنها آیندهی ایدهآلشان را تصور کردهاند و هر روز در جهت رسیدن به چشمانداز یا هدف موردنظرشان حرکت کردهاند.»
«تلاش شما باید چنان جزئی باشد که تا پیش از دستیابی به یک چیز ارزشمند هیچکس نتواند آن را ببیند یا تحسین کند.»
«هر چیزی که با اعتماد به نفس انتظارش را میکشیم، به پیشبینی ما از آینده تبدیل میشود.»
«نکتهی کلیدی برای موفقیت این است که ذهن خودآگاهمان را روی چیزهایی متمرکز کنیم که مشتاقشان هستیم؛ نه چیزهایی که از آنها میترسیم.»
«اگر فرزندانتان را طوری بزرگ کردید که در مقابل هر هدف یا کاری که تصمیم به انجامش دارند خود را توانمند میبینند، در این صورت والدین موفقی بودهاید و باارزشترین چیز را به فرزندانتان هدیه دادهاید.»
«افراد موفق کسانی هستند که عادات موفقیت را در خود پرورش دادهاند.»
«توانایی در مجبور کردن خودتان به اینکه لذتهای کوتاهمدت را برای لذتهای بلندمدت قربانی کنید، پیشنیازی حتمی برای موفقیت است.»
«همهی چیزی که برای مقابله کردن با جهان در هر شرایطی نیاز دارید، درون خودتان پیدا میشود.»
«کار تیمی چنان مهم است که عملا بدون آن، رسیدن به اوج تواناییهایتان یا کسب درآمدی که موردنظرتان است، غیرممکن خواهد بود.»
برایان تریسی - کار تیمی
«بزرگترین هدیهای که میتوانید به دیگران بدهید، پذیرش و عشق بی قید و شرط است.»
«من متوجه شدهام که خوششانسی را میتواند پیشبینی کرد. اگر میخواهید شانس بیشتری داشته باشید، فرصتهای بیشتری برای خودتان فراهم کنید. فعالتر باشید و بیشتر دیده شوید.»
«فرض کنید هیج محدویتی وجود ندارد. پیش از اینکه امکانها را در نظر بگیرید، ببینید چه چیزی درست و مطلوب است.»
«به هر چیزی که واقعا باور داشته باشید، برای شما به واقعیت تبدیل میشود.»
«هرکاری که انجام میدهید، میل یا ترستان، شما را به انجام آن تحریک کرده است.»
«هرگز چیزی را که نمیخواهید برایتان اتفاق بیفتد به زبان نیاورید.»
«عشق تنها با بهاشتراک گذاشتن رشد میکند. تنها در صورتی میتوانید عشق بیشتری جذب کنید که آن را بیشتر به دیگران بدهید.»
«مهم نیست گذشتهی شما چگونه بوده است. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که در آینده میخواهید به کجا بروید.»
«بالاترین دارایی شما مهارتتان در کسب درآمد است. بزرگترین منبع شما زمانتان است.»
«افرادی این مهارت را دارند که بهطور مستمر دانش جدید و بهتری کسب کنند و بتوانند این دانش را در کار و زندگیشان بهکار ببرند، و در آینده باعث به حرکت درآمدن جامعه میشوند.»
«از منطقهی امنتان خارج شوید. تنها راهی که میتوانید پیشرفت کنید این است که به استقبال احساس ناخوشایندی بروید که هنگام شروع یک کار جدید به سراغتان میآید.»
برایان تریسی - از منطقهی امنتان خارج شوید
«خوشحالترین افراد در دنیا کسانی هستند که احساس فوقالعادهای نسبت به خودشان دارند و این احساس نتیجهی طبیعی پذیرش مسئولیت همهی بخشهای زندگیشان است.»
«اگر کاری که انجام میدهید شما را به سمت هدفتان پیش نمیبرد، در این صورت شما را از رسیدن به هدفتان دور میکند.»
«افراد پیروز این مهارت را دارند که با وقوع هر اتفاقی انتظارات مثبت خودشان را داشته باشند.»
«شما نمیتوانید اتفاقاتی را که برایتان رخ میدهد کنترل کنید، اما میتوانید رویکردتان را نسبت به چیزهایی که برایتان اتفاق میافتد کنترل کنید. در این صورت میتوانید شرایط را تغییر دهید؛ نه اینکه اجازه بدهید شرایط شما را تغییر دهد.»
«در همهی افراد و موقعیتها دنبال نکتههای خوب بگردید. همیشه چیزی پیدا خواهید کرد.»
«ارتباط برقرار کردن مهارتی است که میتوانید آن را فرا بگیرید. اگر برای کسب این مهارت تلاش کنید، خیلی سریع میتوانید کیفیت همهی بخشهای زندگیتان را بهبود بخشید.»
«اهداف این امکان را برای شما فراهم میکنند که مسیر تغییرات را در جهت منافع خودتان قرار دهید.»
«رویکرد مثبت به انتظارات نشانهی شخصیتهای فوقالعاده است.»
«همیشه قدردان دیگران باشید و به خاطر اتفاقاتی که برایتان رخ میدهد شکرگزار باشید. بدانید هر گامی که به سمت جلو میروید گامی است به سمت دستیابی به چیزهای بزرگتر و بهتر نسبت به وضعیت کنونیتان.»
«قطعیت یکی از ویژگیهای زنان و مردانی است که عملکرد خوبی دارند. همیشه گرفتن هر تصمیمی بهتر از تصمیم نگرفتن است.»
«تنها میتوانید از طریق درگیر شدن با چالشهایی که بهنظر میرسد فراتر از قدرت کنونی شما برای مدیریت هستند، رشد کنید و دستاوردهای فوقالعادهای داشته باشید.»
«3 درصد از درآمدتان را برای خودتان (توسعه فردی) سرمایه گذاری کنید تا آیندهتان را تضمین کنید.»
«اگر آرزو دارید چیزهای ارزشمندی در زندگی شخصی و حرفهایتان بهدست آورید، باید برای رشد فردیتان تلاش کافی کنید.»
«هر چه بیشتر دنبال امنیت باشید، کمتر آن را بهدست خواهید آورید، اما هر چه بیشتر دنبال فرصتهای مختلف باشید، احتمال اینکه به امنیت مورد نظرتان دست پیدا کنید، بیشتر خواهد بود.»
«امروزه باارزشترین منبع ثروت درون سرتان قرار دارد.»
«هرگز شکایت نکنید، هرگز توضیح ندهید. در برابر این وسوسه که از خودتان دفاع کنید یا عذر بیاورید مقاومت کنید.»
«هر دقیقهای که برای برنامه ریزی وقت میگذارید، 10 دقیقه در اجرا صرفهجویی میکنید. این کار باعث میشود 1000 درصد بازگشت انرژی داشته باشید.»
برایان تریسی - برای برنامهریزی وقت بگذارید
«معیار اصلی برای سنجش ارزش رهبر یا مدیر هر کسبوکاری، کارایی آن است.
«درست مانند یک خودرو که اگر چرخهایش بهخوبی تنظیم شده باشند روانتر، سریعتر و با مصرف انرژی کمتری به مسیرش ادامه میدهد، شما نیز اگر افکار، احساسات، هیجانات، اهداف و ارزشهایتان در تعادل باشند، عملکرد بهتری خواهید داشت.»
«افرادی که اهداف روشن و نوشتهشده دارند، در مقایسه با افرادی که فاقد چنین اهدافی هستند، در مدت زمان کوتاهی دستاوردهای بسیار زیادی کسب میکنند.»
«هرچه اعتبار بیشتری به افراد دیگر بدهید، اعتبار بیشتری نیز دریافت خواهید کرد. هرچه بیشتر به دیگران کمک کنید، آنها نیز تمایل بیشتری برای کمک کردن به شما خواهند داشت.»
«هر چیزی که به شکلی آگاهانه به آن فکر کنید، در تجربهتان نیز ظاهر خواهد شد.»
منبع : https://keramatzade.com/Brian-Tracy's-Successes
«زندگی چیست»، پرسش سخت و پیچیدهای است که روزها و شبهای بسیاری ذهن من و شما را درگیر خودش کرده است. این پرسش بهقدری بزرگ است که ذهنهای کوچکمان توان درک تمام و کمال آن را ندارد. بهراستی زندگی چیست و اصلا چرا به این جهان هستی پا گذاشتهایم؟ اگر شما نیز گاهی سنگینیِ بارِ این پرسش را احساس میکنید، تا آخر مقاله با ما همراه باشید. میخواهیم بفهمیم «معنای زندگی چیست»؛ اما بهنظر میرسد قبل از این باید ببینیم خودِ «معنا» چیست.
دقتِ بسیار برای کشف مفاهیم واژهها و پرسیدن سؤالاتی از این دست، حالتی فیلسوفمسلک به ما میدهد؛ اما بعضی مواقع از این پرسشهای معناگرا گریزی نیست؛ مثلا کافی است چند دقیقه به این فکر کنیم که معنا چیست؟ چرا باید به هر آنچه در زندگیمان رخ میدهد، معنایی اعطا کنیم؟ ما در پیِ معنابخشیدن به همهچیز هستیم: وقتی مادری فرزندش را در آغوش میکشد یعنی دوستش دارد، وقتی مدیرم از من تعریف میکند یعنی از کارم راضی است، فردا هوا آفتابی است یعنی میتوانیم به کنار ساحل برویم و مثالهایی دیگر از این دست.
معنا ارتباطی است که میان دو واقعه یا تجربه در ذهنمان ایجاد میشود. اتفاق «الف» و سپس اتفاق «ب» رخ میدهد، این روند باعث میشود میان این دو، رابطهای ایجاد کنیم و درنهایت بگوییم: «الف باعث وقوع ب شده است». حال در این میان چنانچه واقعهی دیگری مثل «ج» رخ بدهد، قضیه کمی پیچیدهتر میشود و توضیحی برای آن نخواهیم داشت؛ پس به آن به چشم رخدادی بد و توضیحناپذیر نگاه خواهیم کرد؛ زیرا نتوانستهایم در این بازیِ معنایی، جای مناسبی برایش پیدا کنیم.
ذهن ما بهطور ناخودآگاه دست به تولید معنا میزند. با این کار هر آنچه در پیرامونمان رخ میدهد، قابلدرک میشود. اما اگر بخواهیم دقیقتر و واقعیتر به این موضوع بپردازیم، باید بگوییم معنا ساختاری اختیاری و ساختگی در ذهن ماست؛ برای نمونه، اگر 50 نفر فیلمی مشابه تماشا کنند، در انتها هریک معنا و برداشتی متفاوت خواهند داشت و شیوهی روایتشان از داستان با دیگری کاملا متفاوت خواهد بود. به همین دلیل است که بشر در زمینههای مختلف مانند سیاست، پیدرپی در حال جنگ و بحث است و درست به همین علت است که سخنان شاهدان در دادگاهها چندان منابع قابلاستنادی نیستند. معنایی که ما برداشت میکنیم یا در پیِ ابراز آن هستیم، گاهی بههیچوجه از سوی دیگری به شکلی مشابه دریافت و تفسیر نمیشود. بدیهی است که پاسخ پرسش عمیقی چون «زندگی چیست»، بهسادگی به دست نمیآید.
ذهن بشر دو نوع معنا میسازد: یکی با ایجاد رابطهای علت و معلولی میان دو واقعه و دیگری با تعیین رابطهی خوبتر-بدتر میان چیزهای مختلف و درواقع با نوعی استدلال قیاسی.
1. روابط علت و معلولی
وقتی توپی را شوت میکنید، توپ حرکت خواهد کرد. وقتی به کسی توهین میکنید، واکنش دفاعی خواهد داشت؛ مثلا اگر به دوستتان بگویید زشت شده است، گریه میکند یا سیلی محکمی به شما میزند! برای تمام موارد دیگر نیز میتوان این روابط علتی و معلولی را پیشبینی کرد.
در حقیقت برای بقا و آسودگی بیشتر در کشف معنا و پاسخدهی به پرسشهای پیچیدهای چون «زندگی چیست»، به تعریف روابط علت و معلولی نیاز داریم. این روابط بخشهای منطقی ذهن ما را درگیر میکنند؛ برای مثال دانش و علم یکی از مصداقهای اصلی نیاز به بازگویی روابط علت و معلولی در زندگانی بشر است.
2. استدلال قیاسی
خوردن، بهتر از تلفشدن از فرط گرسنگی است. پولداربودن بهتر از ورشکستگی است. قرضگرفتن بهتر از دزدی است. تعیین خوب و بد بودن چیزهای مختلف بخش مهمی از طبیعت ارزشهای ما را میسازد. از طریق همین ساختار است که مشخص میکنیم چهچیزهایی در زندگی برایمان مهمتر و مفیدتر هستند.
استدلال قیاسی برای تعیین خوبتر و بدتر بودن موضوعات مختلف در مقایسه با یکدیگر، به بخش عاطفی و احساسی ذهنمان بازمیگردد. بهطورکلی، هر آنچه باعث میشود که احساس خوبی در ما ایجاد شود، بهعنوان «خوب» یا «بهتر» تلقی خواهد شد.
هر دو روش عنوانشده، برای کشف و ارائهی معنا تولید میشوند تا بتوانیم زندگی کنیم و به این روند ادامه بدهیم. روندهای استدلالی گفتهشده برای کشف معنا و یافتن پاسخ پرسشهای گوناگونی چون «زندگی چیست»، به بقای بشر کمک کرده است. از ابتدای تاریخ تا کنون، بشر برای بقا نیازمند تکیهکردن به معنا بوده است؛ مثلا زمانیکه با خود میاندیشید چطور باید غذا پیدا کند، چگونه حیوانات مختلف را شکار کند، به چه شکل الگوهای تغییر آبوهوا را پیشبینی و بررسی کند و… به معنا نیاز داشته است. علاوه بر این مسائل مادی، موارد دیگری نیز مطرح بوده است؛ مثلا انسانهای دیرین نیاز داشتند برای بقا و برای همراهی با قبیله و جمعی که در آن زندگی میکردند، به روشهای تعامل و… پی ببرند.
پس همانطور که مشخص است، معنا ابزار طبیعت برای انگیزش بشر بوده و هست. معنا و کشف آن محرک اصلی تمام اقدامات ماست. معنابخشیدن به رویدادها، حیات و ادامهی آن را برایمان ممکن میسازد. گاهی این سیستم معنابخشی چنان مهم و پُررنگ میشود که آدمی حاضر میشود جانش را هم فدا کند؛ مثلا وقتی فرزندمان بیمار است، برای نجات و کمک به او خود را به آب و آتش میزنیم یا در راه کشور و عقیده گاهی حاضر به ازدستدادن جانمان نیز هستیم. تمام اینها برای تحققبخشیدن به معنایی صورت میگیرد که در سر پروراندهایم. شاید بتوان گفت که معنا نیروی محرکهی ما برای هر اقدامی است.
حال به این فکر کنیم که نبود معنا در زندگی چه تأثیرهایی بر ما دارد. وقتی معنایی در کار نیست، انگیزه و علاقهای نیز در پی نخواهد داشت و شور و تلاشی در کار نخواهد بود. پس معنا منبعی است که باید در زندگی پرورانده و استفاده بشود. معنا در ذهن ما شکل میگیرد. معنا حقیقتی گیتیشناسانه نیست که بخواهیم کشفش کنیم و ارشمیدسوار در لحظهای فریادِ «یافتم… یافتم» سر بدهیم. معنا دقیقا در درون ذهن ما نقش میبندد.
معنا به عمل و اقدام نیاز دارد. معنا درواقع چیزی است که باید بهشکل مستمر آن را در درون ذهن بیابیم و پرورش دهیم. معنا برای سلامت روانی ما ضروری است. بدون آن، ذهن و قلبمان پوسیده میشود و میمیرد. مانند آب که در بستر رودها جریان دارد، معنا نیز در ذهن ما جاری است. دربارهی معنا و پرسشهای مهمی چون «زندگی چیست»، نکتهی مهم این است که آنچه گذشته است، دیگر اهمیتی ندارد و آینده نیز هنوز در دسترس نیست؛ پس باید مدام بهدنبال احیای معنا در لحظات حال باشیم.
شکلگیری معنا در ذهن
عقل سلیم به ما میگوید زندگی با ساختن معنا شکل میگیرد. درواقع برای پاسخ به پرسش «زندگی چیست»، میگوییم: زندگی یعنی ساختن معناها. معناسازی به دو شکل کلی صورت میگیرد: حل مسائل و کمک به دیگران.
1. حل مسائل
هرقدر عمق مسائل پیرامونمان بیشتر باشد، به معناسازی دقیقتری نیاز داریم. هرقدر برای پاسخدادن به مسائل گفتهشده بیشتر تلاش کنیم، معنای بیشتری نیز احساس خواهیم کرد. حل مسئله در کل برای بهترکردن این جهان برای زندگی صورت میگیرد؛ مثلا کشف موضوعی دربارهی فیزیک یا بازسازی منزل خرابشدهی والدینمان نمونههایی از حل مسئله هستند که تغییرات مثبتی در زندگی ایجاد میکنند. این تلاشها منجر به شکلگیری معنا میشوند.
لازم نیست سختگیرانه عمل کنیم و حل مسائل را کاری دشوار و شگفتانگیز بهحساب بیاوریم تا به معنا دست پیدا کنیم. ما در مقیاس جهان هستی، ذرهی کوچکی بیش نیستیم؛ اما با همهی این خُردی، میتوانیم گامهای بزرگی برداریم و با حل مسائل متعددی که در انتظارمان است، برای یافتن معنای «زندگی چیست»، گام برداریم.
2. کمک به دیگران
ما بهعنوان انسان نیاز به ایجاد رابطه داریم. هستی ما تا حد زیادی در گرو ایجاد روابطی است که با سایرین ترتیب میدهیم. مطالعات نشان میدهند رفاه حال ما عمیقا وابسته به کیفیت روابطمان است. بهترین راه برای ایجاد و توسعهی روابط خوب با دیگران، کمککردن به آنهاست. حتی در برخی پژوهشها مشخص شده است که در ارتباط با سایرین «بخشایش» بیشتر از «دریافت» ما را شاد و راضی میکند.
ذهن ما کمککردن به دیگران را هدف و معنایی مهمتر و بزرگتر میپندارد؛ زیرا ناخودآگاه به این درک و تجربه میرسیم که حتی اگر ما دیگر روی این کرهی خاکی نباشیم، دیگران از رفاه و راحتی برخوردار خواهند شد، چون ما قبلا در زندگی تغییر مثبتی ایجاد کردهایم. این نتیجهگیریها باعث معنابخشی به هستیمان میشود و بهتر میفهمیم که زندگی چیست.
دامهای هدفگذاری
بسیاری از افراد با تعیین اهداف برای خود، به معنا دست پیدا میکنند؛ مثلا هدفگذاری میکنند تا شغل بهتری داشته باشند، روابط خود را توسعه دهند یا فلان خانه و ماشین را بخرند. تمام اینها باعث میشود صبحها دلیلی برای از خواب بیدارشدن داشته باشند. این اهداف به معنادارشدن زندگی و احساس مهمبودن در زندگی کمک میکند.
اما باید دقت کنیم؛ زیرا اهداف مانند شمشیری دولبه هستند. نکته اینجاست که اهداف، انگیزهبخش و مفید هستند؛ اما بهخودیِخود ممکن است پوچ و خالی باشند. آنچه در پشت هر هدفی پنهان است، به آن معنا میبخشد و رضایت و شادمانی بلندمدتی ایجاد میکند؛ مثلا داشتن شغلی بهتر بهتنهایی نمیتواند موضوع عمیق و مهمی باشد، اما وقتی به آن معنا اضافه میشود، داستان تغییر میکند.
زیرا داشتن شغلی بهتر بهمعنای ارتقای مهارتها و تواناییها در زمینههای گوناگون است. این معناست که هدف را ارزشمند میکند. به همین علت است که برخی افراد پس از رسیدن به اهداف بزرگ خود، انگیزهی چندانی ندارند و ناامید میشوند، مانند ورزشکاران بازنشسته یا میلیاردرهایی که به منتهای ثروت رسیدهاند.
پس اهداف از این جنبه خطرناک هستند که با دستیابی به آنها معنایی که در جستوجوی آن بودیم، به پایان میرسد. اهداف مادی نهایتا به بنبست معنایی میرسند و خوشحالی و شادی ناشی از آنها دائمی و ماندگار نیست؛ مثلا رسیدن به ثروت و شهرت بسیار و نقشبستن اسم و رسم بر مجلات و اخبار فقط تا جایی میتواند موجبات شادمانی و رضایت را فراهم سازد، بعد از آن، انسان میماند و تنهایی ناشی از تهیشدن از معنا.
اهداف و پاسخ به پرسش مهم «زندگی چیست»
اهداف برای اثربخشی متداوم نیاز به دلایل عمیقتری دارند. اگر دلایل رسیدن به هدف، سطحی و کوتاهمدت باشند، در انتها ما را تهی و تنها باقی خواهند گذاشت؛ مثلا اگر ورزشکار هستیم و برای فتح قلههای موفقیت تلاش میکنیم، باید اهداف خود را به چیزی باارزشتر از کسب مدال و جایگاههای مادی پیوند بزنیم. ورزشکاری که هدفش از پیروزی، کسب موفقیت و ثروت برای ایجاد و توسعهی کسبوکار و انجام کار خیر است، در زمان بازنشستگی نیز همچنان معنا و هدف را در زندگی خود بهشکلی بهرهور لمس و احساس خواهد کرد. یا ثروتمندانی که نهایتا پس از رسیدن به رشد و رونق فوقالعاده در کار، دست به کارهای خیر و مهم برای سایرین میزنند، هدفی والاتر برای خود تعریف کردهاند. این هدف باعث میشود تا فرد زندگی بامعناتری تجربه کند.
زندگی چیست؟ هرکس پاسخی برای این پرسش دارد و این تعدد پاسخها نشان از دشواری و عمق این پرسش دارد. زندگی و معنا به هم پیوند خوردهاند. معنا در تکتک لحظات ما جاری است، چه زمانیکه با مهربانی، حرفی محبتآمیز به همسرمان میگوییم و چه زمانی که فقیری را به غذایی گرم مهمان میکنیم. برای پاسخدادن به پرسشِ «زندگی چیست» لزومی به ایراد سخنانی جدی و مهم نداریم. زندگی، کشف لحظههای ساده است. زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد. شاید… .
منبع : https://keramatzade.com/What-is-real-life
دلیل کارهایی که میکنیم چیست؟ چرا برخی از آدمها موفقتر از دیگران هستند؟ یک دلیل مهم «انگیزه» است. انگیزه است که انسانها را در همان سالهای آغازین زندگی وا میدارد چیزهای نو را فرا بگیرند و رفتارهای گوناگونی بروز بدهند. انگیزه، نیرو محرکهی ما برای تلاش و کسب موفقیت است. با گذر زمان و در طول سالهای رشد سعی میکنیم بفهمیم چه چیزهایی به ما انگیزه میدهند. برای موفقیت نیاز به انگیزه داریم؛ پس شناختن انواع انگیزه و شناسایی آنچه مایهی انگیزش ماست، اهمیت دارد. برای آشنایی با انواع انگیزه این مطلب را از دست ندهید.
در تعریفی کلی انگیزه نیرویی است که ما را به عملکردن وا میدارد. انگیزه باعث میشود تلاش کنیم و به سوی موفقیت پیش برویم. انگیزه بر رفتار و تواناییهایمان در جهت رسیدن به هدف تأثیرگذار است.
انگیزه انواع گوناگونی دارد. هریک از انواع انگیزه به شکلی منحصربهفرد بر رفتار انسان تأثیر میگذارد. انسان از انواع گوناگون انگیزه تأثیر میپذیرد و نمیتوان نوع خاصی از آن را برای همه تجویز کرد. به دلیل تفاوتهای شخصیتی افراد، بهترین و الهامبخشترین نوع انگیزه در افراد مختلف متفاوت است.
تشویق یکی از انواع انگیزه است
در انگیزش با ترس، معمولا بر پیامدها تأکید میشود. این نوع انگیزه وقتی بهکار گرفته میشود که با انگیزش تشویقی نتیجهی دلخواه حاصل نشود. عبارت «هویج و چماق» که در دنیای کسبوکار رایج است در واقع اشاره به تشویق (هویج) و ترس (چماق) دارد.
انگیزش ناشی از موفقیت و دستاوردهای گوناگون به عنوان محرکی برای افزایش شایستگی استفاده میشود. ما مشتاقیم چالشهای جدید را پشت سر بگذاریم و به اهدافمان برسیم، دوست داریم مهارتهایمان را تقویت کنیم تا اعتبار و شایستگیمان را هم در برابر دیگران و هم در چشم خودمان افزایش بدهیم. معمولا چنین نیازی برای موفقیت و کامیابی در طبیعت انسانها وجود دارد.
نیاز به خودشکوفایی یک عامل انگیزش درونی است. اشتیاق فراوان برای افزایش دانشمان دربارهی خود و دنیای بیرون یکی از قدرتمندترین انواع انگیزه است. ما تشنهی یادگیری و رشد فردی هستیم.
انگیزهی قدرت ممکن است به شکل میل به انحصار یا میل به کنترل کردن دیگران خود را نشان بدهد. ما بهدنبال اختیار و انتخاب در زندگیمان هستیم. ما میخواهیم روش زندگی اکنون و مسیر زندگی آیندهمان را خودمان تعیین کنیم.
عوامل اجتماعی مایهی انگیزش افراد بسیاری هستند. این امر ممکن است در میل به تعلق به گروه و پذیرفتهشدن توسط دستهای از افراد یا میل به ارتباط با اطرافیان یا افرادی در دنیایی بزرگتر نمود پیدا کند. حس نیاز به ارتباط به دیگران در طبیعت ما انسانهاست، همچنین نیاز به پذیرفتهشدن و همبستگی.
میل و اشتیاق برای کمک به دیگران و تغییر دادن زندگی آنها یکی دیگر از ابعاد انگیزهی اجتماعی است. وقتی برای کمک به اطرافیانمان تلاش میکنیم یعنی انگیزههای اجتماعی ما را تحریک میکنند.
شناخت انواع انگیزه به ما کمک میکند نوعی از انگیزه را که برایمان مناسبتر است شناسایی کنیم؛ نوعی که در تحریک و بروز رفتار دلخواه در خودمان و دیگران مؤثرتر است. هیچیک از این سبکهای انگیزش بهخودیخود خوب یا بد نیستند و نتایج حاصل از آنها بستگی به چگونگی بهکار گرفتن آنها دارد.
منبع : https://keramatzade.com/The-motive-for-success